کلمه جو
صفحه اصلی

reciprocal


معنی : دو طرفه، دو جانبه، متقابل
معانی دیگر : دوسویه، هردوسر، برابر کنشی، (دستور زبان) دوسویه، مقابل و معکوس، وارونه و برابر، تبادل پذیر، معوض، (ریاضی) (عدد) متقابل، متعاکس، باژگون، عمل متقابل

انگلیسی به فارسی

معکوس، دوجانبه


متقابل، عمل متقابل، دوجانبه، دو طرفه


متقابل، دو جانبه، دو طرفه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: involving an exchange, as of feelings, actions, or things, between two parties; mutual.
مترادف: mutual
مشابه: alternate, bilateral, corresponding, matching, requited, return

- He cared for her, and he hoped his and her feelings were reciprocal.
[ترجمه ترگمان] به او علاقه داشت، و امیدوار بود که احساسات و احساساتش دوجانبه باشد
[ترجمه گوگل] او برای او مراقبت می کرد و امیدوار بود که احساسات او متقابل باشند
- The two libraries have reciprocal agreements.
[ترجمه ترگمان] دو کتابخانه توافقنامه های دوجانبه دارند
[ترجمه گوگل] دو کتابخانه موافقت نامه های متقابل دارند

(2) تعریف: in mathematics, of a quantity divided into one.
اسم ( noun )
مشتقات: reciprocally (adv.), reciprocality (n.)
• : تعریف: in mathematics, the quantity resulting when another quantity is divided into one.

- The reciprocal of five is one fifth.
[ترجمه ترگمان] معکوس پنج، یک پنجم است
[ترجمه گوگل] متقابل پنج نفر یک پنجم است

• complement, counterpart, item which is equivalent to another item; pair of fractions whose product is one (mathematics)
mutual, joint, common, shared; performed or given in return
reciprocal actions or arrangements involve two people or groups who do the same thing to each other or who agree to help each other in a similar way; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[سینما] ارزش معکوس
[عمران و معماری] متقابل - دو طرفه
[برق و الکترونیک] متقابل، دو جانبه، هم پاسخ
[حقوق] متقابل، معوض، دوجانبه
[نساجی] دوسو - دوجانبه - دوطرفه - معکوس - وارونه
[ریاضیات] دو سو، دو طرفه، رفت و برگشتی، معکوس، متقابل، وارونه، عکس، وارون، متعاکس، معکوس، متناسب معکوس، متقابل
[پلیمر] متقابل، دوطرفه، معکوس

مترادف و متضاد

دو طرفه (صفت)
two-sided, bilateral, mutual, reciprocal

دو جانبه (صفت)
bilateral, mutual, reciprocal, double-faced

متقابل (صفت)
polar, mutual, reciprocal, reciprocating

exchanged, alternate


Synonyms: changeable, companion, complementary, convertible, coordinate, correlative, corresponding, dependent, double, duplicate, equivalent, exchangeable, fellow, give-and-take, interchangeable, interdependent, matching, mutual, reciprocative, reciprocatory, twin


Antonyms: independent, singular


جملات نمونه

1. a reciprocal pronoun
ضمیر دوسویه

2. the reciprocal affection of moving bodies
گرایش متقابل اجسام در حال حرکت

3. they agreed to extend reciprocal previleges to each other's citizens
آنان توافق کردند که به شهروندان یکدیگر امتیازات متقابل بدهند.

4. she is hoping for a reciprocal favor
او به لطف متقابل چشم دوخته است.

5. how good it would be if love were reciprocal
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی

6. He spoke of the necessity for a reciprocal relationship that would be useful for all sides.
[ترجمه ترگمان]او از ضرورت یک رابطه متقابل سخن گفت که برای همه طرفین مفید خواهد بود
[ترجمه گوگل]او از ضرورت روابط متقابل است که برای همه طرف مفید است

7. The two colleges have a reciprocal arrangement whereby students from one college can attend classes at the other.
[ترجمه ترگمان]دو کالج یک ترتیب متقابل دارند که به موجب آن دانش آموزان از یک دانشکده می توانند در کلاس ها شرکت کنند
[ترجمه گوگل]دو کالج دارای روابط متقابل هستند که دانشجویان از یک کالج می توانند در کلاس های دیگر شرکت کنند

8. Anita had a reciprocal arrangement with her brother-each would take care of the other's children if the need arose.
[ترجمه ترگمان]در صورت نیاز، آنیتا a متقابل با برادرش داشت و هر کدام از بچه های دیگر مراقبت می کردند
[ترجمه گوگل]آنیتا با برادرش هماهنگی متقابل داشته است؛ هرکسی در صورت نیاز، از فرزندان دیگر مراقبت خواهد کرد

9. Such treaties provide reciprocal rights and obligations.
[ترجمه ترگمان]این معاهدات حقوق و تعهدات متقابل را فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]چنین معاهدات حقوق و تعهدات متقابل را فراهم می کند

10. They expected a reciprocal gesture before more hostages could be freed.
[ترجمه ترگمان]آن ها انتظار داشتند که یک حرکت متقابل قبل از آزادی گروگان ها انجام شود
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه گروگان های بیشتری آزاد شوند آزاد می شدند

11. Berowne had seemed not to expect a reciprocal confidence, indiscretion traded for indiscretion.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به نظر نمی رسید از اعتماد متقابل برخوردار شده باشد، بی احتیاطی به خاطر بی احتیاطی به کار برده بود
[ترجمه گوگل]به نظر میرسید Berowne انتظار نداشت اعتماد متقابل، ناامیدی را برای بی احتیاطی معامله کند

12. This reciprocal position did not make for sincerity and real understanding.
[ترجمه ترگمان]این موقعیت دوطرفه برای صداقت و درک واقعی کافی نبود
[ترجمه گوگل]این موقعیت متقابل برای صداقت و درک واقعی انجام نشد

13. I now know that the anger is reciprocal.
[ترجمه ترگمان]حالا می دانم که عصبانیت متقابل است
[ترجمه گوگل]حالا می دانم که خشم متقابل است

14. Reciprocal motion Reciprocal motion, positive and negative at constant mean velocity, is unnerving, mechanistic and inhuman.
[ترجمه ترگمان]حرکت Reciprocal حرکت، مثبت و منفی در سرعت متوسط ثابت، unnerving، مکانیکی و غیر انسانی است
[ترجمه گوگل]حرکت متقابل حرکت متقابل، مثبت و منفی در سرعت متوسط ​​ثابت، غیر انسانی، مکانیکی و غیرانسانی است

15. All discourse is more or less reciprocal, if only because it is based upon assumptions about receivers.
[ترجمه ترگمان]هر گفتمان بیشتر یا کم تر متقابل است، اگر تنها به این دلیل است که مبتنی بر مفروضات مربوط به گیرنده است
[ترجمه گوگل]تمام گفتمان، بیشتر یا کمتر متقابل است، اگر فقط به این دلیل است که بر اساس مفروضات در مورد گیرندگان است

16. It is required to find the reciprocal R of A, correct to six places of decimals.
[ترجمه ترگمان]برای پیدا کردن R متقابل A، درست تا ۶ جای اعشار لازم است
[ترجمه گوگل]مورد نیاز است برای پیدا کردن متقابل R از A درست به شش مکان از decimals

She is hoping for a reciprocal favor.

او به لطف متقابل چشم دوخته است.


They agreed to extend reciprocal previleges to each other's citizens.

آنان توافق کردند که به شهروندان یکدیگر امتیازات متقابل بدهند.


how good it would be if love were reciprocal

چه خوش بی‌ مهربانی هر دو سر بی


a reciprocal pronoun

ضمیر دوسویه


پیشنهاد کاربران

معکوس

تقابل

متقابل

[حقوق] معوض

mutual

دو جانبه، دو طرفه
Bilateral

دو سویه

دو طرفه , متقابل ؛ معکوس ( عدد )

# reciprocal respect
# reciprocal obligations and duties
# The two countries have reciprocal agreements
# The reciprocal of five is one fifth

هم پاسخی

در فیزیک وارانreciprocal space فضای واران معنا میدهد


کلمات دیگر: