کلمه جو
صفحه اصلی

fall out


معنی : رخ دادن، اتفاق افتادن، مشاجره داشتن
معانی دیگر : 1- دعوا کردن، مشاجره کردن 2- رویدادن، ناشی شدن 3- (مشق نظامی) از خط خارج شدن، از صف بیرون رفتن، ر  دادن، ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد، باران رادیواکتیو، پی آمد، نتیجه، پس آیند، بارش رادیواکتیو، بارش برتابشی، ذرات رادیواکتیو، خردیزه های برتابشی، پسآیند the country is still suffering from the fallouts of that wrong policy کشور هنوز از عواقب آن سیاست غلط رنج میبرد

انگلیسی به فارسی

اتفاق افتادن، رخ دادن، مشاجره داشتن، ذرات رادیواکتیوی که از جو به زمین می‌‌ریزد، باران رادیواکتیو


سقوط کردن، اتفاق افتادن، رخ دادن، مشاجره داشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the fall of radioactive particles, or the particles themselves, that result from a nuclear explosion.

(2) تعریف: results or a result, sometimes unexpected or unintended.
مشابه: aftermath

- We are waiting the fallout from the recent decline in the stock market.
[ترجمه ترگمان] ما منتظر اثرات رکود اخیر در بازار سهام هستیم
[ترجمه گوگل] ما در انتظار افتادن از کاهش اخیر در بازار سهام هستیم

• waste, residue; disperse, scatter; quarrel, disagree
descent of radioactive particles from a nuclear explosion; radioactive particles; by-product, result
fallout is the radiation that affects an area after a nuclear explosion.
you can refer to the unpleasant consequences of an event or action as the fallout from it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] فروریزه
[زمین شناسی] فروریزه
[کامپیوتر] خرابی مولفه های الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
[زمین شناسی] فروریزش جایگیری و ته نشینی مواد مخصوصی مانند تفرا و هوامیزهای (aerosol) آتشفشانی از زبانه فورانی بدرون سطح زمین
[خاک شناسی] فرو ریخته

مترادف و متضاد

رخ دادن (فعل)
pass, arise, occur, happen, befall, outcrop, turn up, bechance, fall out

اتفاق افتادن (فعل)
give, chance, occur, happen, befall, betide, hap, fall out, come to pass, come about, tide

مشاجره داشتن (فعل)
fall out

argue


Synonyms: altercate, bicker, clash, differ, disagree, fight, quarrel, spar, squabble


Antonyms: agree, concur


come to pass


Synonyms: befall, chance, happen, occur, result, take place, turn out


جملات نمونه

1. When rogues (or thieves) fall out, honest men come by their own.
[ترجمه زینب سرامد] دیو چو بیرون رود فرشته درآید
[ترجمه ترگمان]وقتی مردم شریف یا دزد از زمین بیرون می افتند، آدم های درستکار از راه خودشان می آیند
[ترجمه گوگل]وقتی سارقان (یا دزدان) سقوط می کنند، مردان صادقانه با خودشان می آیند

2. Her baby teeth are starting to fall out.
[ترجمه حدیث] دندانهای کودک شروع به افتادن میکنند
[ترجمه ترگمان] دندان های بچه هاش داره از بین میره
[ترجمه گوگل]دندانهای کودک او شروع به سقوط می کنند

3. Most married people fall out over money.
[ترجمه Sina] اکثر افراد متاهل بر سر پول مشاجره می کنند و رابطه ی خود را به هم میزنند ( دعوا میکنند و دیگر با یکدیگر صمیمی نیستند )
[ترجمه ترگمان]اکثر افراد متاهل به خاطر پول از زمین می افتند
[ترجمه گوگل]بیشتر افراد متاهل بیش از حد پول می گیرند

4. The drugs made her hair fall out.
[ترجمه بهنام] داروها باعث شده اند که موهایش بریزد.
[ترجمه ترگمان]داروها باعث شد که موهاش بریزه بیرون
[ترجمه گوگل]داروها باعث می شود موهایش از بین رود

5. Mum and I used to fall out a lot.
[ترجمه مهدی] منو مادرم زیاد دعوا می کردیم.
[ترجمه ترگمان]من و مادرم زیاد از هم جدا می شدیم
[ترجمه گوگل]مادر و من به شدت سقوط کردند

6. "Fall out, men!" shouted the sergeant-major.
[ترجمه ترگمان]! عقب نشینی کنید، مردان گروهبان فریاد زد: سرگرد
[ترجمه گوگل]'فرار کن، مرد!' سربازان اصلی فریاد زدند

7. In his sleep he let the book fall out of his hand.
[ترجمه ترگمان]در خواب کتاب را از دستش بیرون کشید
[ترجمه گوگل]او در خواب خویش کتاب را از دستش بیرون آورد

8. The chemotherapy made her hair fall out.
[ترجمه تورج] شیمی درمانی باعث ریزش موهایش شد
[ترجمه ترگمان]شیمی درمانی گیسوانش را بیرون ریخت
[ترجمه گوگل]شیمی درمانی باعث شد که موهایش خشک شود

9. Some of the men were obliged to fall out from fatigue.
[ترجمه ترگمان]بعضی از کارگران مجبور بودند از خستگی هلاک شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردان مجبور بودند از خستگی بیرون بیایند

10. I don't like to fall out with my friends.
[ترجمه مسعود] من دوست ندارم با دوستم مشاجره کنم
[ترجمه ترگمان]دوست ندارم با دوستام بیرون بیفتم
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم با دوستانم سقوط کنم

11. I was endlessly letting things fall out of my hands.
[ترجمه ترگمان]من پیوسته اجازه می دادم که همه چیز از دست من خارج شود
[ترجمه گوگل]من بی نهایت اجازه دادم همه چیز از دست من خارج شود

12. Do you know how many subscription cards can fall out of a magazine as you thumb through 10 pages?
[ترجمه ترگمان]آیا می دانید چند کارت اشتراک می توانید از یک مجله به اندازه ۱۰ صفحه استفاده کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا می دانید چند کارت اشتراکی می تواند از یک مجله به عنوان شما را از طریق 10 صفحه انگشت شست؟

13. They turn red and the tears fall out.
[ترجمه ترگمان]سرخ می شوند و اشک ها سرازیر می شوند
[ترجمه گوگل]آنها قرمز می شوند و اشک ها از بین می روند

14. Well, she would fall out of love with him.
[ترجمه ترگمان] خب، اون عاشقش می شد
[ترجمه گوگل]خوب، او از عشق با او بیرون می آید

15. Cancer deaths caused by fallout from weapons testing could rise to 4 million over the next few centuries.
[ترجمه ترگمان]مرگ های ناشی از آزمایش سلاح منجر به مرگ ۴ میلیون نفر در طول چند قرن آینده خواهد شد
[ترجمه گوگل]مرگ و میر سرطان ناشی از تخریب تست های سلاح می تواند طی چند قرن بعد به 4 میلیون افزایش یابد

16. They were exposed to radioactive fallout during nuclear weapons tests.
[ترجمه ترگمان]آن ها در حین آزمایش سلاح های هسته ای در معرض ذرات رادیواکتیو قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها در طی تست های سلاح های هسته ای در معرض آلودگی رادیواکتیو قرار داشتند

17. The political fallout of the affair cost him his job.
[ترجمه ترگمان]پیامدهای سیاسی این ماجرا او را به بهای شغلش تمام کرد
[ترجمه گوگل]سقوط سیاسی این امر او را شغل خود را هزینه می کند

18. Grundy lost his job in the fallout from the incident.
[ترجمه ترگمان]Grundy شغلش را از اون حادثه از دست داد
[ترجمه گوگل]Grundy کار خود را در حادثه از دست داد

19. The political fallout of the revelations has been immense.
[ترجمه ترگمان]تاثیر سیاسی این آیات بسیار زیاد بوده است
[ترجمه گوگل]سقوط سیاسی این آثار بسیار زیاد بوده است

20. Nearly 300 employees lost their jobs in the fallout.
[ترجمه ترگمان]نزدیک به ۳۰۰ کارمند شغل خود را در این حادثه از دست دادند
[ترجمه گوگل]تقریبا 300 نفر از کارکنان شغل خود را در این حوادث از دست دادند

21. The combination of fallout from the Council and disillusionment with the encyclical was more than many priests could bear.
[ترجمه ترگمان]ترکیب of از شورا و توهم با encyclical بیش از آن چیزی بود که بسیاری از کشیشان می توانستند تحمل کنند
[ترجمه گوگل]ترکیبی از برآمدن شورا و سرخوردگی با این حلقه، بیشتر از بسیاری از کشیشان بود

22. The fallout prompted many retailers to caution Wall Street that their fourth-quarter earnings would be lackluster.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات باعث شد که بسیاری از خرده فروشان به دیوار وال استریت هشدار دهند که درآمده ای چهارم آن ها بی زرق و برق است
[ترجمه گوگل]این تخریب باعث شد بسیاری از خرده فروشان به وال استریت هشدار دادند که سهم درآمد چهارم ماه دسامبر آنها کم رنگ خواهد بود

23. The human and political fallout from the earlier mass departure left Clinton in a no-win situation.
[ترجمه ترگمان]مشکلات انسانی و سیاسی از عزیمت دسته جمعی قبلی کلینتون را در یک وضعیت بدون برد ترک کرد
[ترجمه گوگل]منازعات انسانی و سیاسی از توده زودگذر قبلی، کلینتون را در موقعیتی بدون نفوذ کنار گذاشت

24. The political fallout from his misadventure has been compared in the London press to that experienced by Sen.
[ترجمه ترگمان]پیامدهای ناشی از حادثه ناگوار وی در مطبوعات لندن نسبت به آنچه که توسط سناتور تجربه شده است، مقایسه شده است
[ترجمه گوگل]سقوط سیاسی ناشی از ناسزاگویی او در مطبوعات لندن به آنچه که توسط سنا تجربه می شود مقایسه شده است

25. In the fallout, hundreds of investors sued brokerage houses and traders for not warning clients about their investment peril.
[ترجمه ترگمان]در این حادثه، صدها سرمایه گذار از خانه های کارگزاری و تجار شکایت کردند تا به مشتریان در مورد خطر سرمایه گذاری آن ها هشدار ندهند
[ترجمه گوگل]در صبح روز صدها سرمایه گذار، خانه های کارگزاری و معامله گران را محکوم کردند تا مشتریان را درباره خطر سرمایه گذاری خود هشدار دهند

26. The current crisis is part of the fallout of that failed summit.
[ترجمه ترگمان]بحران کنونی بخشی از ریزش این نشست ناموفق بوده است
[ترجمه گوگل]بحران کنونی بخشی از وقوع این اجلاس ناکام است

27. How big a political fallout should we expect?
[ترجمه ترگمان]انتظار چه میزان ریزش سیاسی را داشته باشیم؟
[ترجمه گوگل]چقدر باید انتظارات سیاسی را داشته باشیم؟

28. It is the fallout of atmospheric tests which ended in 197
[ترجمه ترگمان]این نتایج حاصل از آزمایش ها اتمسفری است که در ۱۹۷ سالگی به پایان رسید
[ترجمه گوگل]این آزمایشات اتمسفری است که در سال 197 به پایان رسید

پیشنهاد کاربران

پخش و پلا شدن

Fall out with: قهر کردن و به هم زدن با کسی.

از چیزی جدا شدن و سپس افتادن. بعنوان مثال: His teeth are starting to fall out.

بیرون افتادن

نتیجه - پیامد - عاقبت

have an argument with some body

از عشق خود با بحث و جدل جدا شدن
کسی که باهاش go out کرده بودیم

ریزش ، اُفت ، فرو افت

انقراض

در رابطه با مو و دندان ، یعنی شل شدن دندان از ریشه و افتادن ، یا ضعیف شدن مو از ریشه و ریختن
برای مثال
drugs for treating and curing cancer made his hair started to fall out . دارو های مورد استفاده برای درمان سرطان ، باعث شد که موهایش شروع به ریزش کند.
babies'teeth especially two top front teeth start to fall out at the age of six. دندان های بچه ها علی الخصوص دو دندان قسمت جلو و در بالا در سن شش سالگی شروع به ریختن می کند.

اختلاف پیدا کردن

to topple out of something

Fall out with somebody means to end a friendship usually with argument or stop being friend with someone.
But
Fall out means to become unattached about teeth, hair and so on.

There is a difference between fall out and fall out with somebody.
Fall out means to bocome unattached but fall out with somebody means argue with somebody and stop being friendly with them

عواقب ونتایج

argue=fall out

عواقب منفی

بهم زدن رابطه

فرو ریختن


افتادن

1 - any negative result or side effect of an action or a situation
any adverse and unwanted secondary effect
the political and economic fallout ot a continued pandemic
They didn’t tell me because I would be too worried about the fallout to enjoy the party
2 - radioactive particles which fall from the sky after a nuclear blast

نتیجه ای غیر منتظره

پایین آمدن و افتادن

بارش ذرات رادیواکتیو

به زمانی گفته میشه که پس از انفجار اتمی ، ذرات معلق در هوا که به رادیواکتیو آلوده هستن شروع به پایین اومدن میکنن و اصطلاحا بارون رادیواکتیو صورت میگیره

افتادن از جایی

از دیدن همه قسمت های یک فیلم عقب افتادن.

از داخل چیزی افتادن

The money must have fallen out of my pocket.
پول باید قطعا از داخل جیبم بیرون افتاده باشه

fallout
نتیجه، پیامد

quarrel, argue
قطع رابطه کردن، مشاجره کردن، دعوا کردن

دعوا کردن قهر کردن مشاجره کردن

fall outside ( something )

To not be included in some category, range, or scope =
خارج از محدودۀ . . . قرار داشتن، بیرون از حوزۀ . . . بودن

I'm sorry, but I can't speak on the matter—it falls outside my jurisdiction as a judge.
متأسفم ، اما نمی توانم در این مورد صحبت کنم - این امر خارج از صلاحیت قانونی من به عنوان قاضی است.

فروپاشی
رکود
ریزش
برافتادن

[آمار] پرت افتادن داده، خارج افتادن داده از خط برازش!!!

دقت کنید یکی سرهم نوشته شده یکی جدا

fall out
phrasal verb of fall
1.
( of the hair, teeth, etc. ) become detached and drop out.
"the chemotherapy made my hair fall out"
2.
have an argument.
"he had fallen out with his family"




fall�out
/ˈf�lˌout/
Learn to pronounce
noun
1.
radioactive particles that are carried into the atmosphere after a nuclear explosion or accident and gradually fall back as dust or in precipitation.
"a fallout shelter"
2.
the adverse side effects or results of a situation.
"almost as dramatic as the financial scale of the mess is the growing political fallout"


کلمات دیگر: