کلمه جو
صفحه اصلی

painless


بی درد، بی درد سر، بی زحمت، پی درد، بی رنج

انگلیسی به فارسی

بی درد،بیرنج


بدون دردسر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: painlessly (adv.), painlessness (n.)
(1) تعریف: not causing or involving pain.
متضاد: painful

- It was a truly painless procedure, so I really hadn't needed to worry.
[ترجمه ترگمان] این عمل واقعا بدون درد بود، برای همین لازم نبود نگران باشم
[ترجمه گوگل] این روش کاملا بدون درد بود، بنابراین واقعا نیازی به نگرانی نداشتم

(2) تعریف: (informal) not causing much discomfort, exertion, annoyance, or the like.
متضاد: difficult, painful, trying
مشابه: snap

- The interview was actually pretty painless.
[ترجمه ترگمان] این مصاحبه واقعا بی درد سر بود
[ترجمه گوگل] مصاحبه در واقع بسیار بی دردسر بود

• not hurting, causing no pain; without pain
when something is painless, it does not cause physical pain.
a painless way of achieving something does not involve much trouble.

جملات نمونه

painless childbirth

زایمان بی درد


a painless solution to this problem

راه‌حل آسانی برای این مسئله


1. painless childbirth
زایمان بی درد

2. a painless solution to this problem
راه حل آسانی برای این مسئله

3. Acupuncture treatment is gentle, painless, and, invariably, most relaxing.
[ترجمه ترگمان]روش درمانی طب سوزنی ملایم، بدون درد، و همیشه آرامش بخش است
[ترجمه گوگل]درمان طب سوزنی ملایم و بدون درد است، و همیشه، بیشتر آرامش بخش است

4. The train is a quick and painless way to travel.
[ترجمه ترگمان]قطار راهی سریع و بدون دردسر برای سفر است
[ترجمه گوگل]قطار یک راه سریع و بدون درد برای سفر است

5. House-hunting is in fact relatively painless in this region.
[ترجمه ترگمان]خانه - شکار در حقیقت در این منطقه نسبتا بی درد سر است
[ترجمه گوگل]شکار خانه در واقع در این منطقه نسبتا بدون درد است

6. The sores are usually relatively painless, and this procedure, like the urethral investigation, need give no cause for alarm.
[ترجمه ترگمان]زخم ها معمولا بدون درد هستند، و این روش، مانند تحقیقات urethral، نیازی به هشدار دادن ندارد
[ترجمه گوگل]زخمها معمولا نسبتا بدون درد هستند و این روش، مانند بررسی مجرای مجرای ادراری، هیچ دلیلی برای زنگ زدن ندارد

7. There must be more painless ways of raising money.
[ترجمه ترگمان]راه های بدون درد برای بزرگ کردن پول وجود دارد
[ترجمه گوگل]باید روشهای غیر دردسری برای جمع آوری پول داشته باشد

8. But this revolutionary change will not be painless.
[ترجمه ترگمان]اما این تغییر انقلابی درد نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]اما این تغییر انقلابی بدون دردسر نخواهد بود

9. The interview was relatively painless.
[ترجمه ترگمان]مصاحبه نسبتا بی درد سر بود
[ترجمه گوگل]مصاحبه نسبتا بدون درد بود

10. Dinner itself was a relatively painless affair.
[ترجمه ترگمان]شام خود شام نسبتا بدون درد بود
[ترجمه گوگل]شام خود یک امر نسبتا بدون درد بود

11. There is usually a painless swelling of the lymph glands which drain the area of the primary sore.
[ترجمه ترگمان]معمولا ورم painless غدد لنفاوی وجود دارد که ناحیه درد اولیه را تخلیه می کند
[ترجمه گوگل]معمولا یک تورم بدون درد غدد لنفاوی وجود دارد که ناحیه زخم اولیه را تخلیه می کند

12. The operation was relatively painless.
[ترجمه ترگمان]این عملیات نسبتا بی درد سر بود
[ترجمه گوگل]عملیات نسبتا بدون درد بود

13. Abortion is not a painless procedure, it kills a living unborn baby and can scar a woman both emotionally and physically.
[ترجمه ترگمان]Abortion یک روش بدون دردسر نیست، نوزاد متولد نشده را می کشد و می تواند هر دو از لحاظ عاطفی و هم از نظر فیزیکی باعث زخمی شدن یک زن شود
[ترجمه گوگل]سقط جنین یک روش بدون درد نیست، یک نوزاد زنده نوزاد را می کشد و می تواند یک زن را از لحاظ احساسی و جسمی زخمی کند

14. The treatment is painless.
[ترجمه ترگمان]درمان بدون درد است
[ترجمه گوگل]درمان بدون درد است

15. Doctors are developing a painless technique to give shots.
[ترجمه ترگمان]پزشکان در حال توسعه یک تکنیک بدون دردسر برای دادن عکس هستند
[ترجمه گوگل]پزشکان در حال توسعه یک روش بی درد برای ارائه عکس هستند

پیشنهاد کاربران

بدون درد


کلمات دیگر: