کلمه جو
صفحه اصلی

cloud


معنی : ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه، ابری شدن، سایه افکن شدن
معانی دیگر : توده ی دود یا بخار یا گرد و خاک و غیره، دم، دمه، انبوه، انبوهه، خیل، کدر کردن یا شدن، تیره شدن، (مجازی )هر چه که تیره یا مبهم یا محزون کند، ابری کردن یا شدن، مبهم کردن، تاری، کدری، (در سنگ مرمر و چوب و غیره) رگه، تیرگی، محزون کردن، دلگیر شدن، دلواپس کردن، تیره وگرفته

انگلیسی به فارسی

ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه، ابری شدن، سایه افکن شدن


ابر، توده ابر و مه، توده انبوه، تیره و گرفته، ابری شدن، سایه‌افکن شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a visible body, usu. white or gray, of fine water droplets high in the earth's atmosphere.
مشابه: cirrus, cumulus, fog, haze, mist, nebula, nimbus, pea soup, smog, smoke, steam, stratus, vapor

(2) تعریف: a similar body of other types of matter such as dust or smoke.
مشابه: fog, haze, nebula, puff, smog, smoke, swarm, throng, vapor

(3) تعریف: something that obscures or darkens.
مترادف: pall, veil
مشابه: cloak, mantle, mist, screen, shade, shroud
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: clouds, clouding, clouded
(1) تعریف: to cover or darken with clouds or as if by clouds.
مترادف: becloud, cover, darken, overcast, overshadow
مشابه: bedim, befog, cloak, dim, fog, mist, muddy, shade, shroud

(2) تعریف: to make sad or otherwise difficult; trouble.
مترادف: afflict, plague, trouble, vex
مشابه: annoy, bother, pain, sadden, shadow

- Illness clouded her childhood.
[ترجمه ترگمان] بیماری، دوران کودکی او را تیره و تار کرد
[ترجمه گوگل] بیماری دوران کودکی او را پوشانده است

(3) تعریف: to blemish; sully.
مترادف: blemish, defame, defile, stain, sully, taint, tarnish
مشابه: degrade, discredit, malign, mar, slur, spoil

- His reputation was clouded by a criminal conviction.
[ترجمه ترگمان] شهرتش به واسطه محکومیت جنایی تیره و تار شده بود
[ترجمه گوگل] شهرت او توسط یک محکومیت جنایی پوشیده شده بود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cloudless (adj.), cloudlike (adj.)
(1) تعریف: to become filled or covered by clouds, steam, or the like (often fol. by "up").
مترادف: darken, fog
مشابه: dim, gloom, mist, overcast

- It was sunny in the morning, but it clouded up in the early afternoon.
[ترجمه ملیکا] صبح آفتابی بود اما در بعد از ظهر آسمان ابری شد
[ترجمه ترگمان] صبح آفتابی بود، اما بعد از ظهر آن روز ابری دیده می شد
[ترجمه گوگل] صبح آفتابی بود، اما در اواخر بعد از ظهر آن را پوشانده بود
- Her glasses clouded up when she entered the warm room after being out in the cold.
[ترجمه ترگمان] وقتی وارد اتاق گرم شد عینکش تیره و تار شد
[ترجمه گوگل] عینک های او هنگامی که وارد اتاق گرم شد پس از اینکه در سرما قرار گرفت، خیس شد

(2) تعریف: to show anxiety or distress.
مشابه: trouble

- Her face clouded with worry.
[ترجمه ترگمان] چهره اش از نگرانی درهم رفته بود
[ترجمه گوگل] چهره اش نگران کننده است

• white puffy collection of water in the sky; shade, shadow
make dim, obscure; darken, make gloomy; cover with clouds; become cloudy
a cloud is a mass of water vapour that is seen as a white or grey mass in the sky.
a cloud of something such as smoke or dust is a mass of it floating in the air.
if something clouds or is clouded, it becomes less easy to see through.
if one thing clouds another, it makes it more difficult to understand.
if something clouds an event or situation, it makes it more unpleasant.
if you say that someone is on cloud nine, you mean that they are extremely happy.
if your face or eyes cloud over, you suddenly look sad or angry.
if it clouds over, the sky becomes covered with clouds.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] ابر توده ای از الکترونها که در اطراف کاتد یک لامپ خلأ و در غیاب ولتاژهای مثبت روی صفحه انحراف یا نمایش در حال چرخش هستند.
[زمین شناسی] ابر توده ای از قطرات کوچک آب یا یخ که از انقباض بخار آب در جو تشکیل می شود
[آب و خاک] ابر

مترادف و متضاد

ابر (اسم)
brume, cloud, nebula

توده انبوه (اسم)
lot, cloud

سحاب (اسم)
cloud, nebula

توده ابرومه (اسم)
cloud

ابری شدن (فعل)
cloud

سایه افکن شدن (فعل)
cloud

mass of water particles in air


Synonyms: billow, brume, darkness, dimness, film, fog, fogginess, frost, gloom, haze, haziness, mare’s tail, mist, murk, nebula, nebulosity, obscurity, ol’ buttermilk sky, overcast, pea soup, pother, puff, rack, scud, sheep, smog, smoke, smother, steam, thunderhead, vapor, veil, woolpack


crowd


Synonyms: army, dense mass, flock, horde, host, legion, multitude, rout, scores, shower, swarm, throng


become foggy or obscured


Synonyms: adumbrate, becloud, befog, blur, darken, dim, eclipse, envelop, fog, gloom, mist, obfuscate, overcast, overshadow, shade, shadow, veil


Antonyms: clear, unfog, unveil


confuse


Synonyms: addle, becloud, befuddle, disorient, distort, distract, impair, muddle, muddy, obscure, perplex, puzzle


Antonyms: clear up, explain, explicate


جملات نمونه

His cold breath clouded the mirror.

نفس سرد او آینه را کدر کرد.


1. cloud patches
تکه های ابر

2. a cloud of black locusts
انبوهی از ملخ های سیاه

3. a cloud of dust rose behind the truck
توده ای از گرد و خاک پشت سر کامیون به هوا برخاست.

4. a cloud of fear and suspicion
ابری از وحشت و سو ظن

5. a cloud of locusts darkened the sky
ابری از ملخ آسمان را سیاه کرد.

6. each cloud formation indicates a different kind of weather
هریک از اشکال ابر نشانه ی نوع متفاوتی از آب و هوا است.

7. pluvial cloud
ابر باران زا

8. striking cloud effects
جلوه ی چشمگیر ابر،ابر چشمگیری که (بیننده را) تحت تاثیر قرار می دهد

9. to cloud over before a rain
ابری شدن (آسمان) قبل از باران

10. convective cloud
ابر همرفت،ابر جابجایی

11. every cloud has a silver lining
در نومیدی بسی امید است

12. on cloud nine
خوشحال،در آسمان هفتم

13. a funnel cloud
ابر قیف سان

14. a huge cloud of dust
ابر عظیمی از غبار

15. a large cloud covered the sun
ابر بزرگی خورشید را پوشانید.

16. under a cloud
1- مورد سوظن،مورد اتهام 2- (از نظر فکری یا روانی) در وضع بد

17. the car raised a cloud of dust
اتومبیل ابری از گرد و خاک ایجاد کرد.

18. the sun flashed from behind a cloud
خورشید از پس ابری درخشید.

19. when demagoguery covers truth under a cloud of propaganda
هنگامی که عوام فریبی حقیقت را زیر ابری از تبلیغات می پوشاند.

20. the benzene vaporized and formed a huge cloud of gas
بنزین تبخیر شد و یک ابر عظیمی از گاز را تشکیل داد.

21. (roodaky) out of the deep-blue sea loomed a pitch-black cloud
بر آمد قیرگون ابری ز روی نیلگون دریا

22. There wasn't a cloud in the sky.
[ترجمه ترگمان]ابری در آسمان نبود
[ترجمه گوگل]ابر در آسمان نبود

23. The cloud stood humbly in a corner of the sky. The morning crowned it with splendor.
[ترجمه ترگمان]در گوشه ای از آسمان ابری سایه افکنده بود صبح آن را با شکوه در بر گرفت
[ترجمه گوگل]ابر قسمتی از آسمان را در گوشه ای از آسمان قرار داد صبح آن را با شکوفه پر کرد

24. As they say, every cloud has a silver lining. We have drawn lessons from the decisions taken.
[ترجمه ترگمان]همانطور که می گویند، هر ابر پوشش نقره ای دارد ما از تصمیمات گرفته شده درس گرفته ایم
[ترجمه گوگل]همانطور که می گویند، هر ابر دارای یک پوشش نقره ای است ما از تصمیمات گرفته شده درس گرفته ایم

25. The sun went behind a cloud.
[ترجمه ترگمان]خورشید پشت ابری پنهان شد
[ترجمه گوگل]خورشید پشت یک ابر بود

26. The tractor came up the track in a cloud of dust.
[ترجمه ترگمان]تراکتور با ابری از گرد و غبار از جاده بالا آمد
[ترجمه گوگل]تراکتور مسیر را در یک ابر گرد و غبار قرار داد

27. A cloud of fine spray came up from the waterfall.
[ترجمه ترگمان]آبشار کوچکی از آبشار بیرون آمد
[ترجمه گوگل]ابر از اسپری خوب از آبشار آمد

28. A dark cloud suddenly blotted out the sun.
[ترجمه ترگمان]ناگهان ابری تیره از خورشید محو شد
[ترجمه گوگل]یک ابر تاریک ناگهان خورشید را خاموش کرد

29. They saw first a cloud of dust and then the car that was stirring it up.
[ترجمه ترگمان]ابتدا ابری از گرد و غبار را دیدند و بعد ماشینی که آن را تکان می داد
[ترجمه گوگل]آنها ابتدا یک ابر گرد و غبار را دیدند و سپس خودرویی که آن را تکان داد

30. The room darkened as a cloud hid the sun's rays.
[ترجمه ترگمان]اتاق مثل ابری که اشعه خورشید را پوشانده بود تیره شد
[ترجمه گوگل]اتاق به صورت ابر تاریک، اشعه خورشید را مخفی کرد

A large cloud covered the sun.

ابر بزرگی خورشید را پوشانید.


A cloud of dust rose behind the truck.

توده‌ای از گرد و خاک پشت سر کامیون به هوا برخاست.


a cloud of black locusts

انبوهی از ملخ‌های سیاه


Mud has clouded the lake's water.

گل، آب دریاچه را تیره کرده است.


a cloud of fear and suspicion

ابری از وحشت و سوء ظن


to cloud over before a rain

ابری شدن (آسمان) قبل از باران


His explanations further clouded the issue.

توضیحات او قضیه را مبهم‌تر کرد.


اصطلاحات

have one's head in the clouds

(عامیانه - تداعی منفی) الکی‌خوش، (به‌طور غیرواقع‌بینانه) سرگرم اندیشه‌ها یا امیال خود


in the clouds

1- فرازین، توی ابرها 2- غیر‌عملی، تخیلی 3- در خواب و خیال


on cloud nine

خوشحال، در آسمان هفتم


under a cloud

1- مورد سوء ظن، مورد اتهام 2- (از نظر فکری یا روانی) در وضع بد


پیشنهاد کاربران

ابر

سایه انداختن

یک شبکه کامپیوتری که فایل ها و برنامه ها را می توان ذخیره کرد، به خصوص اینترنت

مجموعه

تحت تاثیر قرار گرفتن

گاهی به معنای بسته است.
Can You Live Without is sponsored by Clouds Toilet Tissue.

آیا شما می توانید بدون استفاده از بسته های دستمال توالت زندگی کنید.


معنی: ابر، توده انبوه، سحاب، توده ابرومه، ابری شدن، سایه افکن شدن
معانی دیگر: توده ی دود یا بخار یا گرد و خاک و غیره، دم، دمه، انبوهه، خیل، کدر کردن یا شدن، تیره شدن، ( مجازی ) هر چه که تیره یا مبهم یا محزون کند، ابری کردن یا شدن، مبهم کردن، تاری، کدری، ( در سنگ مرمر و چوب و غیره ) رگه، تیرگی، محزون کردن، دلگیر شدن، دلواپس کردن، تیره وگرفته


[The Weather Improves]
[Collocation]
the sun breaks through the clouds

انبوه، خیلی
cloud of locust انبوهی از ملخ ها

واژه ی انگلیسی cloud با واژه ترکی بلود ( بلوت ) به معنی ابر سنجیدنی است.

cloud ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: اَبر
تعریف: [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] مجموعه ای که زیرساخت آن مرکز داده های دارای قابلیت فراهم سازی سخت افزار است و در زمرۀ خدماتی است که به کاربران عرضه می شود |||* علت این نام گذاری ترسیم اینترنت به شکل اَبر در نمودار شبکه است. |||[علوم جَوّ] 1. انبوهه‏ای از قطرک های ریز آب یا ذرات یخ یا هر دو در جوّ|||2. انبوهه‏ای از مواد ذره‏ای در جوّ که باعث کاهش دید می‏شود


کلمات دیگر: