کلمه جو
صفحه اصلی

consolidation


معنی : تقویت، اتحاد، ترکیب، تثبیت، تحکیم، قوام
معانی دیگر : ادغام، یکپارچگی، یکی سازی، در آمیزش، استحکام، پابرجایی، ایستایی، دج شدگی، جمود، چگالش، سفت شدگی

انگلیسی به فارسی

تحکیم، تثبیت، تقویت، ترکیب، اتحاد، قوام


تثبیت، تحکیم، تقویت، اتحاد، قوام، ترکیب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of consolidating, or the condition of being consolidated.
متضاد: dissolution

- The two tribes succeeded in defending their lands through consolidation of forces.
[ترجمه ترگمان] این دو قبیله موفق شدند از طریق تحکیم نیروها از خاک خود دفاع کنند
[ترجمه گوگل] دو قبیله در دفاع از سرزمین های خود از طریق تقویت نیروها موفق شدند
- Her paper has a lot of vague and unconnected ideas that need consolidation.
[ترجمه ترگمان] مقاله او دارای ایده های مبهم و بی ربط است که به ادغام نیاز دارند
[ترجمه گوگل] مقاله او دارای بسیاری از ایده های مبهم و غیر مرتبط است که نیاز به تثبیت دارند

(2) تعریف: a merger, union, or combination, as of organizations or debt payments.
متضاد: dissolution
مشابه: combine

• unification; strengthening; solidification

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] تلفیق
[عمران و معماری] تحکیم - تراکم - استحکام - یکپارچگی - متراکم کردن
[زمین شناسی] تحکیم
[حقوق] ترکیب، ادغام، تلفیق، تثبیت، تحکیم، تقویت
[پلیمر] یکپارچه کردن، مرحله ای از فرآیند که رزین و الیاف جهت خروج رزین اضافی، هواگیری و رسیدن به وزن حجمی خاصی فشرده می‏شوند.
[آب و خاک] تحکیم

مترادف و متضاد

تقویت (اسم)
abetment, reinforcement, amplification, support, consolidation, augmentation, alimentation, nutrition, fuel, revival, fortification, furtherance, invigoration

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

تثبیت (اسم)
consolidation, confirmation, stabilization, fixation, fixing, fixity

تحکیم (اسم)
consolidation, stabilization, fixation, ruggedization

قوام (اسم)
consolidation, formidability

combination, fortification


Synonyms: alliance, amalgamation, association, coadunation, coalition, compression, concentration, condensation, federation, fusion, incorporation, melding, mergence, merger, merging, reinforcement, solidification, strengthening, unification


Antonyms: dispersal, division, parting, separation, severance, weakening


جملات نمونه

1. the consolidation of fibrous matter under pressure
سفت شدن مواد ساخته شده از الیاف در اثر فشار

2. the consolidation of his political power
تحکیم قدرت سیاسی او

3. they are thinking about the consolidation of the two companies
آنها در فکر ادغام آن دو شرکت هستند.

4. Although it has yet to happen, cross-border consolidation of Europe's banking industry is regarded as a done deal.
[ترجمه ترگمان]اگرچه هنوز این اتفاق رخ نداده است، یکپارچگی فرامرزی صنعت بانکداری اروپا به عنوان یک قرارداد انجام شده در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]اگر چه هنوز اتفاق نیفتاده است، ادغام مرزی بین صنعت بانکداری اروپا به عنوان یک معامله انجام شده است

5. The shakeout fuels the consolidation, as groups of lawyers from failed firms attach themselves to larger firms.
[ترجمه ترگمان]The به عنوان گروهی از وکلا از شرکت های ناموفق خود را به شرکت های بزرگ تر متصل می کنند
[ترجمه گوگل]انشعاب این ترکیب را تقویت می کند، زیرا گروه های وکلا از شرکت های شکست خورده خود را به شرکت های بزرگ متصل می کنند

6. Using consolidation to get rid of duplicative layers or segments is fine, with an important caveat.
[ترجمه ترگمان]استفاده از تثبیت برای خلاص شدن از لایه ها یا بخش های مکرر خوب است، با یک اخطار مهم
[ترجمه گوگل]با استفاده از ادغام برای خلاص شدن از لایه ها یا بخش های تکراری خوب است، با احتیاط مهم است

7. Competition for the lowest price and consolidation in the health-care industry are making things worse.
[ترجمه ترگمان]رقابت برای پایین ترین قیمت و تثبیت در صنعت بهداشت و درمان، اوضاع را بدتر می کند
[ترجمه گوگل]مسابقه برای کمترین قیمت و تثبیت در صنعت مراقبت های بهداشتی، همه چیز را بدتر می کند

8. With downsizing and consolidation all the rage, owners are left with empty spaces and few choices in reusing them.
[ترجمه ترگمان]با کاهش اندازه و تحکیم تمام خشم، مالکان با فضاهای خالی و انتخاب های کمی در استفاده مجدد از آن ها باقی می مانند
[ترجمه گوگل]با کاهش و تقویت همه خشم، صاحبان با فضاهای خالی و چند انتخاب در استفاده مجدد از آنها باقی می مانند

9. With this transformation came administrative change and consolidation of a coherent political agenda.
[ترجمه ترگمان]با این تحول، تغییر اداری و تحکیم یک دستور کار سیاسی منسجم مطرح شد
[ترجمه گوگل]با این تغییر، تغییر مدیریتی و تحکیم دستور کار سیاسی منسجم صورت گرفت

10. With most forms of taxation, there is the consolidation of contributing towards a social purpose.
[ترجمه ترگمان]با بیشتر اشکال مالیات، تثبیت مشارکت در یک هدف اجتماعی وجود دارد
[ترجمه گوگل]با اکثر اشکال مالیات، ادغام مشارکت در یک هدف اجتماعی وجود دارد

11. In this sense, it may be that democratic consolidation is merely a political situation in which democracy has not broken down.
[ترجمه ترگمان]به این معنا، ممکن است تثبیت دموکراتیک صرفا یک موقعیت سیاسی باشد که در آن دموکراسی از بین نرفته است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب ممکن است که تحکیم دموکراسی صرفا یک وضعیت سیاسی باشد که دموکراسی آن را نابود نکرده است

12. In line with our current policy of consolidation, no new courses have been introduced during the year.
[ترجمه ترگمان]در راستای سیاست کنونی تحکیم، هیچ دوره جدیدی در طول سال مطرح نشده است
[ترجمه گوگل]در راستای خط مشی کنونی ما، هیچ دوره جدیدی در طول سال معرفی نشده است

13. On consolidation, the assets and liabilities of overseas subsidiary and associated undertakings are translated at the completion rate of exchange.
[ترجمه ترگمان]در تحکیم، دارایی ها و تعهدات شرکت های تابعه خارجی و تعهدات مرتبط با نرخ تکمیل مبادله ترجمه می شوند
[ترجمه گوگل]در تثبیت، دارایی ها و بدهی های شرکت فرعی در خارج از کشور و شرکت های مربوطه در نرخ ارز مبادله ترجمه می شود

14. The next decade should be one of consolidation a d steady improvement.
[ترجمه ترگمان]دهه بعدی باید یکی از تثبیت یک بهبود پایدار باشد
[ترجمه گوگل]دهه بعدی باید یکی از پیشرفتهای مداوم و یکپارچه باشد

They are thinking about the consolidation of the two companies.

آنها در فکر ادغام آن دو شرکت هستند.


the consolidation of his political power

تحکیم قدرت سیاسی او


the consolidation of fibrous matter under pressure

سفت شدن مواد ساخته شده از الیاف در اثر فشار


پیشنهاد کاربران

در شیمی تثبیت

تحکیم، خروج اب از خاک تحت بارگذاری

( در حسابداری ) تلفیق
در قراردادهای اکتشاف نفت و گاز:
پذیرش و جبران تمام یا قسمتی از ضرر توسط دولت میزبان.
برای مثال اگر چاه حفاری شده خشک باشد آنگاه دولت میزبان مثلا بوسیله کاهش فوری مالیاتها در یک سرمایه گذاری دیگر شرکت ذیربط، تمام یا قسمتی از ضرر شرکت را می پذیرد و جبران میکند و لذا موقعیت شرکت پیمانکار تثبیت و تقویت و تحکیم میشود.
در سامانه مالی Consolidation اگر درآمد منفی باشد آنگاه مالیات نیز منفی خواهد بود. در این وضعیت دولت مقدار مالیات منفی را به عنوان درآمد به پیمانکار می پردازد.
همچنین اگر حسابهای مالی چند پروژه به صورت تلفیق حساب ( Non Ring Fence ) باشد می توان زیان یک پروژه را با درآمد پروژه دیگر تهاتر کرد.
در مقابل تفکیک حساب ( Ring Fence ) که حساب و کتاب هر پروژه به صورت مستقل بررسی می شود.

همبستگی

یکپارچه سازی

دامپزشکی و علوم دامی
سفتی

در روانشناسی:
تجربه ماندگار

ادغام

He believes there will be consolidation in the airline industry and wants his company to be in the driver's seat of any merger

انسجام ( حافظه_ روانشناسی )

1. the act of consolidating or state of being consolidated
2. something that is consolidated or integrated
3. ( Law ) law
a. the combining of two or more actions at law
b. the combination of a number of Acts of Parliament into one codifying statute
4. ( Geological Science ) geology the process, including compression and cementation, by which a loose deposit is transformed into a hard rock
5. ( Psychology ) psychol the process in the brain that makes the memory for an event enduring; the process is thought to continue for some time after the event

تحکیم

تلفیق

در مرمت = استحکام بخشی


کلمات دیگر: