the authenticity of a tradition قانون ـ فقه : جرح حدیث، استسفار
questioning
the authenticity of a tradition قانون ـ فقه : جرح حدیث، استسفار
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: suggesting or implying a question or doubt.
• مشابه: quizzical
• مشابه: quizzical
- He could see by their questioning looks that he had not made himself clear.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او خود را کام لا روشن نکرده است
[ترجمه گوگل] او می تواند با پرسش های خود را می بیند به نظر می رسد که او خود را روشن نیست
[ترجمه گوگل] او می تواند با پرسش های خود را می بیند به نظر می رسد که او خود را روشن نیست
• (2) تعریف: characterized by a desire to know.
• مشابه: curious, inquisitive
• مشابه: curious, inquisitive
- The teacher was pleased to discover that the child had a questioning mind.
[ترجمه ترگمان] معلم خوشحال شد که متوجه شد که کودک ذهن پرسش آمیزی دارد
[ترجمه گوگل] معلم با خوشحالی کشف کرد که کودک دچار مشکوک شده است
[ترجمه گوگل] معلم با خوشحالی کشف کرد که کودک دچار مشکوک شده است
اسم ( noun )
مشتقات: questioningly (adv.)
مشتقات: questioningly (adv.)
• : تعریف: an instance of inquiry or investigation involving the posing of questions.
• مترادف: inquiry
• مشابه: quiz
• مترادف: inquiry
• مشابه: quiz
- Her lawyer was present during the questioning.
[ترجمه ترگمان] وکیلش در حین بازجویی حاضر بوده
[ترجمه گوگل] وکیل او در جریان بازجویی حضور داشت
[ترجمه گوگل] وکیل او در جریان بازجویی حضور داشت
• investigation, interrogation
if someone has a questioning expression on their face, they look as if they are expecting to hear an answer to a question.
questioning is a process in which someone is asked a lot of questions.
see also question.
if someone has a questioning expression on their face, they look as if they are expecting to hear an answer to a question.
questioning is a process in which someone is asked a lot of questions.
see also question.
جملات نمونه
1. are you questioning her honesty?
آیا در درستی او شک داری ؟
2. to subject someone to a thorugh questioning
کسی را مورد استنطاق شدید قرار دادن
3. he was detained by the police for questioning
پلیس او را برای بازجویی نگه داشت.
4. he was taken to the police station for questioning
برای بازجویی او را به اداره پلیس بردند.
5. Questioning is the door of knowledge.
[ترجمه ترگمان]پرسشگری در مورد در دانش است
[ترجمه گوگل]سوال کردن درب دانش است
[ترجمه گوگل]سوال کردن درب دانش است
6. He was taken to the police station for questioning.
[ترجمه ترگمان]او را برای بازجویی به کلانتری بردند
[ترجمه گوگل]او برای بازجویی به پلیس منتقل شد
[ترجمه گوگل]او برای بازجویی به پلیس منتقل شد
7. After hours of questioning, the prisoner coughed up and admitted that he had stolen the jewels.
[ترجمه ترگمان]پس از ساعت ها سوال، متهم سرفه کرد و اعتراف کرد که جواهرات را دزدیده
[ترجمه گوگل]بعد از چند ساعت سؤال، زندانی سرفه کرد و پذیرفت که جواهرات را دزدیده است
[ترجمه گوگل]بعد از چند ساعت سؤال، زندانی سرفه کرد و پذیرفت که جواهرات را دزدیده است
8. Stop questioning me about my personal business!
[ترجمه ترگمان]! اینقدر درباره کار شخصی من سوال نکن
[ترجمه گوگل]توقف در مورد کسب و کار شخصی من را متقاعد کن!
[ترجمه گوگل]توقف در مورد کسب و کار شخصی من را متقاعد کن!
9. The important thing is not to stop questioning. Curiosity has its own reason for existing.
[ترجمه ترگمان]نکته مهم این است که سوال را متوقف نکنید کنجکاوی دلیل خاص خود را دارد
[ترجمه گوگل]مسئله ی مهم این است که دست از سوال پرسیدن بر ندارید کنجکاوی دلیلی است برای وجودداشتن
[ترجمه گوگل]مسئله ی مهم این است که دست از سوال پرسیدن بر ندارید کنجکاوی دلیلی است برای وجودداشتن
10. How could you humiliate me by questioning my judgment in front of everyone like that?
[ترجمه ترگمان]چطور تونستی با سوال کردن من در مقابل همه مردم من رو تحقیر کنی؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم با محکوم کردن قضاوت من در مقابل هرکسی که این را می پسندید تحقیر کنم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم با محکوم کردن قضاوت من در مقابل هرکسی که این را می پسندید تحقیر کنم؟
11. The police have detained the suspected thief for questioning at the police station.
[ترجمه ترگمان]پلیس دزد مظنون را برای بازجویی در پاسگاه پلیس بازداشت کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس دزد مشکوک را برای بازجویی در ایستگاه پلیس بازداشت کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس دزد مشکوک را برای بازجویی در ایستگاه پلیس بازداشت کرده است
12. The policeman stared at his eyes when questioning him.
[ترجمه ترگمان]پلیس که از او سوال می کرد به چشمان او خیره شد
[ترجمه گوگل]پلیس هنگام خواندنش به چشمش نگاه کرد
[ترجمه گوگل]پلیس هنگام خواندنش به چشمش نگاه کرد
13. Soldiers are expected to obey orders without questioning them.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که سربازان بدون سوال کردن از دستورها اطاعت کنند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که سربازان بدون نظرسنجی از دستورات اطاعت کنند
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که سربازان بدون نظرسنجی از دستورات اطاعت کنند
14. Are you questioning what I'm saying?
[ترجمه ترگمان]داری از چیزی که من میگم بازجویی می کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما سوال می کنید که من می گویم؟
[ترجمه گوگل]آیا شما سوال می کنید که من می گویم؟
15. The police have detained thirty-two people for questioning.
[ترجمه ترگمان]پلیس سی و دو نفر را برای بازجویی بازداشت کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس به مدت سی و دو نفر بازجویی کرده است
[ترجمه گوگل]پلیس به مدت سی و دو نفر بازجویی کرده است
پیشنهاد کاربران
پرسش گری
بازجویی
پرسیدن
بازجویی. بازپرسی
بلاتکلیف
این کلمه صفت می باشد به معنای سوال برانگیز، شک برانگیز
بازجویی
The evidence was revealed only after hours of questioning.
The evidence was revealed only after hours of questioning.
مطالبه گری
سوال پرسیدن، مورد تفتیش قرار دادن
شک کردن، زیر سوال بردن
تفحص
questioning people
یعنی کسانی که در مباحث جنسی هنوز وضعیت جنسی خود را مشخص نکرده و در ابهام و تردید هستند که مونث هستند یا مذکر.
یعنی کسانی که در مباحث جنسی هنوز وضعیت جنسی خود را مشخص نکرده و در ابهام و تردید هستند که مونث هستند یا مذکر.
کلمات دیگر: