کلمه جو
صفحه اصلی

cage


معنی : قفس، چادر زدن، در قفس نهادن، در زندان افکندن
معانی دیگر : در قفس کردن، نرده دار کردن، محصور کردن، محوطه ی نرده کشی شده (مثلا برای نگهداری از زندانیان)، هرگونه اتاق یا جای نرده دار (مانند برخی آسانسورهای قدیمی)، (قدیمی) زندان، حلقه و تور بسکتبال، (در هاکی) دروازه

انگلیسی به فارسی

قفس، چادر زدن، در قفس نهادن، در زندان افکندن


قفس، در قفس نهادن، در زندان افکندن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a boxlike enclosure having some sections covered by wire or bars and used to confine and often to display animals or birds, as at a zoo.
مترادف: pen, pound
مشابه: aviary, box, confinement, coop, corral, enclosure, lockup, prison

(2) تعریف: any of several similar enclosures for people, such as a cashier's cage or an elevator car.
مترادف: pen
مشابه: cell, crib, playpen, prison

(3) تعریف: in baseball, a portable backstop used for batting practice.
مشابه: backstop
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cages, caging, caged
• : تعریف: to put into or keep in a cage or cagelike enclosure.
مترادف: coop up, crib, mew up, pen
مشابه: box, confine, contain, enclose, immure, impound, imprison, incarcerate, jail, restrain, restrict, shut up

• barred enclosure; prison; elevator
enclose in a cage; place in a cage
a cage is a structure of wire or metal bars in which birds or animals are kept.
a cage is also a structure of wire or metal bars which is used to carry or protect someone or something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] قفس آرماتور - قفسه
[کامپیوتر] قفسه .
[برق و الکترونیک] قفس، محفظه - در فقس کردن قفل کردن ژیروسکوپ یک وسیله کنترل شونده که با بدنه در وضعیت ثابت قرار گیرد .
[زمین شناسی] جعبه، قفسه، قضیه، قفس، تله واگن آسانسوری: وسیله ای برای حمل ونقل موادمعدنی و افرادکه کابلهای جرثقیل به سقف آن متصل است. یک کاواک در ساختار بلوری که به اندازه کافی برای به دام انداختن یا محبوس کردن یک یا چند اتم خارجی بزرگ است. (مانند اتم آرگون یا زنون). این کاواک یا حفره در تکتوسیلیکاتها، بریل و ترکیبات آلی یافت می شود.
[نساجی] استوانه آبکش در ماشین حلاجی - قفس - توری - سیم آپرون
[معدن] قفس(ترابری)

مترادف و متضاد

Antonyms: free, let go, let out, release


قفس (اسم)
coop, birdhouse, cage, hutch

چادر زدن (فعل)
cage, camp, encamp, encage, pitch tent

در قفس نهادن (فعل)
cage

در زندان افکندن (فعل)
cage, quad

enclosure with bars


Synonyms: coop, corral, crate, enclosure, fold, jail, mew, pen, pinfold, pound


hold in enclosure


Synonyms: close in, confine, coop up, enclose, envelop, fence in, hem, immure, impound, imprison, incarcerate, jail, lock up, mew, pen, restrain, shut in, shut up


جملات نمونه

a bird cage

قفس پرنده


1. a bird cage
قفس پرنده

2. the feathers under the cage tend to incriminate the cat
پرهای زیر قفس گناه را متوجه گربه می کند.

3. the bird escaped from the cage
مرغ از قفس پرید.

4. the bird is shut in a cage
پرنده در قفس گرفتار است.

5. the lion looked at us through the bars of the cage
شیر از لا به لای میله های قفس به ما نگاه می کرد.

6. it is not safe to stick one's hand in a lion's cage
دست کردن توی قفس شیر خطرناک است.

7. lions attacked him, and we pulled his mangled body out of the cage
شیران به او حمله کردند و ما جسد از هم دریده ی او را از قفس بیرون کشیدیم.

8. There is a beautiful bird in the cage.
[ترجمه ترگمان]یه پرنده زیبا تو قفس هست
[ترجمه گوگل]یک پرنده زیبا در قفس وجود دارد

9. With her speed and agility, Cage cut out all her competitors in the hurdle race.
[ترجمه ترگمان]با سرعت و چابکی او، کیج (کیج)تمام رقبای خود را در مسابقه رقابت حذف می کند
[ترجمه گوگل]با سرعت و چابکی او، کاید تمام رقبای خود را در مسابقه مانع از بین برد

10. All the other guests had gone home, but Cage lingered around as if she wanted to talk to me.
[ترجمه ترگمان]بقیه مهمونا رفته بودن خونه، ولی \"کیج\" این اطراف پرسه می زد انگار می خواست با من حرف بزنه
[ترجمه گوگل]همه میهمانان دیگر به خانه رفته بودند، اما کایت در اطراف گول زد، انگار می خواست با من صحبت کند

11. Cage was late home because she was kept behind at school to finish some work.
[ترجمه ترگمان]\"کیج\" دیر به خانه رسید، چون در مدرسه پشت سر گذاشته شده بود تا کارش را تمام کند
[ترجمه گوگل]کیج خانه دیر شده بود زیرا او در مدرسه برای انجام برخی کارها عقب مانده بود

12. The monkeys bunched together in their cage.
[ترجمه ترگمان]میمون ها در قفس خود جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]میمون ها در قفس خود باهم درگیر شدند

13. Cage changed his name to deflect accusations of nepotism.
[ترجمه ترگمان]کیج نام خود را تغییر داد تا اتهامات مربوط به انتصاب های فامیلی را منحرف کند
[ترجمه گوگل]کیج نام خود را تغییر داد تا اتهامات محاربه را برطرف کند

14. In breathing the chest muscles expand the rib cage and allow air to be sucked into the lungs.
[ترجمه ترگمان]در تنفس ماهیچه های سینه، قفسه سینه را منبسط می کند و به هوا اجازه می دهد به ریه ها جذب شود
[ترجمه گوگل]در تنفس عضلات قفسه سینه قفسه سینه را گسترش می دهد و هوا را به ریه ها مجهز می کند

15. Here's to Cage on her new job!
[ترجمه ترگمان]! اینه که \"کیج\" رو به کار جدیدش دعوت کرده
[ترجمه گوگل]در اینجا به Cage در شغل جدید خود را!

16. All the other guests had gone home, but Cage lingered about as if she wanted to talk to me.
[ترجمه ترگمان]تمام مهمانان دیگر به خانه رفته بودند، ولی Cage در این باره درنگ کرد، گویی می خواست با من حرف بزند
[ترجمه گوگل]همه مهمانان دیگر به خانه رفته بودند، اما کیج در مورد اینکه او می خواست با من صحبت کند، تردید داشت

17. Keep the dog confined in a suitable travelling cage.
[ترجمه ترگمان]سگ را در یک قفس پرنده مناسب نگه دارید
[ترجمه گوگل]سگ را در یک قفس مناسب نگه دارید

The lion looked at us through the bars of the cage.

شیر از لابه‌لای میله‌های قفس به ما نگاه می‌کرد.


She sang like a caged bird.

همچون پرنده‌ای در قفس آواز می‌خواند.


caged storage

انبار محصور، محوطه‌ی نرده‌دار برای انبار کردن


پیشنهاد کاربران

قفس

اگه به عنوان فعل استفاده بشه معنی ( حبس کردن ) میده

محصور کردن

محوطه
آلونک


قفس حیوانات



کلمات دیگر: