کلمه جو
صفحه اصلی

lost cause


جنبش یا آرمان از دست رفته، هدف تحقق نیافتنی

انگلیسی به فارسی

جنبش یا آرمان از دست رفته، هدف تحقق نیافتنی


علت از دست داده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an undertaking or cause that has failed or is certain to fail.

• cause that cannot succeed
you use lost cause to refer to something that you are trying to achieve which has no chance of succeeding.

جملات نمونه

1. The game looked a lost cause when the score reached 60.
[ترجمه behnam] بازی وقتی به امتیاز 60 رسید تمام شده به نظر میرسید
[ترجمه ترگمان]بازی زمانی که امتیاز به ۶۰ رسید، یک دلیل از دست رفته بود
[ترجمه گوگل]این بازی زمانی که نمره به 60 رسید، یک علت از دست رفت

2. In one sense, Mentmore was a lost cause even before we began.
[ترجمه ترگمان]حتی قبل از اینکه شروع کنیم Mentmore هم یک دلیل از دست رفته بود
[ترجمه گوگل]به یک معنا، Mentmore یک علت از دست رفته بود حتی قبل از اینکه ما شروع کردیم

3. Most political analysts believe that Florida is a lost cause for the Democrats this year.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تحلیلگران سیاسی بر این باورند که فلوریدا امسال یک دلیل از دست رفته برای دموکرات ها است
[ترجمه گوگل]اکثر تحلیل گران سیاسی بر این باورند که فلوریدا در سال جاری برای حزب دموکراتها از دست رفته است

4. That, however, is a lost cause.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، دلیلش هم از دست رفته
[ترجمه گوگل]این، علت گمشده است

5. Like his rebel ancestor, Buchanan is fighting a lost cause with prideful determination despite overwhelming odds.
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب، او همانند جد rebel، با وجود مخالفت های شدید، با عزمی راسخ در حال مبارزه است
[ترجمه گوگل]بوکانان، مانند اجداد شورشی خود، به علت گمراهی با وجود شگفتی های فراوان، با علت گمشده مبارزه می کند

6. A lost cause, the old woman reflected sadly.
[ترجمه ترگمان]پیرزن با اندوه اندیشید: یک هدف از دست رفته
[ترجمه گوگل]علت از دست رفته، زن قدیمی متاسفانه منعکس شده است

7. It's seems that their marriage is a lost cause in which possess the husband and wife not real affection for one another.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد ازدواج آن ها یک دلیل از دست رفته باشد که در آن شوهر و همسرش محبت واقعی به یکدیگر ندارند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که ازدواج آنها یک علت از دست رفته است که در آن شوهر و زن همسر واقعی خود را دوست ندارند

8. Is attracting such capital a lost cause? Some will be tempted in.
[ترجمه ترگمان]آیا جذب چنین سرمایه ای باعث از دست رفتن این سرمایه می شود؟ بعضی ها به وسوسه می افتند
[ترجمه گوگل]آیا چنین سرمایه ای را از دست داده است؟ بعضی از آنها وسوسه خواهند شد

9. She is just a lost cause.
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه هدف از دست رفته
[ترجمه گوگل]او فقط یک دلیل از دست رفته است

10. The battle against the huge empire was a lost cause.
[ترجمه ترگمان]جنگ در مقابل امپراتوری بزرگ هدفی از دست داده بود
[ترجمه گوگل]نبرد علیه امپراتوری عظیم علت گمراهی بود

11. Is attracting such capital a lost cause?
[ترجمه ترگمان]آیا جذب چنین سرمایه ای باعث از دست رفتن این سرمایه می شود؟
[ترجمه گوگل]آیا چنین سرمایه ای را از دست داده است؟

12. Arguing about money with my wife is a lost cause.
[ترجمه ترگمان]در حال بحث درباره پول با زن من یه دلیل از دست رفته
[ترجمه گوگل]استدلال در مورد پول با همسر من یک دلیل از دست رفته است

13. Is Corey Maggette already almost a lost cause for the Warriors?
[ترجمه ترگمان]آیا کوری Maggette تقریبا به خاطر the از دست رفته؟
[ترجمه گوگل]آیا Corey Maggette تقریبا یک دلیل از دست رفته برای Warriors است؟

14. They do not want to expend energy in what, to them, is a lost cause.
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی خواهند برای آن ها انرژی صرف کنند، که برای آن ها یک دلیل از دست رفته محسوب می شود
[ترجمه گوگل]آنها نمی خواهند انرژیشان را به چه چیزی بفروشند

15. I used to try to get him to do some exercise but then decided he was a lost cause.
[ترجمه ترگمان]من سعی می کردم او را وادار به انجام کاری کنم اما بعد به این نتیجه رسیدم که او یک دلیل از دست رفته بوده است
[ترجمه گوگل]من سعی کردم او را به انجام برخی از ورزش، اما پس از آن تصمیم گرفت او دلیل از دست رفته است

پیشنهاد کاربران

A hopeless case

ناامید از اصلاح شدن،
نا امید از بهتر شدن شرایط یا تغییرات مثبت،
هدفِ شکست خورده

به فنا رفت

امید واهی، نجات نیافتنی

واهی، بی فایده، بی مورد، بی نتیجه، امیدی بهش نیست

هدف تحقق نیافتنی

فاتحه اش خونده هست

از بین رفته ؛ نابود شده
چیزی که دیگه امیدی بهش نیست

انسانی که امید به موفقیت نداره

مهره سوخته


غیر ممکن

شکست


کلمات دیگر: