کلمه جو
صفحه اصلی

count on


روی کسی (یا چیزی) حساب کردن

انگلیسی به فارسی

شمارش کنید


روی کسی یا چیزی حساب باز کردن، اعتماد کردن


انگلیسی به انگلیسی

• rely on, depend upon

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to depend or rely on.
مترادف: depend on, rely on, trust in
مشابه: bank on, calculate, depend, lean, lean on, rely

- Can I count on you to keep a secret?
[ترجمه zahra] آیا میتوانم برای نگهداری یک راز به تو اعتماد کنم ؟
[ترجمه مريم جون] ایا می توانم به شما اعتماد کنم و رازی را به شما بگم
[ترجمه امیررضا فرهید] آیا میتوانم روی شما حساب کنم و رازی را بگم ؟
[ترجمه Sahar] میتونم روی راز داری تو حساب کنم؟
[ترجمه ترگمان] میتونم روت حساب کنم که یه راز رو نگه داری؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانم روی یک راز نگه دارمت؟

(2) تعریف: to look forward to; anticipate.
مترادف: anticipate
مشابه: bargain for, expect, hope, reckon on

- He is counting on taking a vacation this year.
[ترجمه ترگمان] او در حال شمارش برای گذراندن تعطیلات در سال جاری است
[ترجمه گوگل] او در حال گذراندن تعطیلات در این سال است

مترادف و متضاد

rely


Synonyms: aim for, bank on, bargain for, believe, believe in, bet on, count upon, depend on, expect from, heed, lean on, plan on, reckon on, rest on, score, stake on, swear by, tab, trust


Antonyms: disbelieve, distrust, doubt, mistrust, not expect


جملات نمونه

1. Sorry I'm late, I didn't count on being held up in the traffic.
[ترجمه حامد قربانی] ببخشید دیر کردم، فکرشو نکرده بودم توی ترافیک معطل بشم.
[ترجمه یامان یاسیانی] معذرت می خوام که دیر کردم . فکر نمی کردم توی ترافیک بمونم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که دیر کردم
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش دیر شده، من در ترافیک نگهداری نکردم

2. We hope we can count on your continued cooperation and support.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که بتوانیم بر هم کاری و پشتیبانی مداوم شما حساب کنیم
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که بتوانیم در همکاری و پشتیبانی مداوم خود ادامه دهیم

3. If there's anything I can do, count on me.
[ترجمه ترگمان]اگر کاری از دستم بر بیاید، روی من حساب کنید
[ترجمه گوگل]اگر چیزی است که می توانم انجام دهم، بر من حساب شود

4. The government thought it could count on the support of the trades unions.
[ترجمه ترگمان]دولت فکر می کرد که می تواند بر حمایت از اتحادیه های اصناف به حساب آید
[ترجمه گوگل]دولت فکر کرد که می تواند بر حمایت از اتحادیه های صنفی متمرکز باشد

5. Can I count on your loyalty?
[ترجمه ترگمان]میتونم روی وفاداریت حساب کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم بر وفاداری شما حساب کنم؟

6. He had always been able to count on her wise counsel.
[ترجمه ترگمان]او همیشه توانسته بود برای مشورت عاقلانه او حساب باز کند
[ترجمه گوگل]او همیشه توانست روی وجد عاقلانه او حساب کند

7. I didn't count on his capsizing the raft.
[ترجمه ترگمان]روی قایق واژگون نشدم
[ترجمه گوگل]من روی قایق سواری او حساب نمی کردم

8. You can always count on Michael in a crisis.
[ترجمه ترگمان]شما همیشه می توانید در یک بحران بر روی \"مایکل\" حساب کنید
[ترجمه گوگل]شما همیشه می توانید بر روی مایکل در بحران حساب کنید

9. She could count on the fingers of one hand the people she actually enjoyed being with.
[ترجمه ترگمان]او می توانست روی انگشت های یکی از کسانی که در واقع از بودن با آن ها لذت می برد حساب کند
[ترجمه گوگل]او می تواند بر روی انگشتان یک دست با افرادی که او واقعا از آن لذت می برند، حساب کند

10. 'I'm sure he'll help. ' 'Don't count on it. '
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که کمک می کنه روش حساب نکن
[ترجمه گوگل]'من مطمئن هستم که او کمک خواهد کرد '' بر روی آن حساب نمی شود '

11. Can I count on your support?
[ترجمه ترگمان]میتونم روی حمایت شما حساب کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم روی پشتیبانی شما حساب کنم؟

12. I count on your help.
[ترجمه محمد] من روی کمک شما حساب می کنم.
[ترجمه ترگمان]من روی کمک شما حساب می کنم
[ترجمه گوگل]من به کمک شما احتیاج دارم

13. You can count on him for a truthful report of the accident.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید او را به خاطر یک گزارش صادقانه از تصادف روی او حساب کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید به او برای گزارش واقعی حادثه حساب کنید

14. I can always count on you to cheer me up.
[ترجمه ترگمان] همیشه میتونم روت حساب کنم که منو خوشحال کنی
[ترجمه گوگل]من همیشه می توانم روی شما حساب کنم تا من را تشویق کنم

15. You can count on Dean to ruin any party.
[ترجمه ترگمان] میتونی روی \"دین\" حساب کنی که مهمونی رو خراب کنه
[ترجمه گوگل]شما می توانید به دین برای خراب کردن هر حزبی حساب کنید

پیشنهاد کاربران

مسلط شدن

انتظار داشتن

مترادف depend on

حساب کردن [روی چیزی یا اتفاقی یا حرفی - قولی]

be certain of sb/sth

خیالت راحت باشد

روی کسی یا چیزی حساب کردن

depend on or be certain of sb/sth

حساب باز کردن ، ( قول دادن )

به کسی اعتماد کردن

روی چیزی یا کسی حساب کردن

وابسته شدن به کسی

چشمم آب نمی خوره

پشت به کسی دادن در کارها

روی کسی یا چیزی حساب کردن و میتونیم بگیم اعتماد کردن، پشت بستن

اعتماد کردن trust


کلمات دیگر: