کلمه جو
صفحه اصلی

pained


حاکی از درد، دردمند، رنجور، آزرده، (احساسات) جریحه دار، دردمند a pained look نگاه درد آمیز

انگلیسی به فارسی

رنجور، آزرده، (احساسات) جریحهدار


حاکی از درد، دردمند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: having or showing hurt feelings, resentment, or distress.

- He is understandably pained by their derision.
[ترجمه ترگمان] او به طور واضح از استهزا آن ها رنج می برد
[ترجمه گوگل] او از طرز تفکر خود می ترسد
- She's forever got a pained look on her face.
[ترجمه ترگمان] اون برای همیشه یه نگاه دردناک به صورتش انداخت
[ترجمه گوگل] او تا به ابد نگاهش را بر چهره اش نگاه می دارد

• in pain, wounded; insulted; of pain; distressed
someone who looks or sounds pained seems upset or offended.

جملات نمونه

1. a pained look
نگاه درد آمیز

2. the bullet wound pained him for weeks
زخم گلوله هفته ها درد می کرد.

3. Her injured arm pained her sharply.
[ترجمه ترگمان]بازوی آسیب دیده او به شدت درد می کرد
[ترجمه گوگل]بازوی زخمی او به شدت به او آسیب زد

4. Everybody's pained to see such wastefulness.
[ترجمه ترگمان]همه از دیدن این هرزگی رنج می برند
[ترجمه گوگل]هر کس برای دیدن چنین زباله ای دچار اشتباه می شود

5. He had a pained look.
[ترجمه ترگمان]نگاه غم انگیزی به او انداخت
[ترجمه گوگل]او نگاهی سخت داشت

6. She looked pained when I refused to help.
[ترجمه ترگمان]وقتی از کمک نخواستم به او کمک کنم ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]وقتی ناراحت شدم، کمکم کرد

7. She was pained when you refused her invitation.
[ترجمه ترگمان]اون وقتی که تو دعوت اون رو رد کردی ناراحت شد
[ترجمه گوگل]زمانی که شما دعوت نامه را رد کردید ناراحت شد

8. A pained expression crossed her face.
[ترجمه ترگمان]حالت غم انگیزی از چهره اش گذشت
[ترجمه گوگل]بیان غم انگیز از چهره او عبور کرد

9. She was deeply pained by the accusation.
[ترجمه ترگمان]او عمیقا از این اتهام ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او به شدت از اتهام متهم شده بود

10. He sat stiffly, with a pained expression on his face .
[ترجمه ترگمان]او به سختی نشسته بود و حالت غم انگیزی بر چهره اش نقش بسته بود
[ترجمه گوگل]او به شدت با سرسختی روی صورتش نشست

11. The wound still pained him occasionally.
[ترجمه ترگمان]جراحت هنوز او را آزار می داد
[ترجمه گوگل]زخم او گاه گاهی او را ناراحت می کند

12. After they had quarrelled there was a pained silence between them.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه با هم جر و بحث کردند، سکوتی دردناک بینشان حک مفرما شد
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه آنها در حال نزاع بودند، سکوت خشن بین آنها وجود داشت

13. It pained him that his father talked like that.
[ترجمه ترگمان]از اینکه پدرش این جوری حرف می زد، ناراحت شد
[ترجمه گوگل]او را ناراحت کرد که پدرش چنین گفت

14. She is pained that he can exclude her from his life.
[ترجمه ترگمان]او از این که می تواند او را از زندگیش خارج کند، ناراحت است
[ترجمه گوگل]او مضطرب است که می تواند او را از زندگی اش حذف کند

a pained look

نگاه دردآمیز



کلمات دیگر: