کلمه جو
صفحه اصلی

honorary


معنی : درجه افتخاری، مجانی، افتخاری
معانی دیگر : (آموزش - مدرک علمی که صرفا برای تقدیر به کسی داده می شود نه در مقابل انجام تکالیف درسی) افتخاری، سپاسین، شغل افتخاری (که حقوق ثابت ندارد)، (آموزش) وابسته به شاگردان خوب، سپاسگانی

انگلیسی به فارسی

افتخاری، مجانی، درجه افتخاری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: given or held for reasons of public honor only.

- an honorary degree
[ترجمه ترگمان] افتخاری افتخاری
[ترجمه گوگل] درجه افتخاری

(2) تعریف: involving no duties or responsibilities but serving to reflect official esteem.

- an honorary consul
[ترجمه ترگمان] یک کنسول افتخاری
[ترجمه گوگل] یک کنسول افتخاری

• serving to honor; given as an honor without the usual requirements or obligations (i.e. a university degree); having a title or position which was given as honor; dependent upon one's honor (about an obligation that cannot be legally enforced)
an honorary title is given to someone as a mark of respect and does not require the usual qualifications.
an honorary job is an official job that is done without payment.

مترادف و متضاد

honorific


درجه افتخاری (اسم)
honorary

مجانی (صفت)
free, gratis, free of charge, honorary

افتخاری (صفت)
honorary, titular

Synonyms: celebratory, congratulatory, titular


جملات نمونه

1. honorary member
عضو افتخاری

2. an honorary doctorate degree
درجه ی دکترای افتخاری

3. an honorary secretary
منشی افتخاری

4. the honorary chairman of the club
رئیس افتخاری باشگاه

5. he belongs to two honorary student societies
او عضو دو انجمن ویژه ی دانشجویان ممتاز است.

6. the conference of an honorary doctorate
اعطای دکترای افتخاری

7. the conferment of an honorary doctorate
اعطای درجه ی دکترای افتخاری

8. The post of treasurer is a purely honorary position.
[ترجمه ترگمان] پست خزانه دار یه موقعیت کاملا افتخاری - ه
[ترجمه گوگل]پست خزانه دار یک موقعیت کاملا افتخاری است

9. She became an honorary member by dint of winning the championship.
[ترجمه ترگمان]او به نیروی برنده شدن در مسابقات قهرمانی به عضویت افتخاری درآمد
[ترجمه گوگل]از طریق پیروزی در قهرمانی، او عضو افتخاری شد

10. The university conferred on him the honorary degree of Doctor of Laws.
[ترجمه ترگمان]دانشگاه به او درجه افتخاری دکترای حقوق داد
[ترجمه گوگل]این دانشگاه به او درجه افتخاری دکترا داد

11. An honorary doctorate was conferred on him by Edinburgh University.
[ترجمه ترگمان]دکترای افتخاری در دانشگاه ادنبورگ به او اعطا شد
[ترجمه گوگل]دکترای افتخاری توسط دانشگاه ادینبورگ به او اعطا شد

12. Honorary degrees are handed out to a select few .
[ترجمه ترگمان]درجات افتخاری به تعداد کمی از افراد برگزیده می شوند
[ترجمه گوگل]مدارک افتخاری به تعداد کمی انتخاب شده است

13. Many people treat their pets almost as honorary humans.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم با حیوانات خود به عنوان انسان های افتخاری رفتار می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم حیوانات خانگی خود را تقریبا به عنوان انسان افتخار می کنند

14. Brown received an honorary doctorate from Seoul University.
[ترجمه ترگمان]براون دکترای افتخاری را از دانشگاه سئول دریافت کرد
[ترجمه گوگل]براون یک دکترای افتخاری از دانشگاه سئول دریافت کرد

15. An honorary degree was conferred on him by Oxford University in 199
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹ او مدرک افتخاری به دانشگاه آکسفورد صادر کرد
[ترجمه گوگل]او در سال 199 توسط دانشگاه آکسفورد افتخاری دریافت کرد

16. She received an honorary degree from Harvard.
[ترجمه ترگمان]او مدرک افتخاری از هاروارد دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او مدرک افتخاری را از دانشگاه هاروارد دریافت کرد

an honorary doctorate degree

درجه‌ی دکترای افتخاری


the honorary chairman of the club

رئیس افتخاری باشگاه


an honorary secretary

منشی افتخاری


He belongs to two honorary student societies.

او عضو دو انجمن ویژه‌ی دانشجویان ممتاز است.


پیشنهاد کاربران

شغل افتخاری که حقوق نداره

ویژه ، خاص


کلمات دیگر: