شلخته بودن
all over the place
پیشنهاد کاربران
پراکنده در جایی
ردیف نبودن
گیج و به هم ریخته بودن
گیج و به هم ریخته بودن
در این سو و آن سو - در همه جا
گیج، مات و مبهوت، دست پاچه، سردرگم
از هر دری ( در مفهوم پراکندگی )
تمرکز نداشتن
هرجایی
همه جاها
I looked for you all over the place
همه جا رو دنبالت گشتم.
همه جاها
I looked for you all over the place
همه جا رو دنبالت گشتم.
داخل مکان های زیادی ، همه جا
In a very untidy state.
همه ی مکان، همه جا
. I was finding God all over the place
من داشتم خدا را در همه جا پیدا می کردم.
. I was finding God all over the place
من داشتم خدا را در همه جا پیدا می کردم.
پرو پخش، پخش و پلا، درهم برهم، بهم ریخته، چه در مورد اشخاص و چه اشیاء
همه جا، مثلا اون به واسطه شغلش این امکان رو داره که همه جا رو ببینه.
کلمات دیگر: