کلمه جو
صفحه اصلی

scan


معنی : پوییدن، تقطیع کردن شعر، اجمالا مرور کردن، با وزن خواندن، بطور اجمالی بررسی کردن
معانی دیگر : (دقیقا) بررسی کردن، مداقه کردن، (موشکافانه) نگاه کردن، نظر اجمالی انداختن، نگاه کردن و رد شدن، نگاه تند و گذرا کردن، (فروشگاه ها و غیره - دستگاه های بهایاب) خوانش کردن، (پزشکی - با دستگاه فرا آوا ultrasound و غیره اندام درونی را) لایه نگاری کردن، لایه نگاری، میدان دید، حوزه ی فهم یا بینایی، رسش، رسایی، حرکت جارویی کردن، دایره زدن، (شعر را) تقطیع کردن، تقطیع، (کامپیوتر و غیره) پویش کردن، اسکن کردن، (رادار و تلویزیون) جاروزنی کردن، باله یاژ (balayage) کردن، روبیدن، سهیدن، خوانش، پویش، بررسی، روبش، سهش، با وزن خواندن اشعار

انگلیسی به فارسی

پوییدن، اجمالا مرور کردن


تقطیع کردن شعر، با وزن خواندن (اشعار)، بطوراجمالی بررسی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scans, scanning, scanned
(1) تعریف: to read or look over quickly; skim.
مترادف: browse, leaf through, look, skim, survey
مشابه: leaf, peruse, read, run down

- I scanned the newspapers for recent murders.
[ترجمه علی] من روزنامه ها را برای کشتارهای اخیر بررسی کردم.
[ترجمه ترگمان] من روزنامه ها رو برای قتل اخیر اسکن کردم
[ترجمه گوگل] من روزنامه ها را برای قتل های اخیر اسکن کردم

(2) تعریف: to look at or examine carefully; scrutinize.
مترادف: explore, scour, scrutinize, survey
مشابه: examine, inspect, investigate, peruse, probe, scope, search, sift, study

- We are scanning the area for enemy planes.
[ترجمه ترگمان] ما منطقه را برای هواپیماهای دشمن بررسی می کنیم
[ترجمه گوگل] ما منطقه را برای هواپیماهای دشمن اسکن می کنیم

(3) تعریف: to move a radar, electron, or other beam over, or subject to magnetic or sound waves, in order to search for targets or information or to transmit images.
مشابه: examine, explore, inspect, sweep, track

(4) تعریف: to check automatically for recorded data, as on a magnetic tape.

(5) تعریف: to read (verse) for metrical rhythm or patterns.
مشابه: analyze, read
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: of verse, to have the correct or accepted metrical pattern.

- The poem does not scan.
[ترجمه ترگمان] شعر اسکن نمی شود
[ترجمه گوگل] شعر اسکن نمی کند

(2) تعریف: to analyze the metrical structure of verse.
اسم ( noun )
مشتقات: scannable (adj.)
(1) تعریف: an act, process, or instance of scanning.
مترادف: examination, perusal, scrutiny

(2) تعریف: an instance or the process of using a scanner, esp. a medical scanner that produces images of living tissue.

(3) تعریف: an image produced in this way.

- a brain scan
[ترجمه ترگمان] اسکن مغزی
[ترجمه گوگل] اسکن مغزی

• act of scanning, close examination, scrutinizing look; computerized images created by an optical scanner (computers); computerized image of the human body created through the use of medical imaging techniques (medicine)
convert an object or image into a digital image using an optical scanner (computers); browse, glance at quickly; examine a body part through the use of medical imaging techniques (medicine); determine the meter of a verse
when you scan an area, group of things, or piece of writing, you look at it carefully, but often fairly quickly, usually because you are looking for something in particular.
if a machine scans something, it examines it quickly, for example by moving a beam of light or x-rays over it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. a liver scan was performed.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] پوییدن
[سینما] جستجو
[کامپیوتر] پویش کردن ؛ پوئیدن ؛ پیمایش
[برق و الکترونیک] پویش 1. امتحان کردن نقطه به نقطه سطح یا ناحیه ای در فضا با ترتیب معین ،مانند تبدیل صحنه یا تصویر به سیگنال الکتریکی یا هنگامی که رادار هواپیمایی رابرای آشکارسازی ،ناوبری یا کنترل ترافیک دنبال می کند. 2. یک جاروی کامل رادار ،نور یا هر باریکه دستگاه دیگر از بالا به پایین یا چپ به راست برای پویش . - روبش، جارو کردن
[زمین شناسی] روش، مرور، اسکن - اسم: بیان تصویری یا عکسی توزیع پرتوزایی در ماده را گویند. - نیز ببینید: Autoradiograph (خود پرتو نگاشت)؛ skiagram.
[ریاضیات] جستجو کردن، پوییدن، حساب رسی اجمالی، ردگیری، معاینه ی پی در پی، خواندن
[پلیمر] پویش

مترادف و متضاد

پوییدن (فعل)
run, search, seek, scan

تقطیع کردن شعر (فعل)
scan

اجمالا مرور کردن (فعل)
scan

با وزن خواندن (فعل)
scan

بطور اجمالی بررسی کردن (فعل)
scan

look over, scrutinize lightly


Synonyms: browse, check, consider, contemplate, dip into, examine, flash, flip through, give the once-over, glance at, glance over, have a look-see, inquire, investigate, leaf through, look, look through, look up and down, overlook, regard, riff, riffle, rumble, run over, run through, scour, search, size up, skim, study, survey, sweep, take a gander, take stock of, thumb through


جملات نمونه

1. a quick scan of the situation
یک نظر اجمالی و سریع به وضعیت

2. the author's scan is limited
رسایی این نویسنده محدود است.

3. they did a scan of my liver
کبد مرا لایه نگاری کردند.

4. A routine scan revealed abnormalities in the foetus.
[ترجمه ترگمان]یک اسکن روزمره، ناهنجاری هایی را در جنین نشان داد
[ترجمه گوگل]یک اسکن معمولی اختلالات در جنین را نشان داد

5. A scan determines the position of the baby in the womb.
[ترجمه ترگمان]یک اسکن موقعیت نوزاد را در رحم مشخص می کند
[ترجمه گوگل]یک اسکن تعیین موقعیت نوزاد در رحم است

6. A routine scan revealed abnormalities in the fetus.
[ترجمه ترگمان]یک اسکن معمولی، ناهنجاری هایی را در جنین نشان داد
[ترجمه گوگل]یک اسکن معمولی اختلالات در جنین را نشان داد

7. A quick scan of the local paper revealed nothing.
[ترجمه ترگمان]یک اسکن سریع از روزنامه محلی چیزی را نشان نداد
[ترجمه گوگل]اسکن سریع مقاله محلی چیزی نشان نداد

8. I had an ultrasound scan to see how the pregnancy was progressing.
[ترجمه ترگمان]من یه اسکن فراصوت داشتم که ببینم حاملگی داره پیشرفت می کنه
[ترجمه گوگل]من یک اسکن سونوگرافی داشتم تا بارداری را پیش ببرم

9. Their approach is to scan every checked-in bag with a bomb detector.
[ترجمه ترگمان]رویکرد آن ها اسکن کردن هر کیسه چک شده با یک دستگاه تشخیص بمب است
[ترجمه گوگل]روش آنها این است که هر کیسه چک شده را با یک آشکارساز بمب اسکن کنید

10. The software allows you to scan photographic images on your personal computer.
[ترجمه ترگمان]این نرم افزار به شما اجازه می دهد تا تصاویر عکاسی از کامپیوتر شخصی خود را اسکن کنید
[ترجمه گوگل]این نرم افزار به شما امکان می دهد تصاویر عکاسی را بر روی رایانه شخصی خود اسکن کنید

11. Concealed video cameras scan every part of the compound.
[ترجمه ترگمان]دوربین های ویدئویی همه قسمت های این مجتمع را اسکن می کنند
[ترجمه گوگل]دوربین های مخفی اسکن هر بخشی از ترکیب

12. An ultrasound scan revealed that the baby was a boy.
[ترجمه ترگمان]یه اسکن فراصوت نشون داد که بچه پسره بوده
[ترجمه گوگل]اسکن اولتراسوند نشان داد که کودک یک پسر بود

13. You can use the device to scan the image and reproduce it on-screen in an electronic format.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از دستگاه برای اسکن کردن تصویر استفاده کرده و آن را در یک قالب الکترونیکی باز کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید دستگاه را برای اسکن کردن تصویر و پخش آن بر روی صفحه در قالب الکترونیکی استفاده کنید

14. He was rushed to hospital for a brain scan.
[ترجمه ترگمان]برای اسکن مغزی به بیمارستان منتقل شد
[ترجمه گوگل]او برای اسکن مغزی به بیمارستان عجله کرد

He spent hours scanning each vein of rock for a sign of gold.

او ساعت‌ها بادقت به هریک از رگه‌های سنگ‌ها نگاه می‌کرد تا اثری از طلا به‌دست آورد.


The detective scanned their faces as they passed.

کارآگاه همین‌طور که رد می‌شدند چهره‌ی‌ آن‌ها را در مد نظر قرار داد.


I read a few pages carefully and scanned the rest.

چند صفحه را دقیق خواندم و بقیه را تند مرور کردم.


a quick scan of the situation

یک نظر اجمالی و سریع به وضعیت


This device scans the price and issues a receipt.

این دستگاه قیمت را می‌خواند و رسید صادر می‌نماید.


They did a scan of my liver.

کبد مرا لایه‌نگاری کردند.


The author's scan is limited.

رسایی این نویسنده محدود است.


Searchlights scanned the dark sky.

نورافکن‌ها آسمان تیره را جارو وار می‌پیمودند.


پیشنهاد کاربران

عکسبرداری کردن
اسکن کردن
بررسی کردن

1. پویش کردن
2. سریع خواندن to read sth quickly

مرور سریع

پویش

[برق و الکترونیک] جاروب کردن، پویش کردن، اسکن کردن

مرور کردن خواندن

دو معنی متضاد:

1 - اگر درباره نوشته بیاید: یعنی مرور کردن، به صورت سطحی و سریع خواندن
2 - اگر درباره مکان یا افراد یا چیزی بیاید: یعنی بدقت بررسی کردن

دید زدن

تصویر برداری


نظر اجمالی انداختن

خط به خط، ریز به ریز

To look at something carefully

نگاه _نگاه انداختن به


کلمات دیگر: