کلمه جو
صفحه اصلی

spanking


(عامیانه) کاملا، صد در صد، سریع، سریع السیر، تند، تندرو، تیزپا، (نسیم) تند، (عامیانه) عالی، خارق العاده، ابر روال، بزرگ، صد در صد spanking new نو نو

انگلیسی به فارسی

(عامیانه) کاملا، صد در صد


چند در کونی (برای تنبیه)


سریع، سریعالسیر، تند، تندرو، تیزپا


(نسیم) تند


(عامیانه) عالی، خارقالعاده، ابر روال، بزرگ


شوخی کردم، با سرعت حرکت کردن، با دست بکفل زدن، در کونی زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an instance of punishing a child by slapping or paddling the buttocks.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: brisk, quick, vigorous, or rapid.

- a spanking wind
[ترجمه ترگمان] یک باد در کونش
[ترجمه گوگل] باد عنکبوتی

(2) تعریف: (informal) exceptionally good; remarkable.

- a spanking car
[ترجمه ترگمان] یک ماشین کتک زدن
[ترجمه گوگل] یک ماشین عجیب و غریب
قید ( adverb )
مشتقات: spankingly (adv.)
• : تعریف: (informal) extremely, exceptionally, or remarkably; very.

- a spanking clean kitchen
[ترجمه ترگمان] در کونی زدن به آشپزخانه
[ترجمه گوگل] یک آشپزخانه تمیز خفگی

• slap on the buttocks given in punishment
quick, lively, brisk; excellent, fine, extraordinary (slang)
extremely, especially (slang)
a spanking is a series of slaps that someone gives to a child with their hand, usually on its bottom, as a way of punishing it.
you use spanking to describe something that is clean, bright, and in excellent condition; an informal use.
you also use spanking to describe something that is moving quickly; an informal use.
see also spank.

جملات نمونه

spanking new

نو نو، کاملاً نو


1. spanking new
نو نو،کاملا نو

2. the sailboat came down spanking before the breeze
قایق بادی که به سرعت در نسیم حرکت می کرد سر رسید.

3. They raced by at a spanking pace.
[ترجمه ترگمان]با سرعت به سرعت در کونی زدن به سرعت حرکت کردند
[ترجمه گوگل]آنها با سرعت بسیار زیاد فرار کردند

4. Andrea gave her son a sound spanking.
[ترجمه ترگمان]آندریا به پسرش درکونی زد
[ترجمه گوگل]آندریا پسرش را صدا زد

5. He needs a good spanking.
[ترجمه ترگمان] اون به یه درکونی خوب نیاز داره
[ترجمه گوگل]او نیاز به یک شوخی خوب دارد

6. They started walking at a spanking rate.
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به قدم زدن با نرخ کتک زدن کردند
[ترجمه گوگل]آنها شروع به قدم زدن کردند

7. He squared away to a spanking wind.
[ترجمه ترگمان] اون با یه باد در کونش راست میشه
[ترجمه گوگل]او به طرف باد میچرخد

8. The horse set off at a spanking pace.
[ترجمه ترگمان]اسب در کونی زدن به راه افتاد
[ترجمه گوگل]اسب سوار بر سرعت حرکت کرد

9. I don't agree with spanking.
[ترجمه ترگمان]من با درکونی موافق نیستم
[ترجمه گوگل]من با شوخی موافق نیستم

10. Like a leather-clad spanking madam in fluffy carpet slippers, it's less threatening that way.
[ترجمه ترگمان]خانم ویزلی در حالی که نفس نفس می زد گفت: ((مثل یک شلاق چرمی، خانم در حالی که کفش راحتی می پوشد، کم تر از این تهدید کننده است
[ترجمه گوگل]همانند یک خانم دنیای پوشیده از چرم در دمپایی فرش های کرکی، این تهدید به این معنا نیست

11. I can't recall really spanking them.
[ترجمه ترگمان]به یاد می اورم که واقعا در حال زدن آن ها هستم
[ترجمه گوگل]من واقعا نمی توانم به آنها احتیاج داشته باشم

12. Spanking Lanie caused her to scream and seem almost hysterical.
[ترجمه ترگمان]در کونی در کونی باعث شد جیغ بکشد و تقریبا عصبی به نظر برسد
[ترجمه گوگل]تنبیه Lanie او را به فریاد و به نظر می رسد تقریبا هیستریک است

13. But you wouldn't call that a spanking.
[ترجمه ترگمان]اما تو به این میگی در کونی زدن
[ترجمه گوگل]اما شما نمی توانید آن را یک عصبانی کنید

14. The marina is brand spanking new.
[ترجمه ترگمان]تفرجگاه ساحلی بسیار جدید است
[ترجمه گوگل]مارینا مارک جدیدی است

15. That he was wearing a spanking new snap-brimmed fedora.
[ترجمه ترگمان]که اون یه کلاه لبه دار خیلی خفن با کلاه لبه دار پوشیده بوده
[ترجمه گوگل]او یک فوردورا جدید ضربه محکم و ناگهانی پوشانده بود

پیشنهاد کاربران

تنبیه بدنی

درشت ، تنبیه بدنی و در BDSM , ضربه زدن مسترس به برده
ضربه به باسن زدن.

درکونی

کتک زدن

در کونی ؛ سریع ؛ کاملا

# He needs a good spanking
# a spanking was his punishment
# Panther is a spanking beast
# The horse set off at a spanking pace
# a spanking clean shirt


کلمات دیگر: