کلمه جو
صفحه اصلی

congruent


معنی : موافق، متجانس
معانی دیگر : همساز، همنوا، متوافق، همایند، همخوان، متشابه، همانند، همسان

انگلیسی به فارسی

موافق، متجانس


متجانس، موافق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: congruently (adv.)
(1) تعریف: in a state of agreement or correspondence.
متضاد: incongruent, incongruous

- His statement is not congruent with the facts.
[ترجمه ترگمان] بیانیه او با حقایق همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل] بیانیه او با واقعیت ها مطابقت ندارد

(2) تعریف: in geometry, exactly the same in shape and size.
متضاد: incongruent

- two congruent triangles
[ترجمه ترگمان] دو مثلث congruent
[ترجمه گوگل] دو مثلث همگرایی

• identical (geometry); corresponding, harmonious, in agreement
if two things are congruent, there is a similarity or correspondence between them; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] همنهشت
[زمین شناسی] همنهشت
[ریاضیات] همنهشت
[آب و خاک] همنهشت، متناجنس

مترادف و متضاد

موافق (صفت)
accordant, according, agreeing, compliant, congruent, compatible, concordant, concurrent, consonant, consentaneous, consenting

متجانس (صفت)
congruent, homological, congruous

agreeable, harmonious


Synonyms: coinciding, compatible, concurring, conforming, consistent, corresponding, identical, in agreement


Antonyms: disagreeable, incongruent, unharmonious


جملات نمونه

1. the sentence was not at all congruent with his crime
حکم (مجازات) دادگاه اصلا با جنایت او متناسب نبود.

2. The measures are congruent with the changes in management policy.
[ترجمه فیضی.A] این اقدامات با تغییرات در سیاست موافق هستند. ( متجانسند )
[ترجمه ترگمان]این اقدامات با تغییرات در سیاست مدیریت همخوانی دارند
[ترجمه گوگل]این اقدامات با تغییرات در سیاست مدیریت همخوانی دارد

3. All of these are congruent triangles.
[ترجمه ترگمان]تمام اینها triangles متجانس هستند
[ترجمه گوگل]همه این ها مثلث همگرایی هستند

4. Yet their values are not congruent.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ارزش های آن ها متجانس نیستند
[ترجمه گوگل]با این حال ارزش هایشان همسان نیستند

5. This partisanship is reinforced when parents' preferences are congruent with the influences to be identified below.
[ترجمه ترگمان]این تعصب زمانی تقویت می شود که ترجیحات والدین با تاثیراتی که در زیر شناسایی می شوند، سازگاری دارد
[ترجمه گوگل]این ترتیب زمانی تقویت می شود که اولویت های والدین با تأثیراتی که در زیر مشخص می شوند مطابقت دارد

6. The retreat design was also congruent with the power styles of Tom Rice and the consultant.
[ترجمه ترگمان]طرح عقب نشینی هم با سبک های قدرت تام رایس و مشاور همخوانی داشت
[ترجمه گوگل]طرح عقب نشینی نیز با سبک های قدرت تام رایس و مشاور مطابقت داشت

7. The inequality of the exchange is congruent with the inequality of the status.
[ترجمه ترگمان]نابرابری در این مبادله با نابرابری وضعیت همخوانی دارد
[ترجمه گوگل]نابرابری تبادل با نابرابری وضعیت مطابقت دارد

8. Moreover, female well-being was defined in terms congruent with both women's reproductive function and ideal feminine behaviour.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، خوب بودن ماده به صورت متجانس با کارکرد تولید مثل زنانه و رفتار زنانه ایده آل تعریف می شود
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، رفاه زنان به لحاظ سازگاری با عملکرد باروری زنان و رفتارهای زنانه ایده آل تعریف شده است

9. And there are many areas of congruent interests.
[ترجمه ترگمان]و مناطق زیادی از منافع congruent وجود دارد
[ترجمه گوگل]و زمینه های بسیاری از منافع متضاد وجود دارد

10. For a congruent patellofemoral articulation, the patella must track centrally in the trochlear groove.
[ترجمه ترگمان]برای مفصل بندی patellofemoral congruent، the باید به صورت متمرکز در شیار trochlear قرار گیرد
[ترجمه گوگل]برای یک پاتلوفومورال هماهنگ، پاتلا باید به صورت مرکزی در شیار ترهلر ردیابی شود

11. But not all practices are congruent.
[ترجمه ترگمان]اما همه روش ها متجانس هستند
[ترجمه گوگل]اما همه شیوه ها هماهنگ نیستند

12. In this paper, the component feature of congruent number square of the second power was presented, especially in combination principle of its series extensive diagonal lines.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، ویژگی جزیی مربع congruent قدرت دوم، به خصوص در اصل ترکیبی خطوط مورب گسترده آن ارایه شده است
[ترجمه گوگل]در این مقاله، ویژگی جزء مربع عددی مشترک از قدرت دوم، به ویژه در اصل ترکیبی از سری های گسترده ای از خطوط مورب ارائه شده است

13. Non - Congruent - all - polyethylene were inserted into a validated finite element model of a proximal tibia.
[ترجمه ترگمان]- - congruent - تمام پلی اتیلن به یک مدل آلمان محدود معتبر از درشت نی مجاور متصل شده اند
[ترجمه گوگل]Non - Congruent - همه - پلی اتیلن به یک مدل عنصر محدودی اعتباردهی شده از یک تیبیا پروگزیمال وارد شد

14. If you want to succeed, you must be congruent.
[ترجمه ترگمان]، اگه میخوای موفق بشی تو باید یه حالت طبیعی داشته باشی
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید موفق شوید، باید با هم برابر شوید

The sentence was not at all congruent with his crime.

حکم (مجازات) دادگاه اصلاً با جنایت او متناسب نبود.


پیشنهاد کاربران

هم نهشت. نامی که در تدریس ریاضیات براى Congruent Triangles در کتاب هاى درسی ایران استفاده می شود.

یکپارچه
یکنواخت

If one thing congruent with another thing, they are similar or fit togheder well.
در توافق یا هماهنگی
با چیزی کنار آمدن
با چیزی Match شدن

کانگ رواِنت
نا متجانس و ناسازگار - دو چیزی که با هم نمیخونن Congruent هستن

Does callaghan work ?

It’s a very Irish last name, so it might be culturally incongruent and surprise people if you’re very clearly NOT Irish.

congruent ( ریاضی )
واژه مصوب: هم نهشت 1
تعریف: مربوط به همنهشتی

همخوانی


کلمات دیگر: