کلمه جو
صفحه اصلی

hang up


معنی : ماندن، زنگ زدن، در حال معلق ماندن، به صحبت تلفنی خاتمه دادن
معانی دیگر : 1- آویختن 2- تلفن را گذاشتن یا قطع کردن، 3- لنگ کردن، بندآوردن، مختل کردن، (خودمانی) مسئله ی شخصی، گرفتاری فردی، وسواس

انگلیسی به فارسی

معلق ماندن


به مکالمه‌ی تلفنی خاتمه دادن


آویزان کردن، ماندن، در حال معلق ماندن، زنگ زدن، به صحبت تلفنی خاتمه دادن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to put (the telephone receiver) back in its cradle.
مشابه: disconnect

(2) تعریف: to suspend from a hook or hanger.
مترادف: hook
مشابه: drape

(3) تعریف: to delay or cause to be delayed.
مترادف: delay, detain, slow
مشابه: block, hinder, retard
اسم ( noun )
حالات: hang-ups
(1) تعریف: (informal) an unspecified psychological or emotional impediment or fixation.

- He has a hang-up about tall women.
[ترجمه Anoosha] او در مقابل زنان قد بلند احساس نگرانی می کند
[ترجمه M.B] او در مورد زنان قد بلند وسواس دارد.
[ترجمه ترگمان] اون زن قد بلندی داره
[ترجمه گوگل] او در مورد زنان بلند آویزان است

(2) تعریف: an unspecified impediment to progress.
مشابه: snag

- There has been a hang-up in getting your sink installed.
[ترجمه ترگمان] نصب سینک شما نصب شده است
[ترجمه گوگل] وجود دارد که سینک خود را نصب کرده اید

• hang, suspend; end a telephone conversation
if you have a hang-up about something, you have a feeling of anxiety or embarrassment about it; an informal word.
obsession, fixation, psychological block; obstacle, impediment

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] معوق گذاشتن ؛ توقف ؛ معوق شدن
[ریاضیات] توقف غیر برنامه ای، توقف ناخواسته

مترادف و متضاد

ماندن (فعل)
settle, abide, stay, remain, be, stand, subsist, stall, lie, hang up

زنگ زدن (فعل)
smut, ring, stain, corrode, rust, hang up, oxidize

در حال معلق ماندن (فعل)
hang up

به صحبت تلفنی خاتمه دادن (فعل)
hang up

Put up to hang


Terminate a telephone call


جملات نمونه

1. Hang up one's hat in another's house.
[ترجمه ترگمان]کلاه یکی رو بذار تو یه خونه دیگه
[ترجمه گوگل]کلاه خود را در خانه دیگری ببندید

2. Hang up one's fiddle when one comes home.
[ترجمه Hossein] وقتی کسی میاد خونه ، کاراتو بذار کنار ( به مهمونت برس )
[ترجمه ترگمان]وقتی کسی به خانه می آید، ویولن یک زن را قطع کن
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک نفر به خانه می آید، یک لحظه را ببندید

3. If you have no other business, you may hang up the phone.
[ترجمه A.A] اگه کاردیگه ای نداری میشه تلفن را قطع کنی
[ترجمه ترگمان]اگر کار دیگری نداشته باشید می توانید تلفن را قطع کنید
[ترجمه گوگل]اگر شما کسب و کار دیگری ندارید، ممکن است تلفن را قطع کنید

4. How many times have I told you to hang up your clothes?
[ترجمه ساناز موسوي] چند بار گفتم لباسات را اویزان کن؟
[ترجمه ترگمان]چند بار بهت گفتم لباس هات رو آویزون کنی؟
[ترجمه گوگل]چند بار به شما گفته ام که لباس های شما را قطع می کنم؟

5. Please hang up the phone.
[ترجمه ساناز موسوي] لطفا تلفن را قطع کن.
[ترجمه ترگمان]لطفا گوشی رو قطع کنید
[ترجمه گوگل]لطفا تلفن را ببندید

6. Perhaps her ladyship would like to hang up her own clothes today!
[ترجمه A.A] نکنه سرکارخانم دوست دارند امروز لباسهای خودشون را آویزان کنند
[ترجمه ترگمان]شاید سرکار خانم میل داشته باشد لباس های خود را امروز به دار بیاویزد!
[ترجمه گوگل]شاید او دوستش داشته باشد امروز لباس های خود را ببندد!

7. So when did you hang up your boxing gloves/golfclubs/ballet shoes?
[ترجمه ترگمان]بنابراین چه زمانی شما دستکش های boxing \/ کفش های باله خود را آویزان کردید؟
[ترجمه گوگل]بنابراین وقتی دستکش بوکس / گلف کلوب / کفش باله را بستید؟

8. Don't hang up on me - I need to talk to you.
[ترجمه A.A] تلفن را روی من قطع نکن ، لازمه باهات حرف بزنم
[ترجمه ترگمان] باه ام قطع نکن - باید باه ات حرف بزنم -
[ترجمه گوگل]با من حرف نزن - من باید با شما صحبت کنم

9. It's no use. Let's hang up and try for a better line.
[ترجمه ترگمان]بی فایده است بیا بریم بالا و یه خط بهتر رو امتحان کنیم
[ترجمه گوگل]این استفاده نیست بیایید آویزان شویم و سعی کنیم خط خوبی داشته باشیم

10. It really gets on my nerves when people hang up without leaving a message.
[ترجمه ترگمان]وقتی مردم بی آن که پیغام بگذارند روی اعصابم راه می روند
[ترجمه گوگل]این واقعا به اعصاب من می رسد وقتی که مردم قطع بدون ترک پیام

11. I am sorry I have to hang up now. Someone is knocking at the door.
[ترجمه ترگمان] متاسفم که باید قطع کنم یکی داره در میزنه
[ترجمه گوگل]من متاسفم که مجبورم تا امروز بیدار شوم کسی در حال ضربه زدن است

12. Why don't you hang up your clothes?
[ترجمه Nazanin] چرا لباس خود را آویزان نمیکنید؟
[ترجمه ترگمان]چرا لباس هات رو آویزون نمی کنی؟
[ترجمه گوگل]چرا لباس های خود را قطع نمی کنید؟

13. Let me speak to Melanie before you hang up.
[ترجمه سمانه] قبل از قطع کردن اجازه بدید با ملانی حرف بزنم
[ترجمه ترگمان]بذار من با ملانی صحبت کنم قبل از اینکه تو قطع کنی
[ترجمه گوگل]اجازه بدهید قبل از قطع شدن به Melanie صحبت کنم

14. Don't hang up on me-we must talk!
[ترجمه سمانه] ( تلفن ) را روی من قطع نکن - ما باید حرف بزنیم
[ترجمه ترگمان]با من قطع نکن - باید حرف بزنیم!
[ترجمه گوگل]در مورد من چنگ نزن - ما باید صحبت کنیم!

15. When a woman's voice answered she had to hang up, her anger was so powerful.
[ترجمه ترگمان]وقتی صدای یک زن پاسخ می داد، باید قطع کند، خشمش به قدری قدرتمند بود
[ترجمه گوگل]وقتی صدای زن جواب می داد او مجبور بود تا قطع شود، خشم او چنان قدرتمند بود

16. He's one of these men who went bald very young and has a terrible hang-up about it.
[ترجمه ترگمان]او یکی از این مردانی است که خیلی زود کچل شده و با این قضیه کنار می اید
[ترجمه گوگل]او یکی از این مردانی است که خیلی جوان بودند و در مورد آن آویزان وحشتناک بود

17. She had cured him of all his hang-ups.
[ترجمه ترگمان]او او را از تمام hang شفا داده بود
[ترجمه گوگل]او او را از تمام آویزان کردن او درمان کرده بود

18. He's got a real hang-up about his height.
[ترجمه ترگمان]اون واقعا قد بلندی داره
[ترجمه گوگل]او در مورد قد بلندش چسبیده است

19. I don't have any hang-ups about my body.
[ترجمه ترگمان]من با بدنم زیاد وقت ندارم
[ترجمه گوگل]من در مورد بدنم هیچ آویزان نیستم

20. She's got a real hang-up about her freckles.
[ترجمه ترگمان]اون یه رابطه واقعی در مورد freckles داره
[ترجمه گوگل]او در مورد کت و شلوارهایش یک آویزان واقعی دارد

21. She's got a real hang-up about her body.
[ترجمه ترگمان] اون یه رابطه واقعی در مورد بدنش داره
[ترجمه گوگل]او در مورد بدنش چسبیده است

22. He never married because he had so many hang-ups about women.
[ترجمه ترگمان]اون هیچوقت ازدواج نکرد چون خیلی زیاد در مورد زنا حرف می زد
[ترجمه گوگل]او هرگز ازدواج نکرده بود، زیرا او تا کنون بسیاری از افراد مشغول به کار در مورد زنان بوده است

23. There are still, however, some hang-ups in this production.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنوز برخی از این محصولات در حال آویزان شدن هستند
[ترجمه گوگل]با این حال، هنوز در این تولید وجود دارد

24. Richards had a few technical hang-ups bringing the script to the screen.
[ترجمه ترگمان]\"ریچاردز\" چند hang فنی داشت که فیلمنامه را به صفحه نمایش می آوردند
[ترجمه گوگل]ریچاردز چندین انقباض فنی داشت که اسکریپت را روی صفحه نمایش می آورد

25. Deborah has a very good self-image and no particular hang-ups about her body.
[ترجمه ترگمان](دبرا)خودش یک تصویر ذهنی بسیار خوب دارد و هیچ عکسی ندارد که در اطراف بدنش قرار بگیرد
[ترجمه گوگل]Deborah دارای یک تصویر بسیار خوب است و هیچ چیز خاصی در مورد بدن او وجود ندارد

26. They're just ordinary people with all the usual hang-ups about love.
[ترجمه ترگمان]آن ها فقط آدم های معمولی هستند که همیشه در مورد عشق و محبت حرف می زنند
[ترجمه گوگل]آنها فقط افراد معمولی هستند که با همه ی هواداران معمول درباره عشق عقیده دارند

27. The hangup here is the enormous cost.
[ترجمه ترگمان]در اینجا قیمت بسیار زیاد است
[ترجمه گوگل]پهلوگیری در اینجا هزینه عظیمی است

28. Now I was stuck on my northernmost hang-up.
[ترجمه ترگمان]حالا من هنوز on رو آویزون کردم
[ترجمه گوگل]در حال حاضر من در شمال غرق شدم

29. Sarah has a hang-up about her nose -- she thinks it's too big.
[ترجمه ترگمان] سارا \"یه رابطه عاشقانه داشت\" فکر می کنه خیلی بزرگه
[ترجمه گوگل]سارا در مورد بینی اش چسبیده است - او فکر می کند که خیلی بزرگ است

پیشنهاد کاربران

اویزان کردن لباس

چیزی را آویزان کردن

قهر کردن

آویزان کردن، آویختن

آویزان کردن

ماندن

ثابت قدم ماندن


hang up means اویختن

آویزان کردن، قطع کردن ( تلفن ) ، مشکل عاطفی

پایان دادن به صحبت تلفنی

تا کردن لباس ها

اویزان کردن

هنگ کردن. هنگ کردن در ( طبقه ) بالا. بالایی هنگ کرده. هنگ کردن بالایی. هنگ بالا. بالا هنگ.

کشتن، دار زدن، شکنجه دادن

آویزان کردن، آویختن ( لباس و. . . )

دار زدن

در صورت لازم بودن فعل
۱ ) قطع کردن تلفن
۲ ) گیر کردن در بین شاخه ها یا به چیزی تیز و امثالهم

آویختن، آویزان کردن
معنای قطع کردن تماس تلفنی از این قضیه بیرون می آید که تلفن های قدیمی بر دیوار ها وصل بودند و هنگامی که می خواستند تماس تلفنی را قطع کنند، تلفن را بر روی قطعه به دیوار وصل شده می آویختند.

با کسی صحبت کردن ( معاشرت کردن )

He started shouting so I hung up ( on him ) .
Let me speak to Melanie before you hang up
خاتمه دادن به تلفن

قطع کردن تلفن

وسواس، مساله ی شخصی که باعث اختلال در عملکرد شود

در معنی اسم ( noun ) میشه به "وسواس" ترجمه کرد

قطع کردن گوشی

این عبارت دو معنی دارد: ۱. در حالت طبیعی خداحافظی کرده و گوشی را قطع می کنیم. ۲. یکی از طرفین مکالمه، گوشی را به روی طرف دیگر قطع می کند.

در حالت دوم کسی که گوشی بر روی آن قطع می شود با حرف اضافه on می آید.
Do not hang up on me

Hang up
no
:You hang up

معمولا بین جی اف و بی اف رخ میده که یکی میگه ، تو قطع کن ، اون یکی میگه نه تو قطع کن .

@لَنگویچ


خاتمه دادن


کلمات دیگر: