کلمه جو
صفحه اصلی

recreation


معنی : سرگرمی، تفریح، خلق مجدد
معانی دیگر : شادداشت، خرمداشت، ماژ، وسیله ی تفریح، ماژه، بازآفرینی، بازآفرینش

انگلیسی به فارسی

تفریح، سرگرمی، بازی، تجدید قوا، استراحت، وسیله‌ی تفریح، اسباب آسایش


تفریح، سرگرمی، خلق مجدد


انگلیسی به انگلیسی

• relaxing activity, amusement, leisure
recreation consists of things that you do to exercise your body or mind when you are not working or studying.

اسم ( noun )
مشتقات: recreational (adj.), recreationally (adv.)
(1) تعریف: the act or process of engaging in a relaxing or agreeable pastime.
مترادف: playing
مشابه: amusement, play, sport

(2) تعریف: such a pastime.
مترادف: amusement, entertainment, fun, pastime, play, sport
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of creating afresh.

(2) تعریف: that which is created afresh.

دیکشنری تخصصی

[سینما] بازسازی

مترادف و متضاد

sports, games, special interests


سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

تفریح (اسم)
amusement, break, play, paseo, walk, pastime, recreation, promenade, diversion, divertimento, jaunt

خلق مجدد (اسم)
recreation

Synonyms: amusement, avocation, ball, disport, dissipation, distraction, diversion, divertissement, ease, enjoyment, entertainment, exercise, festivity, field day, frolic, fun, fun and games, game, hilarity, hobby, holiday, jollity, laughs, leisure activity, mirth, pastime, picnic, play, playtime, pleasure, R and R, rec, refreshment, relaxation, relief, repose, rollick, sport, vacation


Antonyms: labor, profession, work


جملات نمونه

1. for recreation i go to movies
برای تفریح به سینما می روم.

2. her only recreation was chess
شطرنج یگانه سرگرمی او بود.

3. students use the building evenings for recreation
دانشجویان شب هاساختمان را برای امور تفریحی مورد استفاده قرار می دهند.

4. for me, writing is business as well as recreation
برای من نگارش هم کسب است هم تفریح.

5. People who cannot find time for recreation are obliged sooner or later to find time for illness.
[ترجمه ترگمان]افرادی که نمی توانند وقت خود را برای تفریح پیدا کنند دیر یا زود وقت پیدا می کنند تا برای بیماری وقت پیدا کنند
[ترجمه گوگل]افرادی که نمیتوانند وقت خود را برای تفریح ​​پیدا کنند، زودتر یا بعد مجبور به پیدا کردن زمان برای بیماری هستند

6. Football is the boys' usual recreation after school.
[ترجمه ترگمان]فوتبال بازی بچه ها بعد از مدرسه است
[ترجمه گوگل]فوتبال پس از مدرسه تفریح ​​پسران است

7. There are excellent facilities for sport and recreation.
[ترجمه ترگمان]امکانات عالی برای ورزش و سرگرمی وجود دارد
[ترجمه گوگل]امکانات عالی برای ورزش و تفریح ​​وجود دارد

8. Playing billiards is my chief recreation.
[ترجمه ترگمان]بازی کردن بیلیارد، تفریح عمده من است
[ترجمه گوگل]بازی کردن بیلیارد تفریح ​​اصلی من است

9. Saturday afternoon is for recreation and outings.
[ترجمه ترگمان]بعدازظهر شنبه برای تفریح و گردش است
[ترجمه گوگل]بعد از ظهر شنبه برای تفریح ​​و پیاده روی است

10. There are plans to enlarge the recreation area.
[ترجمه ترگمان]برنامه هایی برای گسترش منطقه تفریحی وجود دارد
[ترجمه گوگل]برنامه هایی برای بزرگ کردن منطقه تفریح ​​وجود دارد

11. Emma's only form of recreation seems to be shopping.
[ترجمه مهتاب] خرید کردن تنها تفریح اِما است
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسد فقط یک جور تفریح باشد
[ترجمه گوگل]تنها شکل از تفریح ​​اما است که خرید است

12. The land for the recreation area was expropriated from local farmers.
[ترجمه ترگمان]زمین برای منطقه تفریحی از کشاورزان محلی گرفته شد
[ترجمه گوگل]زمین برای منطقه تفریحی از کشاورزان محلی تخریب شد

13. The State Recreation Area sprawls over 900 acres on the southern tip of Key Biscayne.
[ترجمه ترگمان]منطقه تفریحی دولتی sprawls بیش از ۹۰۰ هکتار در نوک جنوبی \"لین\" قرار دارد
[ترجمه گوگل]منطقه تفریحی دولتی بیش از 900 هکتار در نوک جنوبی Key Biscayne است

14. His only form of recreation is playing cards.
[ترجمه ترگمان]تنها شکل سرگرمی او بازی ورق زدن است
[ترجمه گوگل]تنها شکل تفریح ​​او کارت بازی است

15. My favourite recreation is chess.
[ترجمه ترگمان]سرگرمی مورد علاقه من شطرنج است
[ترجمه گوگل]سرگرمی مورد علاقه من شطرنج است

16. Gardening is a form of recreation.
[ترجمه ترگمان]باغبانی نوعی تفریح است
[ترجمه گوگل]باغبانی نوعی تفریح ​​است

17. No chapel, no school, no recreation room, no pub, no social life of any kind really.
[ترجمه ترگمان]نه نمازخانه، نه مدرسه، نه سالن تفریحات، نه کاباره، نه زنگی، نه زندگی اجتماعی
[ترجمه گوگل]هیچ چپل، مدرسه ای، اتاق تفریحی، پذیرایی نیست، هیچ گونه زندگی اجتماعی از هر نوع واقعا

For recreation I go to movies.

برای تفریح به سینما می‌روم.


Her only recreation was chess.

شطرنج یگانه سرگرمی او بود.


For me, writing is business as well as recreation.

برای من نگارش هم کسب است هم تفریح.


پیشنهاد کاربران

تفریح


recreational facilities امکانات تفریحی

بازآفرینی

تجدید قوا

سرگرمی تفریح

recast

مجددخلق کردن


کلمات دیگر: