کلمه جو
صفحه اصلی

painfully


با درد، بارنج، بزحمت، بااندوه یا محنت، سخت

انگلیسی به فارسی

دردناک


انگلیسی به انگلیسی

• in a painful manner; with pain, with aches

جملات نمونه

1. The back of my neck throbbed painfully.
[ترجمه ترگمان]گردنم به طرز دردناکی زق زق می کرد
[ترجمه گوگل]پشت گردن من دردناک است

2. As a teenager I was painfully shy.
[ترجمه ابوالقاسم امینی] به عنوان یک نوجوان، من بیش از حد خجالتی بودم.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نوجوان به طرز دردناکی خجالتی بودم
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نوجوان من دردناکه خجالتی بود

3. Collecting data is a painfully slow process.
[ترجمه ترگمان]جمع آوری داده ها یک فرآیند بسیار آهسته است
[ترجمه گوگل]جمع آوری داده ها یک روند دردناکی آهسته است

4. The old horse was painfully thin.
[ترجمه ترگمان]اسب پیر به طرز دردناکی لاغر بود
[ترجمه گوگل]اسب قدیمی به شدت نازک بود

5. The shoe pressed painfully against her big toe.
[ترجمه ترگمان]کفش به زحمت روی انگشت بزرگش فشار می آورد
[ترجمه گوگل]کفش به شدت تحت فشار قرار گرفت

6. Peter was painfully aware of his own shortcomings.
[ترجمه ترگمان]پیتر به طرز دردناکی از shortcomings خودش آگاه بود
[ترجمه گوگل]پیتر دردناکا از کاستی های خود آگاه بود

7. She could feel her heart pounding painfully as she finished the race.
[ترجمه ترگمان]وقتی مسابقه را تمام کرد، قلبش به طرز دردناکی می تپید
[ترجمه گوگل]او می تواند احساس درد قلب او را دردناک به عنوان او به پایان رسید مسابقه

8. The strain of her work schedule became painfully evident as she jetted from New York to London and on to Milan.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که از نیویورک به لندن و میلان نقل مکان کرد، تغییر برنامه کاری او به طرز دردناکی روشن شد
[ترجمه گوگل]وقتی که او از نیویورک به لندن و به میلان نقل مکان کرد، پیچیدگی برنامه کاری وی دچار آشکار شد

9. The road to peace is a painfully slow process.
[ترجمه ترگمان]راه رسیدن به صلح فرآیندی دردناک است
[ترجمه گوگل]جاده صلح یک روند آهسته دردناک است

10. He is painfully shy of women.
[ترجمه ترگمان]او به طرز دردناکی از زنان شرمنده است
[ترجمه گوگل]او از زنان دردناک است

11. Local suspicion of the incomers was painfully apparent.
[ترجمه ترگمان]به محض این که به علامت تصدیق رسیدند، همه چیز به طور دردناکی آشکار شده بود
[ترجمه گوگل]سوء ظن محلی از افراد ناخوشایند دردناکی ظاهر شد

12. Patrick hauled himself painfully up the stairs.
[ترجمه ترگمان]پاتریک با زحمت خود را از پله ها بالا کشید
[ترجمه گوگل]پاتریک خود را به آرامی از پله ها بیرون آورد

13. We are only too painfully aware of the damage his actions have caused.
[ترجمه ترگمان]ما فقط به شدت از آسیب هایی که اعمال او به وجود امده آگاه هستیم
[ترجمه گوگل]ما فقط دردناکی از آسیب های عملی که باعث ایجاد آن شده است آگاهیم

14. As a teenager he was painfully awkward in company.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نوجوان، او به طرز دردناکی در مصاحبت او ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نوجوان، در شرکت دردناکی ناخوشایند بود

15. She was as naturally extroverted as Paul was painfully introverted.
[ترجمه ترگمان]به همان اندازه طبیعی بود که پل به درد بخور بود
[ترجمه گوگل]او همانطور که به طور طبیعی به طور عجیب و غریب به عنوان پل وارد شده دردناکی بود

پیشنهاد کاربران

فرط

به معنی extremely هم هست، یعنی خیلی یا بشدت

مثلا:
When I was a teenager, I was painfully shy
زمانی که یک نوجوان بودم، بشدت خجالتی بودم

شدید، زیاد، سخت، دردناک

به شدت

با عذاب

بسیار دیده میشه که دوستان قیدها رو به صورت صفت معنی می کنند و این باعث سردرگم شدن کاربران محترم میشه.
معنی به این صورت است؛ به طور دردناک[ناشی از شدت]

به طرز اسفناکی


کلمات دیگر: