کلمه جو
صفحه اصلی

betrayal


معنی : خیانت، غدر، افشاء سر
معانی دیگر : خیانت، افشاء سر

انگلیسی به فارسی

خیانت، افشا سر


خیانت، غدر، افشاء سر


انگلیسی به انگلیسی

• disloyalty
a betrayal is an action that betrays someone or something.

مترادف و متضاد

خیانت (اسم)
perfidy, collaboration, infidelity, adultery, betrayal, treason, treachery, disloyalty, untruth, guile, treason felony, ratting, treacherousness, treasonableness

غدر (اسم)
perfidy, betrayal, treason, treachery

افشاء سر (اسم)
betrayal

exhibition of disloyalty


Synonyms: deception, dishonesty, double-crossing, double-dealing, duplicity, falseness, giveaway, Judas kiss, let-down, perfidy, sellout, treachery, treason, trickery, unfaithfulness


Antonyms: faithfulness, loyalty, protection, support


divulgence of information


Synonyms: blurting out, diming, disclosure, giving away, ratting, revelation, snitching, spilling, squealing, tattling, telling


Antonyms: quiet, secret


جملات نمونه

1. a chilling story of betrayal and murder
داستان چندش آور خیانت و قتل

2. a grisly tale of betrayal and murder
داستان وحشتناکی از خیانت و قتل

3. a gruesome tale of betrayal and murder
حکایت وحشتناک خیانت و قتل

4. Black is the darkest betrayal, forgiveness Who Loved the pain.
[ترجمه ترگمان]بلک تاریک ترین خیانت و بخشش - ه که درد رو دوست داشت
[ترجمه گوگل]سیاه ترین تاریک ترین خیانت است، بخشش کسی که درد را دوست دارد

5. He was aware of sharp disappointment and betrayal.
[ترجمه ترگمان]او از ناامیدی و خیانت آگاه بود
[ترجمه گوگل]او از ناامیدی و خیانت شدید آگاه بود

6. Without your betrayal, how will I have now decadent.
[ترجمه ترگمان]بدون خیانت تو، چطور می تونم الان منحط بشم
[ترجمه گوگل]بدون خیانت شما، چگونه من در حال حاضر decadent

7. I felt a sense of betrayal when my friends refused to support me.
[ترجمه ترگمان]وقتی دوستان من از حمایت از من امتناع کردند احساس خیانت کردم
[ترجمه گوگل]وقتی دوستانم حاضر به حمایت از من نشدند احساس خیانت کردند

8. Others saw it as a betrayal.
[ترجمه ترگمان]دیگران آن را به عنوان خیانت می دیدند
[ترجمه گوگل]دیگران آن را خیانت کردند

9. What hurts most is the betrayal, the waste.
[ترجمه ترگمان]چیزی که بیشتر درد می کنه خیانت و اتلاف وقت است
[ترجمه گوگل]بیشترین آسیب، خیانت، زباله است

10. I saw her actions as a betrayal of my trust.
[ترجمه ترگمان]من اعمال اون رو به عنوان خیانت به اعتماد خودم دیدم
[ترجمه گوگل]اقدامات او را به عنوان یک خیانت به اعتماد من دیدم

11. Memories of his betrayal still haunted her.
[ترجمه ترگمان]خاطره خیانت او هنوز او را تسخیر کرده بود
[ترجمه گوگل]خاطرات خیانت او هنوز هم او را خالی از سکنی

12. Such actions touch on betrayal.
[ترجمه ترگمان]چنین اعمالی به خیانت دست می زنند
[ترجمه گوگل]چنین اقداماتی با خیانت روبرو می شوند

13. The decisions were a betrayal of everything my father stood for.
[ترجمه ترگمان]تمام تصمیمات مربوط به هر چیزی بود که پدرم براش نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]تصمیمات خیانت از همه چیز بود که پدرم ایستاده بود

14. The business community regarded the measures as a betrayal of election promises.
[ترجمه ترگمان]جامعه تجاری به این اقدامات به عنوان خیانت به وعده های انتخاباتی نگاه کرد
[ترجمه گوگل]جامعه تجاری این اقدامات را به عنوان خیانت وعده انتخابات در نظر گرفت

15. The motif of betrayal and loss is crucial in all these stories.
[ترجمه ترگمان]نقش و نگار خیانت و از دست دادن در همه این داستان ها حیاتی است
[ترجمه گوگل]انگیزه خیانت و از دست دادن در تمام این داستان ها بسیار مهم است

پیشنهاد کاربران

نارو

خیانت

# a story of love �and �betrayal
# This was the first in a series of betrayals
# Memories of his betrayal still haunted her

خائن


کلمات دیگر: