کلمه جو
صفحه اصلی

unified


معنی : متحد، متشکلازقطعات مرتبط

انگلیسی به فارسی

یکپارچه، متحد، متشکلازقطعات مرتبط


انگلیسی به انگلیسی

• combined, integrated, joined into one

دیکشنری تخصصی

[سینما] یک نواخت شده
[برق و الکترونیک] یکپارچه

مترادف و متضاد

متحد (صفت)
conjunct, confederate, federate, allied, united, unified, integrated, married

متشکل از قطعات مرتبط (صفت)
unified

جملات نمونه

1. a unified design
یک طرح یکدست

2. a unified system of taxation for all
نظام مالیاتی یکسان برای همه

3. nader unified the country against the common enemy
نادر کشور را در مقابل دشمن مشترک متحد کرد.

4. christendom has never been a unified political power
دنیای مسیحیت هرگز یک نیروی واحد سیاسی نبوده است.

5. to weld a group of warring tribes into a unified nation
دسته ای از قبایل جنگجو را به ملتی متحد تبدیل کردن

6. The emperor unified the country by the sword.
[ترجمه ترگمان]امپراطور با شمشیر کشور را متحد ساخت
[ترجمه گوگل]امپراتور کشور را با شمشیر متحد کرد

7. Strong support for the war has unified the nation.
[ترجمه ترگمان]حمایت قوی از جنگ کشور را متحد کرده است
[ترجمه گوگل]پشتیبانی قوی برای جنگ، ملت را متحد کرده است

8. Spain was unified in the 16 th century.
[ترجمه ترگمان]اسپانیا در قرن ۱۶ میلادی متحد شد
[ترجمه گوگل]اسپانیا در قرن شانزدهم متحد شد

9. We must be unified into a united front.
[ترجمه ترگمان]ما باید در یک جبهه متحد متحد باشیم
[ترجمه گوگل]ما باید به یک جبهه متحد متحد باشیم

10. Rather than a unified central administration, there is a loose confederation of ministries.
[ترجمه ترگمان]به جای یک اداره مرکزی متحد، یک کنفدراسیون نامنسجم وزارتخانه وجود دارد
[ترجمه گوگل]به جای یک اداره مرکزی متحد، یک کنفدراسیون فشرده از وزارتخانه ها وجود دارد

11. The Allied command was not unified.
[ترجمه ترگمان]دستور متفقین یکپارچه نبود
[ترجمه گوگل]فرماندهی متحد متحد نبود

12. Federations appear to bond diverse nations into a unified state while still recognizing the different nations' diversity and desire for power.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که این اتحادیه کشورهای مختلف را به یک دولت متحد پیوند می دهد در حالی که هنوز تنوع و اشتیاق ملت های مختلف را به رسمیت می شناسند
[ترجمه گوگل]فدراسیون ها به نظر می رسد که ملت های مختلف را به یک دولت متحد متصل می کنند و در عین حال تنوع ملت های مختلف و تمایل به قدرت را نیز به رسمیت می شناسند

13. Despite the obvious advantages of a unified perspective for collective political action, the differences among women disallow such a perspective.
[ترجمه ترگمان]علی رغم مزیت های آشکار یک دیدگاه واحد برای اقدام سیاسی جمعی، تفاوت بین زنان در چنین دیدگاهی نیست
[ترجمه گوگل]علیرغم مزایای واضح یک دیدگاه یکپارچه برای اقدامات سیاسی جمعی، تفاوتهای زنان از این دیدگاه غیرقابل انکار است

14. A successful unified theory must therefore necessarily incorporate this principle.
[ترجمه ترگمان]بنابراین یک تیوری یکپارچه موفق باید لزوما با این اصل ترکیب شود
[ترجمه گوگل]نظریه ی متحد متحد باید لزوما این اصل را در نظر بگیرد

پیشنهاد کاربران

متحد ، پیوسته

یکپارچه

مشترک

یکدست ، واحد

متحد، یکدست، یک شکل، ( صدا/رویکرد/سیاست/راهبرد، . . . ) واحد،

یگانه

منسجم


کلمات دیگر: