کلمه جو
صفحه اصلی

spank


معنی : با سرعت حرکت کردن، با دست بکفل زدن، در کونی زدن
معانی دیگر : (با چیز پهن یا کف دست) در کونی زدن، (با سرعت یا زرنگی) پیش رفتن، حرکت کردن، در کونی، (با کف دست) ضربه به خشتک شلوار

انگلیسی به فارسی

با دست بکفل زدن، درکونی زدن، با سرعت حرکت کردن


جهش، با سرعت حرکت کردن، با دست بکفل زدن، در کونی زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spanks, spanking, spanked
• : تعریف: to strike (someone, usu. a child) with the open hand or a paddle, esp. on the buttocks, for punishment.
مشابه: hide
اسم ( noun )
• : تعریف: a slap or blow, usu. to the buttocks.
مشابه: lick
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: spanks, spanking, spanked
• : تعریف: to move briskly, quickly, or vigorously.

• slap on the buttocks given in punishment
strike a child on the buttocks in punishment
if someone spanks a child, they punish it by hitting its bottom several times with their hand.

مترادف و متضاد

با سرعت حرکت کردن (فعل)
skeet, spank

با دست بکفل زدن (فعل)
spank

در کونی زدن (فعل)
spank

slap, usually on bottom


Synonyms: belt, blip, box, buffet, cane, chastise, clobber, clout, cuff, flax, flog, hide, larrup, lash, lather, leather, lick, paddle, punch, punish, put over one’s knee, smack, sock, tan, tan one’s hide, thrash, trim, wallop, welt, whip, whup


جملات نمونه

1. he used to spank around in a new car
او معمولا با ماشین نو تند رانندگی می کرد.

2. If you don't stop disturbing,your buttocks would be spanked.
[ترجمه مارال] اگرمزاحمتت رو متوقف نکنی، در کونی خواهی خورد
[ترجمه ترگمان]اگه اینقدر مزاحم نشی buttocks به کونی میخوره
[ترجمه گوگل]اگر متوقف نباشید، باسن شما متورم می شود

3. They raced by at a spanking pace.
[ترجمه ترگمان]با سرعت به سرعت در کونی زدن به سرعت حرکت کردند
[ترجمه گوگل]آنها با سرعت بسیار زیاد فرار کردند

4. Andrea gave her son a sound spanking.
[ترجمه ترگمان]آندریا به پسرش درکونی زد
[ترجمه گوگل]آندریا پسرش را صدا زد

5. His article was spanked by the public.
[ترجمه ترگمان]مقاله او توسط مردم منتشر شد
[ترجمه گوگل]مقاله او توسط عمومی منتشر شد

6. He needs a good spanking.
[ترجمه ترگمان] اون به یه درکونی خوب نیاز داره
[ترجمه گوگل]او نیاز به یک شوخی خوب دارد

7. He squared away to a spanking wind.
[ترجمه ترگمان] اون با یه باد در کونش راست میشه
[ترجمه گوگل]او به طرف باد میچرخد

8. We had a spanking time last night.
[ترجمه ترگمان] دیشب در کونی زدن داشتیم
[ترجمه گوگل]شب گذشته وقت داری

9. The boy got a sound spanking.
[ترجمه ترگمان] پسره در کونی به صدا در میاد
[ترجمه گوگل]پسر خنده دار بود

10. My bike spanked down the hill.
[ترجمه ترگمان] موتورم از تپه پایین اومده
[ترجمه گوگل]دوچرخه من پایین تپه افتاد

11. The horse set off at a spanking pace.
[ترجمه ترگمان]اسب در کونی زدن به راه افتاد
[ترجمه گوگل]اسب سوار بر سرعت حرکت کرد

12. If you're naughty, mother will spank you.
[ترجمه ترگمان]اگه تو شیطونی کنی، مادر در کونی میزنه
[ترجمه گوگل]اگر شما شیطنت نداشته باشید، مادر شما را خراب خواهد کرد

13. I don't agree with spanking.
[ترجمه ترگمان]من با درکونی موافق نیستم
[ترجمه گوگل]من با شوخی موافق نیستم

14. Like a leather-clad spanking madam in fluffy carpet slippers, it's less threatening that way.
[ترجمه ترگمان]خانم ویزلی در حالی که نفس نفس می زد گفت: ((مثل یک شلاق چرمی، خانم در حالی که کفش راحتی می پوشد، کم تر از این تهدید کننده است
[ترجمه گوگل]همانند یک خانم دنیای پوشیده از چرم در دمپایی فرش های کرکی، این تهدید به این معنا نیست

15. Many parents no longer spank their kids as a form of discipline.
[ترجمه مارال] بسیاری از والدین دیگر به عنوان شکلی از تنبیه به نشمینگاه بچه هایشان نمیزنند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از والدین دیگر کودکان خود را به عنوان یک رشته از نظم کتک نمی زنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از والدین فرزندان خود را به عنوان یک رشته انحصار طلب می کنند

The mother spanked her child.

مادر به کودک خود در کونی زد.


The sailboat came down spanking before the breeze.

قایق بادی که به‌سرعت در نسیم حرکت می‌کرد، سر رسید.


He used to spank around in a new car.

او معمولاً با ماشین نو تند رانندگی می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

when my test is bad my mom spanking me

some of the mother spanking her daughter with spoon hair brush and . . . . . . . i

اردنگی زدن

چک زدن به باسن

در کونی زدن ( با دست )

# She gave her son a spanking
# His punishment was a spanking
# If you're naughty, mother will spank you

پشت ضرب


کلمات دیگر: