• completely paid, settled (of a debt, bill, etc.); bribed, given money to be silent or stay out of the way
paid off
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. Her persistence paid off when she was offered the job of manager.
[ترجمه کاوه] سماجت او زمانی نتیجه داد که به او شغل مدیریت پیشنهاد داده شد. معنی مفهومی؛ زمانی که جایگاه مدیریت را به دست آورد ، اصرار و سماجتش به بار نشست
[ترجمه ترگمان]سماجت او زمانی که به او پیشنهاد کار مدیر را داد، پرداخت شد[ترجمه گوگل]پشتکار او زمانی بود که او مدیر شغلی بود
2. My persistence in demanding my rights finally paid off.
[ترجمه داودیان] پافشاری من در تقاضای حقوق بالاخره نتیجه داد.
[ترجمه ترگمان]اصرار من در تقاضای حقوق من بالاخره پرداخت شد[ترجمه گوگل]پایداری من در تقاضای حقوق من بالاخره پرداخت شد
3. All her hard work paid off in the end, and she finally passed the exam.
[ترجمه ترگمان]تمام کاره ای سخت او سرانجام به پایان رسید و بالاخره امتحان را رد کرد
[ترجمه گوگل]تمام کار سخت او در پایان به پایان رسید و او سرانجام امتحان را گذراند
[ترجمه گوگل]تمام کار سخت او در پایان به پایان رسید و او سرانجام امتحان را گذراند
4. He paid off the debt of his friend with the money raised by his writings.
[ترجمه ترگمان]او بدهی دوستش را با پولی که از نوشته هایش بالا برده بود پرداخت
[ترجمه گوگل]او بدهی دوست خود را با پولی که توسط نوشته هایش آورده بود پرداخت کرد
[ترجمه گوگل]او بدهی دوست خود را با پولی که توسط نوشته هایش آورده بود پرداخت کرد
5. There were rumours that key witnesses had been paid off to keep quiet.
[ترجمه ترگمان]شایعاتی بود که شاهدها برای ساکت ماندن پرداخته بودند
[ترجمه گوگل]شایعاتی مبنی بر اینکه شهروندان کلیدی برای حفظ آرامش پرداخت شده بودند وجود داشت
[ترجمه گوگل]شایعاتی مبنی بر اینکه شهروندان کلیدی برای حفظ آرامش پرداخت شده بودند وجود داشت
6. His perseverance with the new technique paid off.
[ترجمه ترگمان]سماجت او با این روش جدید پرداخت شد
[ترجمه گوگل]پشتکار او با تکنیک جدید پرداخت می شود
[ترجمه گوگل]پشتکار او با تکنیک جدید پرداخت می شود
7. We've paid off the mortgage, so we're sitting pretty now.
[ترجمه ترگمان]ما پول رهن را پرداخت کرده ایم، بنابراین حالا دیگر خیلی راحت نشسته ایم
[ترجمه گوگل]ما وام مسکن را پرداخت کرده ایم، بنابراین اکنون خیلی راحت نشسته ایم
[ترجمه گوگل]ما وام مسکن را پرداخت کرده ایم، بنابراین اکنون خیلی راحت نشسته ایم
8. The little vessel paid off from the wind.
[ترجمه ترگمان]کشتی کوچک از باد دور می شد
[ترجمه گوگل]کشتی کمی از باد جدا شده است
[ترجمه گوگل]کشتی کمی از باد جدا شده است
9. In the end, his brilliant legal footwork paid off.
[ترجمه ترگمان]در پایان، footwork حقوقی او پرداخت شد
[ترجمه گوگل]در نهایت، حقایق پا درخشان او پرداخت می شود
[ترجمه گوگل]در نهایت، حقایق پا درخشان او پرداخت می شود
10. The hired hands were paid off at the end of the harvest season.
[ترجمه ترگمان]کارگران اجیر شده در پایان فصل برداشت پول می گرفتند
[ترجمه گوگل]دست های استخدام شده در پایان فصل برداشت پرداخت می شود
[ترجمه گوگل]دست های استخدام شده در پایان فصل برداشت پرداخت می شود
11. They are usually paid off at weekends.
[ترجمه ترگمان]آن ها معمولا در تعطیلات آخر هفته حقوق می گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها معمولا در آخر هفته پرداخت می شوند
[ترجمه گوگل]آنها معمولا در آخر هفته پرداخت می شوند
12. The rope should be paid off.
[ترجمه ترگمان]طناب باید تسویه شود
[ترجمه گوگل]طناب باید پرداخت شود
[ترجمه گوگل]طناب باید پرداخت شود
13. The crew were paid off as soon as the ship docked.
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه کشتی لنگر انداخت، خدمه آن را پرداخت کردند
[ترجمه گوگل]خدمه به محض بارگیری کشتی، پرداخت شد
[ترجمه گوگل]خدمه به محض بارگیری کشتی، پرداخت شد
14. John studied hard before the examination, and it paid off. He made an A.
[ترجمه ترگمان]جان قبل از امتحان سخت مطالعه کرد و پرداخت او شکلکی دراورد
[ترجمه گوگل]جان قبل از امتحان سخت سخت مورد مطالعه قرار گرفت و آن را پرداخت کرد او A ساخته شده
[ترجمه گوگل]جان قبل از امتحان سخت سخت مورد مطالعه قرار گرفت و آن را پرداخت کرد او A ساخته شده
15. Two hundred workers have been paid off.
[ترجمه ترگمان]دویست کارگر اخراج شده اند
[ترجمه گوگل]دوصد کارگر خریده اند
[ترجمه گوگل]دوصد کارگر خریده اند
پیشنهاد کاربران
موفقیت آمیز
نتیجه داد
موفق شدن
به ثمر نشستن . . . نتیجه دادن . . . به بار نشستن
پرداخت شده
انجام شده
انجام شده
Her devotion to her studies paid off with high grades.
Have result, doing sth successfully
کلمات دیگر: