کلمه جو
صفحه اصلی

gamut


معنی : حدود، وسعت، حیطه، هنگام، گام
معانی دیگر : کلیه ی نت های موجود در موسیقی مدرن، (موسیقی) گام، دانگ، رسایی، گستره، دامنه، طیف، (موسیقی قرون وسطی) پایین ترین نت (امروزه معادل g زیر c وسط)

انگلیسی به فارسی

(موسیقی) هنگام، گام، حدود، حیطه، وسعت، رسایی


محدوده، وسعت، حیطه، گام، هنگام، حدود


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the whole extent or range of anything.
مترادف: range, scope
مشابه: breadth, compass, continuum, extent, scale, sweep

- Her vast literary knowledge covers the gamut of genres from graphic novels to epic poems.
[ترجمه ترگمان] دانش ادبی گسترده او انواع مختلفی از ژانرهای گرافیکی به اشعار حماسی را پوشش می دهد
[ترجمه گوگل] دانش ادبی گسترده او گستره ژانرها را از رمان های گرافیکی به اشعار حماسی پوشش می دهد

(2) تعریف: the complete conventional sequence of musical notes.
مشابه: major scale, scale

• total range of notes (music); entire extent of anything
you use gamut to refer to the whole range of things in a varied situation or activity; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] دامنه، گستره - 1- در موسیقی، طیفی از نوتها . 2- در گرافیک رنگی، طیفی از رنگها که صفحه نمایش یا دستگاه خروجی میتواند آنها را نشان دهد. هیچ دستگاه خروجی نمیتواند تمام رنگهایی را نشان دهد که چشم می تواند ببیند . صفحات نمایش رنگی محدودند. رنگ قرمز اولیه ی آنها درحقیقت نارنجی سرخ فام است، از ین رو نمی توانند قرمز یاقوتی یا جگری را نشان دهند. برخی از بسته های نرم افزاری هشدارهایی در مورد دامنه ای از رنگها را ندارد. همچنین نگاه کنید به CMYK ; HSB ; RGB monitor. - کل تعداد رنگهایی که می توانند روی صفحه نمایش یک کامپیوتر نمایاند

مترادف و متضاد

حدود (اسم)
limit, range, run, ambit, periphery, precinct, scantling, gamut, verge, tether, module, purview

وسعت (اسم)
tract, limit, extent, spread, space, ambit, scope, gamut, vastness, expanse, width, latitude, tether, purview

حیطه (اسم)
reach, gamut, compass

هنگام (اسم)
time, term, gamut, season, moment

گام (اسم)
pace, going, scale, gamut, gait, stride, pitch, step, footstep, footpace, tempo

range


Synonyms: area, catalogue, compass, diapason, extent, field, panorama, scale, scope, series, spectrum, sweep


جملات نمونه

1. the entire gamut of human emotions
کلیه ی زیر و بم های احساسات بشری

2. the singer was running through his whole gamut of tone
خواننده همه ی دانگ های صدای خود را به کار می گرفت.

3. The exhibition runs the whole gamut of artistic styles.
[ترجمه ترگمان]این نمایشگاه انواع مختلف سبک های هنری را اداره می کند
[ترجمه گوگل]این نمایشگاه تمام شیوه های هنری را به نمایش می گذارد

4. College life opened up a whole gamut of new experiences.
[ترجمه ترگمان]زندگی کالج تعداد زیادی از تجربیات جدید را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]زندگی کالج طیف وسیعی از تجربیات جدید را باز کرد

5. Her performance in the play covered the whole gamut of emotions.
[ترجمه ترگمان]عملکرد او در نمایش، کل حیطه احساسات را پوشش می داد
[ترجمه گوگل]عملکرد او در این بازی، تمام وسعت احساسات را تحت پوشش قرار داد

6. In her stories she expresses the whole gamut of emotions, from happiness to sorrow.
[ترجمه ترگمان]او در داستان های خود، کل حیطه احساسات، از شادی به غم را بیان می کند
[ترجمه گوگل]او در داستانهایش کل گستردگی احساسات، از شادی به غم و اندوه را بیان می کند

7. The show runs the gamut of 20th century design.
[ترجمه ترگمان]این نمایش در حیطه طراحی قرن بیستم قرار دارد
[ترجمه گوگل]نمایش نشان می دهد که محدوده طراحی قرن بیست و یکم را دارد

8. This poem runs the gamut of emotions from despair to joy.
[ترجمه ترگمان]این شعر the از احساسات ناشی از نومیدی تا شادی را در بر دارد
[ترجمه گوگل]این شعر موجی از احساسات را از ناامیدی به شادی می کشد

9. She felt she had run the gamut of human emotions from joy to despair in one day.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که gamut احساسات بشری را در یک روز از دست داده است
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که او در طی یک روز از لحظه ای احساسات و هیجان های انسان را از شادی به ناامیدی رانده است

10. The network will provide the gamut of computer services to your home.
[ترجمه ترگمان]این شبکه، طیف وسیعی از خدمات کامپیوتری را به منزل شما ارائه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این شبکه محدوده خدمات کامپیوتری را به خانه شما ارائه می دهد

11. New mothers can experience the whole gamut of emotions, from intense joy to deep depression.
[ترجمه ترگمان]مادران جدید می توانند کل حیطه احساسات، از شادی شدید تا افسردگی عمیق را تجربه کنند
[ترجمه گوگل]مادران جدید می توانند طیف وسیعی از احساسات، از شادی شدید و افسردگی عمیق را تجربه کنند

12. Volunteers run the gamut, from makeup and costume assistants and some security personnel to staging coordinators and models.
[ترجمه ترگمان]داوطلبان از انواع مختلفی از لوازم آرایش و لباس و برخی پرسنل امنیتی برای برگزاری هماهنگ کنندگان و مدل ها استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]داوطلبان از محدوده کار، آرایشگران و دست اندرکاران صحنه و برخی از پرسنل امنیتی برای راه اندازی هماهنگ کننده ها و مدل ها استفاده می کنند

13. The action in the ring runs the gamut from high-flying to low brow.
[ترجمه ترگمان]فعالیت حلقه در حال پرواز از اوج پرواز تا پیشانی کوتاه است
[ترجمه گوگل]عمل در حلقه، محدوده ای از پر پرواز به کمر را اجرا می کند

14. They run the gamut from exploding scoreboards to sushi bars.
[ترجمه ترگمان]آن ها این حیطه را از منفجر کردن scoreboards به میله های سوشی دور می زنند
[ترجمه گوگل]آنها محدوده را از طیف گسترده ای از نمرات به سوشی می زنند

15. Our programs spanned the gamut of command and control systems, and were highly technical.
[ترجمه ترگمان]برنامه های ما دارای انواع مختلفی از سیستم های فرماندهی و کنترل بودند و بسیار تکنیکی بودند
[ترجمه گوگل]برنامه های ما طیف وسیعی از سیستم های فرماندهی و کنترل را به نمایش گذاشتند و بسیار فنی بودند

The singer was running through his whole gamut of tone.

خواننده همه‌ی دانگ‌های صدای خود را به‌کار می‌گرفت.


the entire gamut of human emotions

کلیه‌ی زیر و بم‌های احساسات بشری


پیشنهاد کاربران

طیف

دامنه، طیف، گستره
the complete range or scope of something.
"the whole gamut of human emotion"

restrict


کلمات دیگر: