کلمه جو
صفحه اصلی

video


معنی : تلویزیون، تلویزیونی، تصویری
معانی دیگر : وابسته به تلویزیون، وابسته به تصویر تلویزیون (در برابر صدای آن: audio)، وابسته به نشان دادن داده ها بر صفحه ی کامپیوتر، فرتوری، دیداری، مخفف: videocassette و videotape، ویدیو (ویدئو)

انگلیسی به فارسی

تلویزیونی، تلویزیون


تصویری


ویدئو، تلویزیون، تصویری، تلویزیونی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: television, esp. the visual images as distinguished from the sound.

(2) تعریف: television as a medium of, or medium for recording, entertainment.

- The film is now available on video.
[ترجمه ترگمان] این فیلم هم اکنون در حال حاضر در دسترس است
[ترجمه گوگل] این فیلم در حال حاضر در ویدیو موجود است
صفت ( adjective )
• : تعریف: of, pertaining to, or designed for use with television, esp. the visual images.

• visual part of a film or television (excluding the sound); medium of television; video cassette (informal); short film made to go along with a song, music video
relating to the transmission or reception of a televised image
video is the recording and showing of films and events, using a video camera, a video recorder, videotapes, and a television set.
a video is a video recorder.
a video is also a film or television programme recorded on videotape for people to watch on a television set.
if you video something, you record it on magnetic tape, either by using a video camera and recording the actual events, or by using a video to record a television programme as it is being transmitted, in order to watch it later.

دیکشنری تخصصی

[سینما] تصویر
[کامپیوتر] ویدئو - ویدیو، تصویر، تصویری 1- سیگنالهای ارسال شده از یک کامپیوتر به صفحه ی مانیتور آن . 2. تصاویر متحرک نمایش داده شده روی یک کامپیوتر . نگاه کنید به dvi. mpeg quick time .
[برق و الکترونیک] تصویر
[ریاضیات] تصویری

مترادف و متضاد

related to the televised image


Synonyms: broadcast, canned, music video, prerecorded, program, promotional film, recorded, taped, telegenic, television, TV


تلویزیون (اسم)
video, television, telly

تلویزیونی (صفت)
video, televisual

تصویری (صفت)
figurative, video, pictorial, projective

جملات نمونه

1. Video is making huge inroads into attendance figures at movie theaters .
[ترجمه ترگمان]ویدیو در حال پیشرفت و پیشرفت در چهره های حاضر در سالن های سینما است
[ترجمه گوگل]ویدیو باعث می شود تعداد زیادی در نمایشگاه های سینمایی حضور پیدا کند

2. Tom admits that playing video games sometimes distracts him from his homework.
[ترجمه ترگمان]تام تصدیق می کند که بازی های ویدیویی گاهی او را از انجام تکالیف پرت می کند
[ترجمه گوگل]تام اعتراف می کند که بازی کردن در بازی های ویدئویی گاهی اوقات او را از تکالیف خود منحرف می کند

3. Video cameras with night vision can be activated by movement.
[ترجمه ترگمان]دوربین های ویدیویی با بینایی شب را می توان از طریق حرکت فعال کرد
[ترجمه گوگل]دوربین فیلمبرداری با دید در شب با حرکت حرکت می کند

4. The jury watched video footage of the riots.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه فیلم ویدئویی آشوب ها را تماشا کرد
[ترجمه گوگل]هیئت داوران فیلم های ویدئویی شورش ها را تماشا کرد

5. I've seen the video - it's pretty far-out.
[ترجمه ترگمان]من فیلم رو دیدم - خیلی دور بود
[ترجمه گوگل]من ویدیو را دیده ام - خیلی دور است

6. It's wise to have an extra video player as a fallback.
[ترجمه ترگمان]عاقلانه است که یک بازیگر ویدئوی اضافی به عنوان پشتیبان داشته باشید
[ترجمه گوگل]این عاقلانه است که یک پخشکننده ویدیویی اضافی به عنوان جایگزین داشته باشید

7. She has watched the race on video.
[ترجمه امیرعلی پرویزی] اون ویدیو مسابقه را تماشا میکند
[ترجمه ترگمان]او مسابقه را در فیلم تماشا کرده است
[ترجمه گوگل]او تماشا مسابقه در ویدئو است

8. Come round tonight and we'll watch a video.
[ترجمه ترگمان]امشب بیا و یک فیلم تماشا می کنیم
[ترجمه گوگل]امشب امشب می آیم و یک ویدیو تماشا خواهیم کرد

9. The tapes are both video and audio.
[ترجمه ترگمان]این نوارها هم ویدیو و هم آهنگ صدا هستند
[ترجمه گوگل]نوارها هر دو ویدئو و صوتی هستند

10. The criminals were caught on a security video.
[ترجمه ترگمان]The توی یه فیلم دوربین امنیتی دستگیر شدن
[ترجمه گوگل]جنایتکاران در یک ویدیو امنیتی گرفتار شدند

11. Peach blossom in March, two people go, video.
[ترجمه ترگمان]هلو در ماه مارس، دو نفر میرن، ویدئو
[ترجمه گوگل]شکوفه های هلو در ماه مارس، دو نفر می روند، ویدیو

12. Ed came over last night to watch the video of the football match that I'd recorded.
[ترجمه ترگمان]اد دیشب اومد تا فیلم مسابقه فوتبال رو ببینه که من ضبط کرده بودم
[ترجمه گوگل]عید گذشته شب گذشته برای تماشای ویدیویی از مسابقه فوتبال که من ثبت کرده ام

13. With video, you can watch the latest movies in the comfort of your own home.
[ترجمه ترگمان]با فیلم، شما می توانید آخرین فیلم را در آسایش خانه خودتان نگاه کنید
[ترجمه گوگل]با فیلم، شما می توانید آخرین فیلم ها را در راحتی از خانه خود تماشا کنید

14. Video games demand great manual dexterity.
[ترجمه ترگمان]بازی های ویدیویی خواستار مهارت دستی عالی هستند
[ترجمه گوگل]بازی های ویدئویی تقاضای دستیابی بسیار خوبی را به دست می دهند

15. The bank robbery was recorded on video.
[ترجمه ترگمان]سرقت بانک در ویدیو ضبط شده است
[ترجمه گوگل]سرقت بانک در ویدئو ضبط شد

پیشنهاد کاربران

تصاویر حرکتی

the children watch themselves on video
بچه ها خودشان را در فیلم تماشا کردن 🚪🚪


کلمات دیگر: