کلمه جو
صفحه اصلی

hand on


معنی : تسلیم کردن، پی درپی وبتواتر چیزی را رساندن
معانی دیگر : (به دیگری) رد کردن، پاس دادن، رساندن

انگلیسی به فارسی

تسلیم کردن، پی درپی وبتواتر چیزی را رساندن


دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] عملی

مترادف و متضاد

تسلیم کردن (فعل)
submit, cede, give up, lodge, consign, subjugate, subdue, hand over, conquer, hand on

پی درپی وبتواتر چیزی را رساندن (فعل)
hand on

جملات نمونه

1. He laid a hand on my arm.
[ترجمه ترگمان]دستش را روی بازویم گذاشت
[ترجمه گوگل]او دستم را روی دستم گذاشت

2. He put his hand on the dog's flank.
[ترجمه ترگمان]دستش را به پهلوی سگ گذاشت
[ترجمه گوگل]او دست خود را بر روی سمت سگ گذاشت

3. Ian placed a hand on her shoulder.
[ترجمه ترگمان]و دستش را روی شانه او گذاشت
[ترجمه گوگل]یان دستش را روی شانه اش قرار داد

4. Would you please hand on the letter to Mary for me?
[ترجمه ترگمان]میشه لطفا نامه رو به \"مری\" بدی؟
[ترجمه گوگل]آیا لطفا نامه ای به مری برای من بفرستید؟

5. Morse placed a restraining hand on Lewis's arm.
[ترجمه ترگمان]آقای مورس دستش را روی بازوی لوئیس گذاشت
[ترجمه گوگل]مورس دست بازوی لوییس را باز کرد

6. He put his hand on her shoulder,but she threw it off angrily.
[ترجمه ترگمان]دستش را روی شانه او گذاشت، اما با عصبانیت آن را دور انداخت
[ترجمه گوگل]او دستش را روی شانه اش گذاشت، اما آنگلا خشمگین شد

7. Will you hand on this telegram to your friend?
[ترجمه ترگمان]این تلگرام را به دوست خود می دهی؟
[ترجمه گوگل]آیا این پیام تلگراف را به دوستتان می دهید؟

8. I cut my hand on some broken glass.
[ترجمه ترگمان]دستم را روی یک لیوان شکسته بریدم
[ترجمه گوگل]دستم را بر روی برخی شیشه های شکسته بریده ام

9. I've cut myself/my hand on that glass/with that knife.
[ترجمه ترگمان]با آن چاقو دستم را بریدم
[ترجمه گوگل]من خودم / دستم را در آن شیشه / با آن چاقو قطع کردم

10. He kept his hand on the rail as he climbed the steps.
[ترجمه ترگمان]همچنان که از پله ها بالا می رفت دستش را روی نرده نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]او دستش را روی راه آهن نگه میدارد تا از مراحل بالا برود

11. I want to hold your hand on Valentine's Day. Happy Valentine's Day(Sentence dictionary),sweetie.
[ترجمه ترگمان] میخوام دستت رو توی روز ولنتاین نگه دارم روز ولنتاین مبارک، عزیزم
[ترجمه گوگل]من میخواهم دست تو را در روز ولنتاین نگه دارم روز ولنتاین مبارک (فرهنگ لغت حکم)، شیرینی

12. He laid his hand on my shoulder.
[ترجمه ترگمان]دستش را روی شانه ام گذاشت
[ترجمه گوگل]دستش را بر روی شانه گذاشت

13. He had his hand on Maria's shoulder.
[ترجمه ترگمان]دستش را روی شانه ماریا گذاشت
[ترجمه گوگل]دستش را روی شانه ماریا گذاشت

14. If you lay one hand on me, I'll scream.
[ترجمه ترگمان]اگر یک دستت را روی من بگذاری، جیغ می کشم
[ترجمه گوگل]اگر شما یک دست را بر روی من قرار دهید، من فریاد می زنم

15. She struck a pose, one hand on her hip and the other waving an imaginary cigarette.
[ترجمه ترگمان]یک دستش را روی رانش گذاشت و دست دیگرش سیگار خیالی را تکان داد
[ترجمه گوگل]او زانو زده بود، یک دست بر روی لگن او و دیگری سیگار کشیدن خیالی

پیشنهاد کاربران

مستقیم

دست به کاری زدن، مرتکب ( خلاف ) شدن، اقدام به کاری کردن

دست به دست کردن

hand - on experience
تجربه عملی و از نزدیک
( نه تجربه از طریق خواندن )


کلمات دیگر: