کلمه جو
صفحه اصلی

blanket


معنی : پتو، روکش، جل، با پتو و یا جل پوشاندن، پوشاندن
معانی دیگر : پوشش، همه جانبه، جامع، دارای کلیه ی شرایط و الزامات، کلی، جلوگیری کردن، (رادیو و تلویزیون و غیره) تداخل کردن، ضعیف کردن، (قدیمی - برای تنبیه) در پتو گذاشتن و به هوا انداختن

انگلیسی به فارسی

پتو، جل، روکش، با پتو و یا جل پوشاندن، پوشاندن


پتو، روکش، جل، پوشاندن، با پتو و یا جل پوشاندن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thick, rectangular piece of woven material used on a bed for warmth or worn as a garment.
مشابه: afghan, bedclothes, bedcovering, bedding, bedspread, clothing, comforter, coverlet, quilt

- You should be warm enough with two wool blankets on your bed.
[ترجمه sanaz] شما باید با ذو پتو بر روی تخت خود به اندازه کافی گرم باشید.
[ترجمه ترگمان] باید به اندازه کافی با دوتا پتوی پشمی روی تختت گرم باشی
[ترجمه گوگل] شما باید به اندازه کافی گرم با دو پتو پشم در بستر خود داشته باشید

(2) تعریف: a layer of something, such as snow, clouds, or flowers, that covers a thing or area.
مترادف: coat, covering, layer, mantle
مشابه: carpet, cloak, coating, film, overlay, sheet, veneer

- The ground was covered with a blanket of snow.
[ترجمه bahar pakniyat] زمین پوشیده از یک لایه برف بود .
[ترجمه ترگمان] زمین پوشیده از یک پتو برف بود
[ترجمه گوگل] زمین با یک برف پوشیده شده بود
- A blanket of mist covered the lake.
[ترجمه پاریس] مه ضعیفی دریاچه را پوشانده بود.
[ترجمه ترگمان] یک لایه مه روی دریاچه را پوشانده بود
[ترجمه گوگل] یک پوشش حجیم از دریاچه پوشیده شده است
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: blankets, blanketing, blanketed
• : تعریف: to cover, as with a blanket.
مترادف: coat, cover
مشابه: carpet, cloak, conceal, envelop, hide, mantle, overlay, overspread, shroud

- Green moss blanketed the river bank.
[ترجمه ترگمان] گرین ماس از ساحل رودخانه پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل] ماسه سبز بانک رودخانه را پوشانده است
صفت ( adjective )
(1) تعریف: applying to or including all members of a group or class.
مترادف: all-encompassing, comprehensive, inclusive
متضاد: partial
مشابه: general, sweeping, umbrella

- Members of your company have blanket approval to use any of our facilities.
[ترجمه ترگمان] اعضای شرکت شما اجازه استفاده از هر کدام از امکانات ما را دارند
[ترجمه گوگل] اعضای شرکت شما دارای تأیید پتو برای استفاده از هر یک از امکانات ما هستند

(2) تعریف: applying to all instances or situations.

- We have a blanket agreement with their company that should cover us in these types of situations.
[ترجمه ترگمان] ما یک توافق blanket با شرکت آن ها داریم که باید ما را در این نوع موقعیت ها پوشش دهد
[ترجمه گوگل] ما با شرکت خود قراردادی پلاستیکی داریم که باید در این نوع موارد را پوشش دهد

• bed covering, quilt
cover, coat
comprehensive, inclusive
a blanket is a large piece of thick cloth which you put on a bed to keep you warm.
if something such as snow blankets an area, it covers it. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...a blanket of cloud.
you use blanket to describe something which affects or refers to every person or thing in a group.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] روکش - پوشش - قشرسطحی - لایه سطحی - لایه پوششی - لایه
[نساجی] پتو - پارچه پشمی ضخیم و پرزدار
[آب و خاک] ورقه آببند

مترادف و متضاد

پتو (اسم)
wrap, blanket

روکش (اسم)
slip, facing, coat, coating, plate, blanket, veneer, capote, casing

جل (اسم)
blanket

با پتو و یا جل پوشاندن (فعل)
blanket

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

comprehensive


Synonyms: absolute, across-the-board, all-inclusive, overall, powerful, sweeping, unconditional, wide-ranging


Antonyms: incomplete, uncomprehensive


cover, covering


Synonyms: afghan, carpet, cloak, coat, coating, comforter, covering, coverlet, envelope, film, fleece, layer, mat, puff, quilt, rug, sheath, sheet, throw, wrapper


cover


Synonyms: bury, cloak, cloud, coat, conceal, crown, eclipse, envelop, hide, mask, obscure, overcast, overlay, overspread, suppress, surround


Antonyms: lay bare, uncover


جملات نمونه

1. a blanket acceptance of all their proposals
پذیرش یکپارچه ی کلیه ی پیشنهادات آنها

2. a blanket endorsement
تایید بدون قید و شرط،تایید کلی

3. a blanket insurance policy
بیمه نامه ی جامع

4. a blanket of clouds around mount damavand
پوششی از ابر در اطراف کوه دماوند

5. this blanket is cool in summer and warm in winter
این پتو در تابستان خنک و در زمستان گرم است.

6. a fusty blanket
پتوی مرطوب و بد بو

7. a suffocating blanket of despair and sorrow
سرپوش خفقان آوری از نومیدی و غم

8. a wool blanket
یک پتوی پشمی

9. an extra blanket will make you feel cozier
یک پتوی اضافی احساس راحتی بیشتری به شما خواهد داد.

10. beneath a blanket
زیر پتو

11. spread the blanket over the child
پتو را روی بچه بیانداز.

12. he drew the blanket over his head
پتو را روی سرش کشید.

13. he gathered the blanket about his legs
پتو را دور پاهای خود پیچید.

14. she doubled the blanket before putting it on the bed
قبل از آن که پتو را روی بستر بگذارد آن را دولا تا کرد.

15. to huddle under a blanket
زیر پتو کز کردن

16. we must avoid a blanket condemnation of any nation
باید از محکوم سازی بدون استثنای هر ملتی خودداری کنیم.

17. the baby was wrapped in a blanket and couched on the sofa
کودک را در پتو پیچیده و روی نیمکت خوابانده بودند.

18. the pavement was hidden under a blanket of leaves
سنگفرش زیر پوششی از برگ پنهان شده بود.

19. to roll a child in a blanket
کودک را در پتو پیچیدن

20. to stifled a fire with a blanket
آتش را با پتو خفه کردن

21. he squeezed the moisture out of the blanket
او آب پتو را چلاند.

22. if you are cold, take an extra blanket
اگر سردت می شود یک پتوی دیگر هم بردار.

23. as i was cold, i burrowed deeper under the blanket
چون سردم بود بیشتر زیر پتو خزیدم.

24. he picked up the baby and cocooned it in a blanket
او بچه را بلند کرد و در پتویی پیچید.

25. it was cold and we had curled ourselves up under the blanket
هوا سرد بود و ما زیر پتو خود را قلمبه کرده بودیم.

26. A blanket insurance policy insures a car against all kinds of accidents.
[ترجمه ترگمان]یک سیاست بیمه برای هر نوع تصادف اتومبیل را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]یک پیمان بیمه پتروشیمی یک ماشین را در برابر همه تصادفات بیمه می کند

27. I felt cold and doubled the blanket over.
[ترجمه ترگمان]احساس سرما کردم و پتو را دو برابر کردم
[ترجمه گوگل]احساس سردی کردم و پتو را دوبرابر کردم

28. There was blanket coverage of the royal divorce.
[ترجمه ترگمان]پوششی از طلاق پادشاه وجود داشت
[ترجمه گوگل]پوشش خبری طلاق سلطنتی وجود داشت

29. The hills were covered with a thick blanket of snow .
[ترجمه DM] تپه ها با یک روکش از برف پوشانده شده بودند
[ترجمه ترگمان]تپه ها پوشیده از یک پتوی ضخیم برف بودند
[ترجمه گوگل]تپه ها با یک پتو ضخیم از برف پوشیده شده بودند

30. She pulled the blanket up and went to sleep.
[ترجمه ترگمان]پتو را بلند کرد و به خواب رفت
[ترجمه گوگل]او پتو را بالا کشید و به خواب رفت

There were two warm blankets on each bed.

دو پتوی گرم روی هر بستر قرار داشت.


The pavement was hidden under a blanket of leaves.

سنگفرش زیر پوششی از برگ پنهان شده بود.


a blanket of clouds around Mount Damavand

پوششی از ابر در اطراف کوه دماوند


a suffocating blanket of despair and sorrow

سرپوش خفقان‌آوری از نومیدی و غم


Snow had blanketed the trees.

برف درختها را پوشانده بود.


a blanket insurance policy

بیمه‌نامه‌ی جامع


a blanket endorsement

تأیید بدون قید و شرط، تأیید کلی


We must avoid a blanket condemnation of any nation.

باید از محکوم‌سازی بدون استثنای هر ملتی خودداری کنیم.


a blanket acceptance of all their proposals

پذیرش یکپارچه‌ی کلیه‌ی پیشنهادات آنها


A powerful radio station blankets a weaker one.

یک ایستگاه رادیویی قوی ایستگاه ضعیف‌تر را خنثی می‌کند.


پیشنهاد کاربران

دوره ای

زیر انداز

حوله

پتو

کلی، عمومی

Blanket of
لایه ای از

a cover for a bed, usually made of wool

پتو

معنی blanket ban یعنی منع کامل و سالیانه قدغن کردن ورود به جایی

لایه . قشرسطحی

لایه ای برای پوشاندن

including or affecting everything, everyone, or all cases, in a large group or area:
کلی کامل مؤثر

[Bad Weather]
[Collocation]
be covered/​shrouded in mist/​a blanket of fog

جامع

پتو / ملحفه

پتو ، رو تختی

با لایه ای ضخیم روی چیزی را پوشاندن


کلمات دیگر: