1. a boring book, full of footnotes
کتابی خسته کننده و پر از پانویس
2. a boring movie
فیلم خسته کننده
3. a long, boring show
یک نمایش طولانی و خسته کننده
4. a shaft boring machine
دستگاه چال بری
5. termites are boring insects
موریانه حشره ای سوراخ کننده (مته دهان) است.
6. he is a boring teacher who moralizes instead of teaching geometry
او معلم خسته کننده ای است که به جای تدریس هندسه،موعظه ی اخلاقی می کند.
7. it was a boring movie
فیلم بی مزه و خسته کننده ای بود.
8. the calm gradually became boring
سکوت کم کم ملال آور شد.
9. this novel is really boring stuff
این رمان واقعا چیز خسته کننده ای است.
10. he looks upon cooking as boring
او آشپزی را ملالت آور می داند.
11. his short story is cheap and boring
داستان کوتاه او مبتذل و خسته کننده است.
12. his superb acting redeems this otherwise boring movie
ایفای (نقش) عالی او این فیلم از هر جهت ملال انگیز را توجیه می کند.
13. his writing style is wooden and boring
سبک نگارش او خشک و ملال آور است.
14. to be a sailor is a boring métier
ملوان بودن کار ملال آوری است.
15. his amplifications made the story long and boring
شرح و بسط او داستان را طولانی و خسته کننده کرد.
16. the first act of the play was very boring
پرده ی اول نمایش خیلی خسته کننده بود.
17. the story, stripped of its political connotations, is boring
برداشتن مضامین سیاسی این داستان را خسته کننده می کند.
18. this book's disadvantage is that it is written in a boring style
نقطه ضعف این کتاب این است که به سبک خسته کننده ای نوشته شده است.
19. This job is so boring. I wish I could do something more creative.
[ترجمه ترگمان]این کار خیلی خسته کننده است ای کاش می توانستم کار خلاقانه تری انجام دهم
[ترجمه گوگل]این کار خیلی خسته کننده است من آرزو می کنم که بتوانم کاری را خلاق تر انجام دهم
20. "Am I boring you?" she asked anxiously.
[ترجمه ترگمان]من تو رو خسته کردم؟ با نگرانی پرسید
[ترجمه گوگل]'حوصلت را سر بردم؟' او نگران کننده پرسید:
21. Even the most boring times in life are limited.
[ترجمه ترگمان]حتی the اوقات در زندگی محدود است
[ترجمه گوگل]حتی خسته کننده ترین ها در زندگی محدود است
22. I find it quite boring to chat with those who are lacking in humour.
[ترجمه ترگمان]خیلی خسته می شوم که با کسانی که در حال شوخی هستند گپ بزنم
[ترجمه گوگل]من آن را کاملا خسته کننده به گپ زدن با کسانی که کم کم در طنز است
23. Has he been boring you with his stories about China?
[ترجمه ترگمان]آیا او شما را با داستان هایی درباره چین کسل کننده کرده است؟
[ترجمه گوگل]آیا شما با داستان های خود درباره چین خسته شده اید؟
24. Many diets fail because they are boring.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از رژیم های غذایی شکست می خورند چون خسته کننده هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از رژیم ها از بین می روند زیرا آنها خسته کننده هستند
25. His writing style is now boring and outdated.
[ترجمه ترگمان]سبک نویسندگی او اکنون کسل کننده و منسوخ است
[ترجمه گوگل]سبک نوشتن او اکنون خسته کننده و قدیمی است