کلمه جو
صفحه اصلی

mobilization


معنی : بسیج
معانی دیگر : بسیج

انگلیسی به فارسی

بسیج


انگلیسی به انگلیسی

• movement; assembly for action (especially of army reserves); draft; (also mobilisation)

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] تجهیز کارگاه

مترادف و متضاد

بسیج (اسم)
mobilization

جملات نمونه

1. reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط

2. One is the mobilization of a national campaign sponsored by dynamic government leaders and involving mass participation by the people.
[ترجمه ترگمان]یکی از بسیج یک کمپین ملی با حمایت رهبران پویای دولت و مشارکت گسترده مردم است
[ترجمه گوگل]یکی از بسیج سازی یک کمپین ملی است که توسط رهبران دین دولتی حمایت می شود و مشارکت جمعی مردم را شامل می شود

3. It must involve the total mobilization of the creative energies, imagination and problem-solving capacities of the entire nation.
[ترجمه ترگمان]آن باید شامل بسیج کل انرژی های خلاق، تخیل و ظرفیت های حل مساله در کل کشور باشد
[ترجمه گوگل]این باید بسیج کامل انرژی های خلاق، تخیل و توانایی های حل مسئله کل ملت باشد

4. What helped us was the mobilization of the families, the relatives, to sensitize public opinion and the media.
[ترجمه ترگمان]آنچه به ما کمک کرد بسیج خانواده، اقوام، برای sensitize کردن افکار عمومی و رسانه ها بود
[ترجمه گوگل]چه چیزی به ما کمک کرد بسیج خانواده ها، بستگان، حساس ساختن افکار عمومی و رسانه ها بود

5. The secretariat for Mass Mobilization and Revolutionary Guidance was abolished.
[ترجمه ترگمان]دبیرخانه برای بسیج عمومی و دستورالعمل انقلاب منسوخ شد
[ترجمه گوگل]دبیرخانه بسیج جمعی و هدایت انقلاب لغو شد

6. The fabric of political debate and mobilization is both narrower and wider.
[ترجمه ترگمان]تاروپود مباحثات سیاسی و بسیج هر دو باریک تر و گسترده تر است
[ترجمه گوگل]محتوا از بحث های سیاسی و بسیج هر دو باریک تر و گسترده تر است

7. Both measures of social mobilization are used to demonstrate the contours of social movement activity in the four cases.
[ترجمه ترگمان]هر دو معیار بسیج اجتماعی برای نشان دادن محدوده های فعالیت جنبش های اجتماعی در چهار مورد استفاده می شوند
[ترجمه گوگل]هر دو اندازه گیری از بسیج اجتماعی برای نشان دادن خطوط فعالیت جنبش اجتماعی در چهار مورد استفاده می شود

8. Yet the major lines of conflict and political mobilization evident in liberal democracies often do not appear class-based.
[ترجمه ترگمان]با این حال، خطوط اصلی درگیری و بسیج سیاسی که در دموکراسی های لیبرال مشهود است اغلب به صورت طبقاتی در نظر گرفته نمی شوند
[ترجمه گوگل]با این حال، خطوط اصلی درگیری و بسیج سیاسی در دموکراسی های لیبرال مشهود است که اغلب به نظر طبقه بندی نمی شوند

9. In any liberal democracy a mobilization of bias is cumulatively created by the outcomes of political and social conflicts.
[ترجمه ترگمان]در هر دموکراسی لیبرال، بسیج تعصب توسط نتایج درگیری های سیاسی و اجتماعی ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]در هر دموکراسی لیبرال بسیج تعصب به طور انحصاری حاصل نتایج درگیری های سیاسی و اجتماعی است

10. The recent Mobilization for Global Justice raises the question: economic boom for whom?
[ترجمه ترگمان]آمار اخیر برای عدالت جهانی این سوال را مطرح می کند: جهش اقتصادی برای چه کسی؟
[ترجمه گوگل]مسابقه اخیر برای عدالت جهانی این پرسش را مطرح می کند: رونق اقتصادی برای چه کسی؟

11. Mobilization became more difficult but community-based resistance against police violence, racial harassment, and other problems continued.
[ترجمه ترگمان]بسیج عمومی سخت تر شد اما مقاومت مبتنی بر جامعه در برابر خشونت پلیس، آزار و اذیت نژادی و مشکلات دیگر ادامه یافت
[ترجمه گوگل]بسیج مشکلتر شد، اما مقاومت اجتماعی بر علیه خشونت پلیس، آزار و اذیت نژادی و سایر مشکلات همچنان ادامه داشت

12. Fourth, the process of state-building featured mobilization of popular support against domestic and foreign opponents.
[ترجمه ترگمان]چهارم، روند اعتمادسازی عمومی در حمایت مردمی علیه مخالفان داخلی و خارجی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]چهارم، روند ساخت و ساز دولتی موجب بسیج حمایت مردمی از مخالفان داخلی و خارجی می شود

13. When it happens there is a mobilization of thought and will for voluntary participation in something worthwhile.
[ترجمه ترگمان]زمانی که این اتفاق می افتد، بسیج تفکر و مشارکت داوطلبانه در چیزی ارزشمند وجود دارد
[ترجمه گوگل]وقتی این اتفاق می افتد، بسیج تفکر و مشارکت داوطلبانه در چیزی ارزشمند است

14. The mobilization of large numbers of white males for the war effort in-creased apprehension among the population at home.
[ترجمه ترگمان]بسیج کردن تعداد زیادی از مردان سفیدپوست برای تلاش های جنگ در میان جمعیت در خانه
[ترجمه گوگل]بسیج تعداد زیادی از مردان سفید پوست برای تلاش در جنگ، درگیری در میان جمعیت در خانه است

15. The massive mobilization attendant upon the regime was accompanied by a decline in sectional and local attitudes and loyalties.
[ترجمه ترگمان]تجهیز عظیم بسیج در رژیم به همراه کاهش در گرایش ها و نگرش های محلی و وفاداری همراه بود
[ترجمه گوگل]بسیج عظیم همراه با رژیم همراه با نگرش و وفاداری بخش و محلی همراه بود

پیشنهاد کاربران

تحرک

تجهیز

به حرکت درآوردن

تحریک پذیری

خروج از تخت ( پزشکی )

تحرک پذیری - جنبش پذیری - تحرک بخشی - جنبش بخشی

جنبش

Mobilize : بسیج کردن
Mobilization : بسیج

Mobilization army : ارتش بسیج

حالا اصلا بسیج یعنی چی ؟
بسیج کردن یک فعل هست. به معنای جمع کردن و گرد هم آوردن مردم یا ارتش یا نیروها کنار هم ( مشخصا به دلایل امنیتی، جنگی و . . . )

اینم تعاریف دیکشنری :

1
a
🔴 obj] : to bring ( people ) together for action ]
◀️The President mobilized [=rallied] his supporters.
◀️They couldn't mobilize enough support to pass the new law.

b
🔴 no obj] : to come together for action]
◀️Several groups have mobilized to oppose the proposed new law.
◀️They have the ability to mobilize quickly.

2
🔴 obj] : to make ( soldiers, an army, etc. ) ready for war]
◀️The government had to mobilize the army quickly.
◀️More than 10, 000 troops were mobilized for war.
◀️mobilizing the nation's resources

Other forms :
Mobilizes
Mobilizing
Mobilized

Mobilization :
◀️The army carried out a full - scale mobilization.

مُ بِلِزِیشِن

بسیج، وقتی انسان های زیادی برای انجام کاری دور هم جمع می شوند.

بسیج . گردآوری مردم

تجهیز کارگاه


کلمات دیگر: