کلمه جو
صفحه اصلی

rail


معنی : توبیخ، ریل خط آهن، خط اهن، نرده، نرده کشیدن، توبیخ کردن
معانی دیگر : راه آهن، خط آهن (railroad و railway هم می گویند)، وابسته به راه آهن، میله یا تخته ی افقی نرده (به میله های عمودی می گویند: post)، روی نرده، نرده ی کشتی، ( به ویژه دور زمین بازی یا میدان اسبدوانی) نرده(rail fence هم می گویند)، تارم، تارمی، ( راه آهن) ریل، (در و پنجره و در تخته پوش کردن دیوار و غیره) چوب افقی، (میز بیلیارد و غیره) لبه، نرده کشی کردن، (با: at یا against) لغاز گفتن، لغز خواندن، عیبجویی کردن، سرزنش کردن، خرده گیری کردن، (جانور شناسی) آبچلیک (تیره ی rallidae که آواز گوشخراش و بال ودم کوتاه دارد و پرنده ی مرداب زی است)، توبی، سرکوفت، طعنه، ریل خط اهن، توبی  کردن

انگلیسی به فارسی

ریل، نرده، توبیخ، ریل خط آهن، خط اهن، نرده کشیدن، توبیخ کردن


سرزنش، توبیخ، سرکوفت، طعنه، ریل خط اهن، خط اهن،نرده، نرده کشیدن، توبیخ کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a horizontal bar that extends between two posts and serves as a barrier, fence, or the like.
مترادف: bar

(2) تعریف: a steel bar, usu. one of a pair, upon which railway cars travel.

(3) تعریف: the railroad as a mode of transportation.
مترادف: railroad, railway

- They travel by rail.
[ترجمه ترگمان] آن ها با قطار حرکت می کنند
[ترجمه گوگل] آنها با راه آهن مسافرت می کنند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rails, railing, railed
• : تعریف: to provide or enclose with a rail or rails.
مشابه: enclose, fence
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rails, railing, railed
• : تعریف: to denounce someone or something in harsh or abusive terms; condemn (usu. fol. by against or at).
مترادف: declaim, inveigh
مشابه: animadvert, fulminate, lash, remonstrate

- He railed against their unfair treatment.
[ترجمه ترگمان] اون مخالف رفتار ناعادلانه اونا بود
[ترجمه گوگل] او در برابر رفتار غیرمنصفانه خود اظهار داشت
اسم ( noun )
• : تعریف: any of a number of marsh birds having brown plumage, short wings, and a lean body, found in many areas of the world.

• bar, bannister; bar used to hang objects; railroad track
lay railroad tracks; send by train; construct a fence
a rail is a horizontal bar which is fixed to something and used as a fence or as a support for hanging things on.
the steel bars which trains run on are called rails.
if you travel or send something by rail, you travel on or send it in a train.
if something such as a plan, discussion, or agreement is back on the rails, it continues after a period when it almost failed.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بوبین / حلقه فیلم
[عمران و معماری] ریل - نرده - خط آهن - راه آهن - زوار
[زمین شناسی] ریل - ریلهای خط راه آهن معادن مانندخط آهن سراسری ازپروفیلهای مخصوص انتخاب می شوند .این پروفیلها ازسه قسمت قارچ،تیغه وتکیه گاه تشکیل شده است.نوع ریل رابایدبراساس وزن کل واگن ولوکوموتیو انتخاب کرد
[نساجی] ریل - پایه یا میله افقی - نرده - نرده ایمنی - راه آهن

مترادف و متضاد

توبیخ (اسم)
vituperation, reproach, talking to, raillery, rail, reprimand

ریل خط آهن (اسم)
rail

خط اهن (اسم)
track, rail, railway

نرده (اسم)
balustrade, railing, fencing, rail, parapet, paling, list, pale

نرده کشیدن (فعل)
rail, fence, picket

توبیخ کردن (فعل)
rail, rebuke, vituperate, reprehend, tell off

criticize harshly


Synonyms: abuse, attack, bawl out, berate, blast, castigate, censure, chew out, complain, fulminate, fume, inveigh, jaw, objurate, rant, rate, revile, scold, thunder, tongue-lash, upbraid, vituperate, vociferate, whip


Antonyms: compliment, praise


post, pole along an edge


Synonyms: balustrade, banister, bar, barrier, fence, paling, rails, rest, siding


جملات نمونه

1. rail haul is cheaper than truck haul
حمل با قطار ارزانتر از حمل با کامیون است.

2. snow interrupted rail services
برف رفت و آمد قطارها را مختل کرد.

3. to travel by rail
با راه آهن سفر کردن

4. ride on a rail
(آمریکا) با افتضاح از شهر بیرون کردن

5. cattle are hauled by rail
گاوها را با راه آهن می برند.

6. we shipped the cattle to chicago by rail
دام ها را با ترن به شیکاگو فرستادیم.

7. it is two hours from tehran to ghom by rail
از تهران تا قم با ترن دو ساعت است.

8. He lost his balance, staggered back against the rail and toppled over.
[ترجمه ترگمان]تعادلش را از دست داد، تلوتلو خورد و به نرده تکیه داد و واژگون شد
[ترجمه گوگل]او تعادل خود را از دست داد، به عقب در برابر راه آهن متوقف شد و سرازیر شد

9. The rail strike is a bloody nuisance.
[ترجمه ترگمان]ضربه زدن به نرده خیلی آزار دهنده است
[ترجمه گوگل]اعتصاب راه آهن یک مزاحم خونین است

10. A towel hung from the rail.
[ترجمه ترگمان]یک حوله از نرده آویزان بود
[ترجمه گوگل]یک حوله از راه آهن آویزان شده است

11. Passengers want a better rail service .
[ترجمه ترگمان]مسافران خواستار خدمات ریلی بهتری هستند
[ترجمه گوگل]مسافران یک سرویس راه آهن بهتر را می خواهند

12. Raw materials and labour come by ship, rail or road.
[ترجمه ترگمان]مواد خام و نیروی کار از طریق کشتی، راه آهن یا جاده می آیند
[ترجمه گوگل]مواد اولیه و نیروی کار توسط کشتی، راه آهن و جاده ها می آیند

13. The rail system has triple the average number of accidents.
[ترجمه ترگمان]سیستم راه آهن تعداد متوسط تصادفات را سه برابر کرده است
[ترجمه گوگل]سیستم راه آهن سه برابر میانگین تعداد حوادث است

14. Do you send the goods per rail,(sentence dictionary) or per plane?
[ترجمه ترگمان]آیا کالا را برای هر ریل، (فرهنگ لغت)یا هر هواپیما ارسال می کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا کالایی را در راه آهن (فرهنگ لغت جمله) یا هر هواپیما ارسال می کنید؟

15. The deal pre-empted a strike by rail workers.
[ترجمه ترگمان]این معامله اعتصاب کارگران راه آهن را در انحصار خود قرار داده است
[ترجمه گوگل]این معامله توسط کارگران راه آهن پیش بینی شده است

16. "Have you ever wondered why British Rail would rather tart up their stations than improve services?" he asked.
[ترجمه ترگمان]آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا راه آهن بریتانیا به جای بهبود خدمات، ایستگاه ها را خراب می کند؟ او پرسید
[ترجمه گوگل]آیا تا کنون فکر کرده اید چرا British Rail ترجیح می دهد ایستگاه های خود را ترجیح دهند تا خدمات را بهبود ببخشند؟ او درخواست کرد

17. Improved rail transport is essential for business.
[ترجمه ترگمان]حمل و نقل ریلی اصلاح شده برای تجارت ضروری است
[ترجمه گوگل]بهبود حمل و نقل ریلی برای کسب و کار ضروری است

18. She slid her hand along the rail.
[ترجمه ترگمان]دستش را روی نرده کشید
[ترجمه گوگل]او دستش را در امتداد راه آهن لغزید

to travel by rail

با راه آهن سفر کردن


Snow interrupted rail services.

برف رفت و آمد قطارها را مختل کرد.


The speaker railed against government corruption.

ناطق فساد دستگاه دولت را مورد نکوهش قرار داد.


اصطلاحات

(go) off the rails

1- منحرف شدن، گمراه شدن 2- دیوانه شدن


ride on a rail

(آمریکا) با افتضاح از شهر بیرون کردن


پیشنهاد کاربران

شکایت کردن به یا شکایت کردن علیه

فحش دادن توهین کردن


گلایه از چیزی

a horizontal bar that you tie things to or hang
things on

rail ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: ریل
تعریف: فولاد نوردشده‏ای که به شکل معین و به صورت دو رشتۀ موازی بر روی ریل‏بندها نصب شود


کلمات دیگر: