کلمه جو
صفحه اصلی

confluence


معنی : برخورد، تلاقی، همریزگاه، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر
معانی دیگر : (به ویژه در مورد دو یا چند رودخانه) هم ریزی، الحاق، هم آمیزی، همابی، محل هم ریزی (دو رودخانه)، محل تلاقی رودها، دوآب

انگلیسی به فارسی

اتصال یا تلاقی دو نهر، هم‌ریختنگاه، هم‌ریزگاه


تقلید، تلاقی، همریزگاه، برخورد، همریختنگاه، اتصال یا تلاقی دو نهر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a joining or convergence of two or more streams, or their point of junction.
مترادف: convergence
مشابه: conflux, conjunction, junction, meeting, union

- The water is as wide as a lake at the confluence of the two rivers.
[ترجمه ترگمان] اب به اندازه یک دریاچه در محل تلاقی دو رودخانه گسترده است
[ترجمه گوگل] آب به اندازه ی یک دریاچه در هم آمیختن دو رود است

(2) تعریف: the stream resulting from this joining.
مشابه: river, stream

(3) تعریف: a gathering or crowd.
مترادف: assemblage, concourse, conflux, congregation, crowd, shoal, throng
مشابه: assembly, bevy, drove, flock, gathering, herd, horde, host, legion, mob, multitude

• flowing together of two or more streams; coming together of people or things, assemblage
the confluence of two rivers is the place where they join and become one larger river.
a confluence is the point at which two or more things join together; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] برخوردگاه - دوآب - پیوندگاه - چندآب - به همپیوستن - محل تلاقی
[زمین شناسی] هم شاری، همریزگاه ،همریزگاه، برخوردگاه (یخچال): الف) جریان یابی با هم دو یا چند یخچال. ب) اتصال یا پیوست یا جایی که هم شاری دیده می شود. متضاد: واشاری. (رودخانه): الف) محل تقاطع یا پیوست دو یا چند رودخانه، نقطه ای که در آن یک شاخابه به رودخانه اصلی می پیوندد، یک دو شاخگی. ب) جریان یافتن با هم دو یا چند رودخانه. ج) رودخانه یا سایر توده های آب تولید شده بوسیله هم شاری، یک سیل ترکیبی. نیز ببینید: junction اتصال، پیوستگاه.
[ریاضیات] هم جریانی، هم ریزی
[آمار] همشار
[آب و خاک] چند آب

مترادف و متضاد

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

تلاقی (اسم)
meeting, anastomosis, confluence, conflux

هم ریزگاه (اسم)
confluence, conflux

همریختنگاه (اسم)
confluence

اتصال یا تلاقی دو نهر (اسم)
confluence

coming together


Synonyms: assemblage, assembly, concourse, concurrence, concursion, conflux, convergence, crowd, gathering, host, junction, meeting, mob, multitude, union


جملات نمونه

1. the confluence of those creeks created a huge navigable river
پیوستن آن نهرها رودی بزرگ و قابل کشتیرانی به وجود آورد.

2. at the confluence of karkheh and karoon
محل تلاقی کرخه و کارون

3. The 160-metre falls mark the dramatic confluence of the rivers Nera and Velino.
[ترجمه ترگمان]این ارتفاع ۱۶۰ متری مصادف است با تلاقی چشمگیر رودخانه های Nera و Velino
[ترجمه گوگل]160 متری افتخار سقوط چشمگیر رودخانه های نرا و ولینو را نشان می دهد

4. a confluence of artistry, superb choreography, and stage design.
[ترجمه ترگمان]یک تلاقی هنری، طراحی عالی، و طراحی صحنه
[ترجمه گوگل]ترکیبی از آثار هنری، جشنواره عالی و طراحی صحنه

5. More important, perhaps, was the confluence of stimuli which activated the revolt of Sir Oswald Mosley against the political establishment.
[ترجمه ترگمان]شاید مهم تر از همه، تلاقی of بود که شورش سر Oswald Mosley را علیه موسسه سیاسی فعال کرد
[ترجمه گوگل]شاید مهمتر از همه، تقسیم محرکهایی بود که شورش سروزوالد مسی را علیه استقرار سیاسی آغاز کرد

6. Finally there is Passau, a city at the confluence of rivers and known as the Venice of Bavaria.
[ترجمه ترگمان]سرانجام، شهری در محل تلاقی رودخانه ها و معروف به ونیز، باواریا قرار دارد
[ترجمه گوگل]در نهایت Passau، یک شهر در مجاورت رودخانه ها و شناخته شده به عنوان ونیز بایرن وجود دارد

7. But now it seemed as natural as the confluence of two rivers and needed no words at all.
[ترجمه ترگمان]اما حالا به نظر می رسید که پیوند دو رودخانه است و نیازی به حرف زدن ندارد
[ترجمه گوگل]اما اکنون به نظر می رسد طبق ادغام دو رودخانه طبیعی بود و به هیچ وجه هیچ کلمه ای نیامد

8. The Coalition was not really a confluence of parties.
[ترجمه ترگمان]ائتلاف واقعا تلاقی احزاب نبود
[ترجمه گوگل]ائتلاف واقعا یکپارچگی احزاب نبود

9. A man sells religious umbrellas at confluence of the Yamuna and Ganges Rivers in Allahabad, India.
[ترجمه ترگمان]مردی در at و گنگ در Allahabad هند، چترهای مذهبی می فروشد
[ترجمه گوگل]یک مرد اسلحه های مذهبی را در هنگام پیوستن به رودخانه های یامونا و گنگ در الله آباد هند به فروش می رساند

10. After subculture, confluence was occurred in 1 - 2 weeks.
[ترجمه ترگمان]بعد از خرده فرهنگ، تلاقی در ۱ - ۲ هفته رخ داد
[ترجمه گوگل]پس از کشت زیر کشت، تقسیم در 1 تا 2 هفته رخ داد

11. A confluence of artistry, superb choreography, and stage design.
[ترجمه ترگمان]یک تلاقی هنری، طراحی عالی، و طراحی صحنه
[ترجمه گوگل]ترکیبی از آثار هنری، رقص باشکوه و طراحی صحنه

12. It's the confluence of three rivers.
[ترجمه ترگمان]این محل تلاقی سه رودخانه است
[ترجمه گوگل]این ادغام سه رودخانه است

13. Confluence rivers, and finally into the sea.
[ترجمه ترگمان]رودخانه های confluence و بالاخره به دریا رفتند
[ترجمه گوگل]رودخانه ها در هم آمیخته، و در نهایت به دریا

14. The problem which confronted the Government arose out of the confluence of two streams of difficulty.
[ترجمه ترگمان]مشکلی که دولت با آن روبرو شد، از تلاقی دو جریان مشکل پدید آمد
[ترجمه گوگل]مشکل که دولت با آن روبرو شد، ناشی از درهم آمیختن دو جریان مشکل بود

The confluence of those creeks created a huge navigable river.

پیوستن آن نهرها رودی بزرگ و قابل کشتیرانی به وجود آورد.


at the confluence of Karkheh and Karoon

محل تلاقی کرخه و کارون


پیشنهاد کاربران

هم رفت

ترکیب

بهم پیوستن، متصل شدن

باهم آیی، کنار هم قرار گرفتن

confluence ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: هم شاری
تعریف: به هم نزدیک شدن بیش از پیش خطوط جریان در راستای شارش

همایی


کلمات دیگر: