کلمه جو
صفحه اصلی

conservative


معنی : محافظه کار، محافظه کار، پیرو سنت قدیم
معانی دیگر : (سیاست و امور اجتماعی) محافظه کار، همانبود گرای (هوادار برجاداری سنت ها و اصول و سازمان ها و مخالف دگرگون سازی آنها)، گذشته گرای، سنت گرای، (در مورد رفتار و سلیقه و غیره) محتاط، سنتی، امل، کهنه گرای، قدیمی مسلک، (بیشتر در مورد آمار و برآورد) معتدل، دست کم، از روی حزم و احتیاط، محتاطانه، (فیزیک) پایستار، وابسته به نیکداشت (محیط زیست)، نیک دارانه، وابسته به حفاظت و حراست، محافظه کارانه، (انگلیس و کانادا - c بزرگ) حزب محافظه کار، عضو حزب محافظه کار، (در مذهب یهود) فرقه معتدل، (قدیمی) کاپوت، ابریشمی

انگلیسی به فارسی

محافظه‌کار، پیرو سنت قدیم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: preferring the traditional and resisting rapid change.
مترادف: traditional
متضاد: progressive, radical
مشابه: conventional, hidebound, old-fashioned, orthodox, square, straight

- My father was conservative and didn't want my mother to have a job.
[ترجمه مهدی قمی پور] پدرم سنتی بود و نمی خواست مادرم سر کار برود.
[ترجمه ترگمان] پدرم محافظه کار بود و نمی خواست مادرم شغلی داشته باشد
[ترجمه گوگل] پدرم محافظه کار بود و نمی خواست مادر من کار کند
- Being conservative, the company resisted changing its policies.
[ترجمه ترگمان] این شرکت که محافظه کار بود در برابر تغییر سیاست هایش مقاومت کرد
[ترجمه گوگل] به عنوان محافظه کار، این شرکت در برابر تغییر سیاست هایش مقاومت کرد

(2) تعریف: traditional in appearance; not flashy.
مترادف: sober
متضاد: avant-garde, daring, ostentatious, outlandish, trendy
مشابه: conventional, severe, traditional

- She wore a conservative tweed skirt to the interview.
[ترجمه ترگمان] او یک دامن پشمی به رنگ محافظه کارانه بر تن داشت
[ترجمه گوگل] او لباس مصنوعی تودو را به مصاحبه اختصاص داد

(3) تعریف: not extreme, esp. not too high; restrained; moderate.
مترادف: middle-of-the-road, moderate, temperate
متضاد: extreme
مشابه: careful, cautious, prudent

- They made a few conservative bids at the auction.
[ترجمه ترگمان] آن ها چند پیشنهاد محافظه کارانه در این مزایده ترتیب دادند
[ترجمه گوگل] آنها چند پیشنهاد محافظهکارانه در حراج گذاشتند
- She lives a conservative lifestyle in the suburbs.
[ترجمه ترگمان] او در حومه شهر یک سبک زندگی محافظه کارانه زندگی می کند
[ترجمه گوگل] او در حومه شهرها شیوه زندگی محافظه کارانه زندگی می کند
- I favor a conservative spending policy.
[ترجمه ترگمان] من طرفدار سیاست مخارج محافظه کارانه هستم
[ترجمه گوگل] من از سیاست هزینه های محافظه کار حمایت می کنم

(4) تعریف: (cap.) of or relating to the U.S. or British political party favoring private enterprise and opposing government control. (Cf. Liberal.)
مشابه: libertarian, reactionary

- She became a member of the Conservative Party in 1974.
[ترجمه ترگمان] او در سال ۱۹۷۴ عضو حزب محافظه کار شد
[ترجمه گوگل] او در سال 1974 عضو حزب محافظه کار شد
اسم ( noun )
مشتقات: conservatively (adj.), conservativeness (n.)
(1) تعریف: a person who favors the traditional and opposes rapid change.
مترادف: traditionalist
متضاد: progressive, radical
مشابه: reactionary, square, stick-in-the-mud, straight

- As a conservative, the minister was uncomfortable with the way he saw the church changing.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک محافظه کار، وزیر از این که دید کلیسا در حال تغییر است ناراحت بود
[ترجمه گوگل] به عنوان یک محافظه کار، وزیر با این که تغییر کلیسا را ​​دید، ناراحت شد

(2) تعریف: a supporter of political conservatism. (Cf. liberal.)
متضاد: progressive
مشابه: libertarian, reactionary, right-winger, tory

- The senator is a conservative who voted against the proposed reforms.
[ترجمه ترگمان] سناتور یک محافظه کار است که به اصلاحات پیشنهادی رای داده است
[ترجمه گوگل] سناتور محافظه کار است که علیه اصلاحات پیشنهادی رای داد

(3) تعریف: (cap.) a member of a conservative party. (Cf. Liberal.)

- The Conservatives have come out of this election victorious.
[ترجمه ترگمان] محافظه کاران از این انتخابات پیروز شده اند
[ترجمه گوگل] محافظه کاران از انتخابات پیروزی خارج شده اند

• person who is resistant to change; cautious person
resisting change, desiring to preserve traditions; cautious
a conservative is a member or supporter of the conservative party. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. the conservative government recovered its popularity after the falklands war.
someone who is conservative is unwilling to accept changes and new ideas.
a conservative estimate or guess is cautious.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] محافظ - محافظه کارانه - ذخیره ساز - محافظه کار
[برق و الکترونیک] پاینده
[ریاضیات] نگهدار، نگهدارنده، نگاهدارنده
[آب و خاک] محافظ، محافظه کار

مترادف و متضاد

محافظه کار (اسم)
conservative, stick-in-the-mud

محافظه کار (صفت)
stuffy, conservative, standpat, old-fashioned, old-line, stick-in-the-mud

پیرو سنت قدیم (صفت)
conservative

cautious, moderate, tending to preserve the status quo


Synonyms: bourgeois, constant, controlled, conventional, die-hard, fearful, firm, fogyish, fuddy-duddy, guarded, hard hat, hidebound, holding to, illiberal, in a rut, inflexible, middle-of-the-road, not extreme, obstinate, old guard, old line, orthodox, quiet, reactionary, redneck, right, right of center, right-wing, sober, stable, steady, timid, Tory, traditional, traditionalistic, unchangeable, unchanging, uncreative, undaring, unimaginative, unprogressive, white bread


Antonyms: exaggerated, incautious, left-wing, liberal, progressive, radical


person who is cautious, moderate; an opponent of change


Synonyms: bitter-ender, classicist, conserver, conventionalist, diehard, hard hat, middle-of-the-roader, moderate, moderatist, obstructionist, old guard, old liner, preserver, reactionary, redneck, right, rightist, right-winger, silk-stocking, standpat, stick-in-the-mud, Tory, traditionalist, unprogressive


Antonyms: left-winger, liberal, progressive, radical


جملات نمونه

1. conservative art
هنر سنت گرا

2. conservative force field
میدان نیروی پایستار

3. conservative politics
سیاست های محافظه کارانه

4. a conservative dresser
کسی که به طور محافظه کارانه لباس می پوشد.

5. a conservative estimate
برآورد محتاطانه

6. a genuine conservative
یک محافظه کار واقعی

7. the trend of opinion was conservative
گرایش عقاید،محافظه کارانه بود.

8. they were liberal, then they changed over to conservative
آنان لیبرال بودند ولی بعد محافظه کار شدند.

9. Most Conservative MPs appear happy with the government's reassurances.
[ترجمه ترگمان]اکثر اعضای پارلمان محافظه کار از اطمینان دولت راضی به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]اکثر نمایندگان محافظه کار با اطمینان دولت مواجه می شوند

10. A conservative estimate puts annual sales at around $100 million.
[ترجمه ترگمان]یک تخمین محافظه کارانه فروش سالانه را حدود ۱۰۰ میلیون دلار تخمین می زند
[ترجمه گوگل]برآورد محافظه کارانه فروش سالانه را در حدود 100 میلیون دلار می گذارد

11. He's a Conservative to the core.
[ترجمه ترگمان]او یک محافظه کار است
[ترجمه گوگل]او محافظه کارانه به هسته است

12. Older people tend to be quite conservative and a bit suspicious of any supposed advances.
[ترجمه ترگمان]افراد سالمند می خواهند کاملا محافظه کار باشند و نسبت به هر گونه پیشرفت احتمالی کمی بدبین باشند
[ترجمه گوگل]افراد سالمند تمایل دارند که کاملا محافظه کارانه باشند و کمی از پیشرفت های احتمالی مشکوک باشند

13. She takes a basically conservative view of society.
[ترجمه ترگمان]او اساسا دیدگاه محافظه کارانه جامعه را از خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل]او دیدگاه عمیقی محافظه کارانه را در مورد جامعه به وجود می آورد

14. At a conservative estimate, the holiday will cost about £1500.
[ترجمه ترگمان]با یک تخمین محافظه کارانه، تعطیلات حدود ۱۵۰۰ پوند هزینه خواهد داشت
[ترجمه گوگل]برآورد محافظه کارانه، تعطیلات حدود 1500 پوند هزینه خواهد داشت

15. Aunt Mary's a real conservative. She's totally opposed to women going out to work.
[ترجمه ترگمان]عمه ماری خیلی محافظه کار است اون کاملا مخالف این بود که زن ها بیرون برن سر کار
[ترجمه گوگل]عمه مری یک محافظه کار واقعی است او کاملا مخالف زنانی است که به کار می پردازند

16. The newspaper has a clear bias towards the Conservative Party.
[ترجمه ترگمان]این روزنامه تعصب آشکاری نسبت به حزب محافظه کار دارد
[ترجمه گوگل]این روزنامه دارای تعصب واضح نسبت به حزب محافظه کار است

conservative politics

سیاست‌های محافظه‌کارانه


conservative art

هنر سنت‌گرا


She does not like gaudy colors and dresses conservatively.

از رنگ‌های جلف خوشش نمی‌آید و محافظه‌کارانه لباس می‌پوشد.


a conservative estimate

برآورد محتاطانه


conservative force field

میدان نیروی پایستار


پیشنهاد کاربران

پایبند . پاینده

[فیزیک] پایستار ( نیرو )

با احتیاط، محتاط

محافظه کارانه

Conservative syleسبک سنتی

Not willing to accept changes or new ideas

با دقت

قدیمی - خشک و بی روح

نگهدارنده ( پزشکی )

کم خطر، کم ریسک

پایستار ( اگر مربوط به آلاینده ) ( آلاینده های که با روش های تصفیه مرسوم از بین نمی روند ) - ( آلاینده هایی که در طول زمان واکنش فیزیکی و شمیایی و بیولوژیکی نمی دهند و ثابت اند )

ساده هم معنی میده
Conservative blouse

With more rules for some thing

ساده پوش، لباس راحت پوشیدن

برای لباس به معنی ساده و سنتی یا ساده و راحت

هو
با سلام، محافظه کار.
سپاس

با احتیاط پاینده

پایدار

Conservative countries : کشورهای سنتی فرهنگ یا کشورهایی با طرز فکری دور از اندیشه های بروز مثل کشورهای جهان سوم
Conservative person : فردی با تفکرات قدیمی و سنتی و به دور از تفکرات بروز - آدم چشم و گوش بسته و انعطاف ناپذیر و پایبند به تفکرات قدیمی

۱ - محافظه کار.
۲ - معادل "اصولگرا" در احزاب سیاسی ایران. یعنی نقطه مقابل "اصلاح طلب" ( Reformist )

یه پوشش، محافظ
With more rules for appropriate dress

محافظه کار ، پیرو سنت قدیم 👴👴👴
It is an extremely conservative society
این یک جامعه به شدت پیرو سنت قدیم است

قانونمند

Adjective :
سنت گرا
سنتی
Traditional
Classical

سنتی ؛ ساده ( پوشش ) ؛ محافظه کار , اصول گرا

# a conservative society
# Have a conservative approach to marriage
# He's a very conservative dresser
# I dress more conservatively for the office
# the Conservative Party
# The senator is a conservative

علاوه بر معانی ذکر شده توسط دوستان، معنی دیگری هم در آکسفورد آمده:
تمایل به تاکید بر اهمیت مسئولیت شخصی و ارزشهای سنتی و مخالفت با وابستگی دولت به خدمات اجتماعی

conservative estimate/guess :

a guess which is deliberately lower than
what the real amount probably is
براورد "خوش بینانه"

conservative ( فیزیک )
واژه مصوب: پایستار
تعریف: ویژگی آنچه براثر تحول بدون تغییر بماند


کلمات دیگر: