وسواس
obsessional
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• of or pertaining to an obsession; excessively preoccupied, compulsive
obsessional means the same as obsessive; used showing disapproval.
obsessional means the same as obsessive; used showing disapproval.
جملات نمونه
1. She became almost obsessional about the way she looked.
[ترجمه ترگمان]از طرز نگاه کردن او تقریبا گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او در مورد راه نگاهش تقریبا وسواس انگیز بود
[ترجمه گوگل]او در مورد راه نگاهش تقریبا وسواس انگیز بود
2. Anorexics tend to be obsessional and perfectionist.
[ترجمه ترگمان]anorexics تمایل دارند obsessional و perfectionist باشند
[ترجمه گوگل]بی نظمی ها تمایل دارند وسواسی و کمال گرا باشند
[ترجمه گوگل]بی نظمی ها تمایل دارند وسواسی و کمال گرا باشند
3. Obsessional, edgy, uncomfortable to be with.
[ترجمه ترگمان]Obsessional، عصبی، ناراحت بودن با
[ترجمه گوگل]وسوسه انگیز، ناراحت کننده، ناراحت کننده است
[ترجمه گوگل]وسوسه انگیز، ناراحت کننده، ناراحت کننده است
4. Perfectionist and obsessional thoughts can also increase stress and cause loss of confidence.
[ترجمه ترگمان]افکار Perfectionist و obsessional نیز می توانند استرس را افزایش دهند و باعث از دست رفتن اعتماد شوند
[ترجمه گوگل]افکار کمال گرا و وسواس می تواند استرس را افزایش دهد و باعث از دست دادن اعتماد به نفس شود
[ترجمه گوگل]افکار کمال گرا و وسواس می تواند استرس را افزایش دهد و باعث از دست دادن اعتماد به نفس شود
5. For others losing sleep, developing obsessional thoughts, or feeling nauseous, and so on.
[ترجمه ترگمان]برای برخی دیگر از دست دادن خواب، توسعه افکار obsessional، یا احساس تهوع و غیره
[ترجمه گوگل]برای دیگران از دست دادن خواب، ایجاد افکار وسواسی، یا احساس تهوع، و غیره
[ترجمه گوگل]برای دیگران از دست دادن خواب، ایجاد افکار وسواسی، یا احساس تهوع، و غیره
6. She also showed obsessional traits, including rituals concerned with dressing, washing, and general checking.
[ترجمه ترگمان]او همچنین صفات obsessional شامل مراسم مربوط به لباس پوشیدن، شستن و بررسی عمومی را نشان داد
[ترجمه گوگل]او همچنین ویژگی های وسواسی، از جمله مراسم مربوط به پانسمان، شستشو و چک کردن کلی را نشان داد
[ترجمه گوگل]او همچنین ویژگی های وسواسی، از جمله مراسم مربوط به پانسمان، شستشو و چک کردن کلی را نشان داد
7. They all represent the obsessional, neurotic and fetishistic sexuality of a gay scene, created by and for white men.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها نمایانگر obsessional، عصبی و fetishistic جنسی یک صحنه همجنس گرا هستند که توسط مردان سفیدپوست ایجاد شده اند
[ترجمه گوگل]همه آنها نشانگر جنسیت وسواسی، روان نژندی و فتیشیستی یک صحنه همجنسگرا است که توسط مردان سفید پوست ایجاد شده است
[ترجمه گوگل]همه آنها نشانگر جنسیت وسواسی، روان نژندی و فتیشیستی یک صحنه همجنسگرا است که توسط مردان سفید پوست ایجاد شده است
8. She is obsessional about cleanliness.
[ترجمه ترگمان]او درباره تمیزی حرف می زند
[ترجمه گوگل]او در مورد پاکیزگی وسواس دارد
[ترجمه گوگل]او در مورد پاکیزگی وسواس دارد
9. Nowadays I am obsessional about checking the gadget, particularly as I use it infrequently.
[ترجمه ترگمان]این روزها من از چک کردن ابزار استفاده می کنم، به خصوص که به ندرت از آن استفاده می کنم
[ترجمه گوگل]امروزه در مورد چک کردن این وسواس دچار وسواس میشوم، به ویژه اینکه از آن استفاده میکنم
[ترجمه گوگل]امروزه در مورد چک کردن این وسواس دچار وسواس میشوم، به ویژه اینکه از آن استفاده میکنم
10. The true obsessional or libertine has to accomplish them at a set hour.
[ترجمه ترگمان]The یا libertine حقیقی باید آن ها را در یک ساعت معین انجام دهد
[ترجمه گوگل]حجاب و عفاف واقعی باید آنها را در یک ساعت تعیین شده انجام دهد
[ترجمه گوگل]حجاب و عفاف واقعی باید آنها را در یک ساعت تعیین شده انجام دهد
11. Obsessional personalities commonly ruminate excessively about death.
[ترجمه ترگمان]شخصیت های عجیب و غریب اغلب به مرگ خود فکر می کنند
[ترجمه گوگل]شخصیت های وسوسه انگیز بیش از حد در مورد مرگ می گویند
[ترجمه گوگل]شخصیت های وسوسه انگیز بیش از حد در مورد مرگ می گویند
12. Fandom—the obsessional identification with a sports team—is universal.
[ترجمه ترگمان]Fandom - شناسایی obsessional با یک تیم ورزشی - جهانی است
[ترجمه گوگل]فانتوم شناسایی وسواسی با تیم ورزشی - جهانی است
[ترجمه گوگل]فانتوم شناسایی وسواسی با تیم ورزشی - جهانی است
13. He is obsessional about tidiness.
[ترجمه ترگمان]به دقت نظم و نظم و نظم و ترتیب دارد
[ترجمه گوگل]او در مورد درستی وسواس است
[ترجمه گوگل]او در مورد درستی وسواس است
14. Its activities were only kept going by fifty enthusiasts living in London and the obsessional fanaticism of Leese, its guiding spirit.
[ترجمه ترگمان]فعالیت های آن فقط با پنجاه نفر از علاقه مندان به زندگی در لندن و تعصب مذهبی Leese و روحیه هدایت آن ادامه داشت
[ترجمه گوگل]فعالیت های آن تنها توسط پنجاه علاقه مندان در لندن و تعصب وسواسی لیس، روحیه هدایت آن، ادامه داشت
[ترجمه گوگل]فعالیت های آن تنها توسط پنجاه علاقه مندان در لندن و تعصب وسواسی لیس، روحیه هدایت آن، ادامه داشت
پیشنهاد کاربران
یعنی وسواس با حرف اضافه about می آید مثلا she is obsessional about cleanlines
وسواس گون، وسواس برانگیز، مضطربانه، نگران کننده، دغدغه ساز
کلمات دیگر: