کلمه جو
صفحه اصلی

tease


معنی : اذیت، طنازی کردن، ازار دادن، کسی را دست انداختن، سخنان نیشدارگفتن، پوشدادن مو، اذیت کردن
معانی دیگر : دست انداختن، پاپی کسی شدن، مسخره کردن، گال دادن، سر به سر کسی گذاشتن، به بازی گرفتن، (با کوشش) به دست آوردن، رسیدن (به)، آشکار کردن، (پرز پارچه یا الیاف پشم یا موی سر و غیره را با شانه زدن) وز کرده کردن، وزاندن، خار کردن، (گیسو) پوش دادن (teasel هم می گویند)، اهل شوخی و سر به سر گذاری، اذیت کن، رجوع شود به: tantalize، (از نظر جنسی) تحریک کردن (ولی اقناع نکردن)، عشوه گری کردن، شهوت انگیزی کردن، سر به سر گذاری، تمسخر، teaze ازاردادن

انگلیسی به فارسی

دست انداختن، پاپی کسی شدن، مسخره کردن، گال دادن، سر به سر کسی گذاشتن، اذیت کردن، به بازی گرفتن


(شخص) اهل شوخی و سر به سر گذار، اذیت کن


(پرز پارچه یا الیاف پشم یا موی سر و غیره را با شانه زدن) وز کرده کردن، وزاندن، خار کردن، (گیسو) پوش دادن


(از نظر جنسی) تحریک کردن (ولی اقناع نکردن)، عشوه‌گری کردن، شهوت انگیزی کردن


کسی را دست انداختن، اذیت، اذیت کردن، ازار دادن، سخنان نیشدارگفتن، پوشدادن مو، طنازی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: teases, teasing, teased
(1) تعریف: to make fun of or attempt to provoke in a playful or mocking way.
مترادف: kid, make fun of, needle, rib, ridicule
مشابه: devil, gibe, jest, josh, make fun of, mock, pick on, poke fun at, rally, taunt, twit

- His way of flirting with a girl he likes is to tease her.
[ترجمه ترگمان] روش لاس زدن با یه دختری که دوست داره اذیتش کنه
[ترجمه گوگل] راه او برای فریب دادن با یک دختر که دوستش دارد، او را دوست دارد
- He walked with a limp and was often teased by the other boys.
[ترجمه حسام] او با پای شل راه میرفت و اغلب مورد تمسخر دیگران قرار میگرفت.
[ترجمه ترگمان] او با یک لنگ لنگان راه می رفت و اغلب توسط بچه های دیگر به ستوه می آمد
[ترجمه گوگل] او با لمس راه می رفت و اغلب توسط پسران دیگر تزیین شد
- She teased her sister about her boyfriend, but secretly she was jealous.
[ترجمه محمد] او خواهرش را در مورد دوست پسرش مسخره میکرد، اما در نهان به او حسودی می کرد
[ترجمه ترگمان] او خواهرش را در مورد دوست پسرش اذیت می کرد، اما در نهان به او حسودی می کرد
[ترجمه گوگل] او خواهر خود را در مورد دوست پسر خود را طعنه زد، اما مخفیانه او حسود بود

(2) تعریف: to arouse curiosity or desire in without satisfying; tantalize.
مترادف: tantalize
مشابه: allure, beguile, entice, lure, tempt, titillate, whet

- Stop teasing the dog and give him the biscuit.
[ترجمه ترگمان] دست از دست انداختن سگ بردار و به او بیسکوئیت بده
[ترجمه گوگل] متوقف کردن اذیت کردن سگ و دادن بیسکویت به او

(3) تعریف: to fluff (the hair) by combing from the ends toward the scalp in order to give a full appearance.
مترادف: fluff
مشابه: comb, style

(4) تعریف: to separate (the fibers of cloth) by pulling apart.
مشابه: card, part

(5) تعریف: to raise the nap of (cloth) by combing; teasel.
مترادف: nap, teasel
مشابه: comb
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to kid or try to provoke a person or persons in a playful or mocking way.
مترادف: jest, kid
مشابه: gibe, mock, sport, wisecrack

- It's hard to know when he's serious because he's always teasing.
[ترجمه Shin] سخت میشه فهمید کی داره راست میگه چون همیشه شوخی میکنه
[ترجمه ترگمان] سخته که بدونی کی جدی می گه چون همیشه شوخی می کنه
[ترجمه گوگل] سخت است بدانید که او جدی است چرا که او همیشه اذیت می کند
اسم ( noun )
مشتقات: teasingly (adv.), teaser (n.)
(1) تعریف: the act of teasing.
مترادف: kidding, ribbing
مشابه: fun, gibe, jest, joke, mockery, sport

- She did not find his teases funny.
[ترجمه ترگمان] او دستش را به طرز مضحکی خنده دار نیافته بود
[ترجمه گوگل] او تیزهایش را خنده دار نیافت

(2) تعریف: one who teases.
مشابه: flirt, joker

- Some people find him amusing and others find him annoying because he's such a tease.
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم او را سرگرم می کنند و دیگران او را آزار می دهند، چون او خیلی اذیتم می کند
[ترجمه گوگل] بعضی ها او را سرگرم کننده می یابند و دیگران او را آزار دهنده می دانند زیرا او چنین کسی را دوست دارد
- He thought she was serious about him and didn't know her reputation for being a tease.
[ترجمه ترگمان] او فکر می کرد که او در مورد او جدی است و شهرتش را برای اذیت کردن نمی دانست
[ترجمه گوگل] او فکر کرد او در مورد او جدی است و شهرت او را برای اینکه کسی را دوست ندارد، نمی داند

(3) تعریف: an action or remark that entices or arouses interest.
مترادف: bait, enticement, lure, tantalization, titillation
مشابه: attraction, gibe, temptation

- That ad makes the product sound good, but I'm sure it's only a tease.
[ترجمه ترگمان] ان تبلیغ باعث می شود که محصول خوب به نظر برسد، اما من مطمئنم که فقط یک شوخی است
[ترجمه گوگل] این آگهی باعث می شود که محصول خوب به نظر برسد، اما مطمئن هستم که این فقط یک کسی را دست انداختن دارد

• one who mocks or taunts; act of mocking; annoyance, nuisance
pester, taunt, mock; annoy, irritate; comb in the opposite direction, pull hair away from scalp and comb towards the head in order to make hair look thicker
if you tease someone, you deliberately embarrass them or make fun of them, because this amuses you.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] خارزنی ( پارچه )
[سینما] آزار و اذیت کردن

مترادف و متضاد

اذیت (اسم)
fret, annoyance, persecution, inconvenience, tease, harassment, harm, nuisance, mischief, hindrance

طنازی کردن (فعل)
tease, coquet, flirt

ازار دادن (فعل)
trouble, tease, dun, nag, imp, excruciate, tantalize

کسی را دست انداختن (فعل)
tease, tantalize, josh

سخنان نیشدارگفتن (فعل)
tease

پوش دادن مو (فعل)
tease

اذیت کردن (فعل)
grind, annoy, hurt, pester, grieve, worry, offend, hock, harass, tease, badger, bedevil, chivvy, chive, indemnify, tousle, needle

aggravate, provoke


Synonyms: annoy, badger, bait, banter, be at, bedevil, beleaguer, bother, chaff, devil, disturb, dog, gibe, give a hard time, gnaw, goad, harass, harry, hector, importune, jive, josh, lead on, mock, needle, nudge, pester, pick on, plague, put down, rag, rally, razz, rib, ride, ridicule, roast, send up, slam, snap, sound, spoof, swipe at, tantalize, taunt, torment, vex, worry


جملات نمونه

They used to tease him over his Kashi accent.

به‌خاطر لهجه‌ی کاشی‌اش او را مسخره می‌کردند.


It took hours to tease out the meaning of the story.

دستیابی به معنی داستان ساعت‌ها طول کشید.


1. don't tease your brother, dear!
جانم،برادرت را اذیت نکن !

2. don't tease your younger brother
سر به سر برادر کوچکترت نگذار!

3. they used to tease him over his kashi accent
به خاطر لهجه ی کاشی اش او را مسخره می کردند.

4. it took hours to tease out the meaning of the story
دستیابی به معنی داستان ساعت ها طول کشید.

5. If you always tease others like that, you'll forfeit the good opinion of your friends.
[ترجمه ترگمان]اگر تو همیشه دیگران را اذیت کنی، نظرت را درباره دوستانت از دست خواهی داد
[ترجمه گوگل]اگر شما همیشه مثل دیگران کسی را دوست دارید، از نظرات خوب دوستانتان محروم خواهید شد

6. They try to tease out the answers without appearing to ask.
[ترجمه ترگمان]آن ها سعی می کنند بدون این که ظاهر شوند، پاسخ های خود را به دست آورند
[ترجمه گوگل]آنها سعی می کنند پاسخ ها را بدون ظاهر شدن بپرسند

7. Don't tease him about his weight - it's cruel.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر وزنش اذیت نکن - این ظالمانه است
[ترجمه گوگل]او را در مورد وزن خود دزدی نکنید - این بی رحمانه است

8. The older boys at school used to tease him.
[ترجمه ترگمان]پسرهای بزرگ تر در مدرسه او را آزار می دادند
[ترجمه گوگل]پسران مسن تر در مدرسه او را آزار دادند

9. Uncle Sebastian used to tease Mother and Daddy unmercifully that all they could produce was girls.
[ترجمه ترگمان]عمو سباستین همیشه با پدر و مادرم طوری رفتار می کرد که تنها چیزی که می توانستند تولید کنند دختران بود
[ترجمه گوگل]عمو سباستین با عصبانیت به مادر و بابا خیانت کرد که همه آنها می توانند دختر باشند

10. You must not tease your little sister.
[ترجمه ترگمان]نباید خواهر کوچولوت رو اذیت کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید خواهر کوچک خود را عصبی کنید

11. It's one thing to tease your sister, but it's another to hit her.
[ترجمه ترگمان]یک چیز برای اذیت کردن خواهرت است، اما برای ضربه زدن به او یکی دیگر است
[ترجمه گوگل]این یکی از چیزهایی است که خواهر شما را آزار می دهد، اما یکی دیگر از آن هاست

12. When did you last flirt with him or tease him?
[ترجمه ترگمان]آخرین بار کی باه اش لاس زدی یا اذیتش کردی؟
[ترجمه گوگل]وقتی با او عجله داشتید یا او را آزار می دادید؟

13. Ignore everything he said-it was all just a tease.
[ترجمه ترگمان]به هر چیزی که گفت توجه نکن - همه اش شوخی بود
[ترجمه گوگل]نادیده گرفتن همه چیز او گفت: این همه فقط یک کسی را دست انداختن کرد

14. The other boys used to tease him because of / about his accent.
[ترجمه ترگمان]بقیه پسرها به خاطر لهجه او او را اذیت می کردند
[ترجمه گوگل]پسران دیگر به دلیل / در مورد لهجه خود به او دقت کردند

15. She used to tease me about my hair.
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت در مورد موهای من سربه سرم بگذارد
[ترجمه گوگل]او قبلا در مورد موهایم عصبانی شده بود

Morteza, don't be such a tease - leave your sister alone!

مرتضی، اذیت کن نباش و خواهرت و رها کن!


Dad, Mobin is teasing me!

پدر، مبین دارد مرا اذیت می‌کند!


Don't tease your younger brother!

سر به سر برادر کوچکترت نگذار!


پیشنهاد کاربران

Deride some one

دست انداختن

سر به سر کسی گداشتن

اذیت کردن ( کخ ریختن )

مسخره کردن

Syn: Scoff

تیکه انداختن
she kind of teased me about how i dressed

چزاندن یا تحریک کردن

آشکار کردن
معرفی کردن
ارائه دادن
اعلام کردن
به نمایش گذاشتن
نشان دادن
نمایش دادن
در معرض دید قرار دادن


Make fun of sb
Play joke on sb

از هم باز کردن ، کنار زدن بافتها با یک سوزن ظریف جهت امتحان میکرسکوپی ساختمان بافتی زیر آنها

مسخره کردن یا دست انداختن


کلمات دیگر: