unquenchable
unquenchable
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of quenchable.
• cannot be quenched, unsatisfiable
جملات نمونه
1. He has an unquenchable thirst for knowledge.
[ترجمه ترگمان]اون یه تشنگی تموم نشدنی برای دانش داره
[ترجمه گوگل]او تشنگی نامطمئن برای دانش دارد
[ترجمه گوگل]او تشنگی نامطمئن برای دانش دارد
2. He had an unquenchable thirst for life.
[ترجمه ترگمان]اون یه تشنگی تموم نشدنی برای زندگی داشت
[ترجمه گوگل]او تا به حال افسرده بی پایان زندگی است
[ترجمه گوگل]او تا به حال افسرده بی پایان زندگی است
3. He has an unquenchable enthusiasm for hunting and especially for hawking.
[ترجمه ترگمان]او اشتیاقی غیرقابل سیراب برای شکار و به خصوص برای فروش فروش دارد
[ترجمه گوگل]او شور و شوق بی وقفه برای شکار و به خصوص برای هاوکینگ دارد
[ترجمه گوگل]او شور و شوق بی وقفه برای شکار و به خصوص برای هاوکینگ دارد
4. An unquenchable exuberance lived in him.
[ترجمه ترگمان] یه جور شادی بی پایان در اون زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]انعطاف ناپذیری در او زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]انعطاف ناپذیری در او زندگی می کرد
5. The Chinese people as a whole are practically-minded, exhibiting a compulsory (unquenchable, insuppressible ) interest in pragmatism and rationalism.
[ترجمه ترگمان]مردم چین به عنوان یک کل، کاملا روشنفکر هستند و یک علاقه اجباری (unquenchable، insuppressible)در عملگرایی و خردگرایی را به نمایش می گذارند
[ترجمه گوگل]مردم چینی به طور کلی عملا فکر می کنند، علاقه ای اجباری (غیرقابل انکار و غیر قابل تحمل) را در عمل و عقل گرا به نمایش می گذارند
[ترجمه گوگل]مردم چینی به طور کلی عملا فکر می کنند، علاقه ای اجباری (غیرقابل انکار و غیر قابل تحمل) را در عمل و عقل گرا به نمایش می گذارند
6. Is that a huge unquenchable challenge for me ? No, I said to myself.
[ترجمه ترگمان]این یه چالش بزرگ تموم نشدنی برای من؟ به خودم گفتم: نه
[ترجمه گوگل]آیا این یک چالش بزرگ برای من غیر قابل تحمل است؟ نه، من به خودم گفتم
[ترجمه گوگل]آیا این یک چالش بزرگ برای من غیر قابل تحمل است؟ نه، من به خودم گفتم
7. C. S. Lewis once claimed that the opening lines of Kubla Khan filled him with an 2unquenchable but 2rapturous yearning.
[ترجمه ترگمان]س م لوییس یک بار ادعا کرد که خطوط گشوده of خان او را با یک اشتیاق شدید و غیرقابل سیراب پر کرده بود
[ترجمه گوگل]C S Lewis یک بار ادعا کرد که خطوط باز از کوبلا خان او را با یک اشتیاق 2uncutanious اما 2apturous پر کرد
[ترجمه گوگل]C S Lewis یک بار ادعا کرد که خطوط باز از کوبلا خان او را با یک اشتیاق 2uncutanious اما 2apturous پر کرد
8. This exotic potpourri stimulated his own love of natural things and his unquenchable interest in perfumes.
[ترجمه ترگمان]این potpourri غریب عشق خود را نسبت به چیزهای طبیعی و علاقه شدید او به عطرها تحریک می کرد
[ترجمه گوگل]این عجیب و غریب Potpourri تحریک خود عشق خود را از چیزهای طبیعی و علاقه خود را unquenchable در عطر
[ترجمه گوگل]این عجیب و غریب Potpourri تحریک خود عشق خود را از چیزهای طبیعی و علاقه خود را unquenchable در عطر
9. The sudden urgent needs of her body came from her gypsy roots; fiery, desperate and unquenchable.
[ترجمه ترگمان]ضرورت ایجاب می کرد که بدن او از ریشه های کولی بیرون بیاید
[ترجمه گوگل]نیازهای ناگهانی بدن او از ریشه های کولی او آمده است آتش سوزی، ناامید و غیر قابل تحمل
[ترجمه گوگل]نیازهای ناگهانی بدن او از ریشه های کولی او آمده است آتش سوزی، ناامید و غیر قابل تحمل
10. He gained a reputation as an eccentric but dependable officer of unquenchable high spirits.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک افسر غیر معمولی اما قابل اعتماد، شهرتی به دست آورد
[ترجمه گوگل]او شهرت خود را به عنوان یک افسر بی حد و مرزی و قابل اعتماد از ارواح ناپایدار بی نظیر بدست آورده است
[ترجمه گوگل]او شهرت خود را به عنوان یک افسر بی حد و مرزی و قابل اعتماد از ارواح ناپایدار بی نظیر بدست آورده است
11. It filled his enemies with terror and his own troops with unshakeable faith and unquenchable blood lust.
[ترجمه ترگمان]دشمنان خود را با وحشت و سربازان خود با ایمان unshakeable و سودای پایان ناپذیری پر کرده بود
[ترجمه گوگل]دشمنانش را با تروریسم و سربازان خود با ایمان بی تحرکی و دلسوزی خون فرو برد
[ترجمه گوگل]دشمنانش را با تروریسم و سربازان خود با ایمان بی تحرکی و دلسوزی خون فرو برد
12. Is not dread of thirst when your well is full, the thirst that is unquenchable?
[ترجمه ترگمان]وقتی خوب است تشنگی از تشنگی نیست، عطش تمام ناشدنی است؟
[ترجمه گوگل]آیا تشنگی نیست که چشمان شما پر است، تشنگی که بی وقفه است؟
[ترجمه گوگل]آیا تشنگی نیست که چشمان شما پر است، تشنگی که بی وقفه است؟
13. Still Damocles worried and pecked, coated with blood and frantic with an apparently unquenchable desire to kill and kill again.
[ترجمه ترگمان]هنوز بیش از آنکه بیش از حد بدبخت شده بود به شدت نگران شده بود و به شدت اشتیاق غیرقابل تحملی برای کشتن و کشتن مجدد داشت
[ترجمه گوگل]با این حال، Damocles نگران و پخته شده، با خون و کینه و نفرت با تمایل ظاهرا unquenchable برای کشتن و کشتن دوباره
[ترجمه گوگل]با این حال، Damocles نگران و پخته شده، با خون و کینه و نفرت با تمایل ظاهرا unquenchable برای کشتن و کشتن دوباره
14. Even then, a beam can't stand perfectly still, as quantum uncertainty requires it to hold an irretrievable half-quantum of energy and dance with unquenchable "zero-point motion. "
[ترجمه ترگمان]حتی در آن زمان، یک تیر نمی تواند کاملا بی حرکت بایستد چون عدم قطعیت کوانتومی به آن نیاز دارد تا نیمه کوانتوم انرژی را نگه دارد و با حرکت نقطه صفر unquenchable برقصد \"
[ترجمه گوگل]حتی پس از آن، یک پرتو نمی تواند به طور کامل باقی بماند، زیرا عدم اطمینان کوانتومی مستلزم داشتن نیم کوانتومی غیر قابل برگشت از انرژی و رقصیدن با حرکت 'نقطه صفر' است '
[ترجمه گوگل]حتی پس از آن، یک پرتو نمی تواند به طور کامل باقی بماند، زیرا عدم اطمینان کوانتومی مستلزم داشتن نیم کوانتومی غیر قابل برگشت از انرژی و رقصیدن با حرکت 'نقطه صفر' است '
15. Is not dread of thirst when your well is full, thirst unquenchable?
[ترجمه ترگمان]وقتی که همه چیز پر از عطش و تشنگی تموم شد از تشنگی نیست؟
[ترجمه گوگل]آیا تشنگی نیست وقتی که چشمتان پر است، تشنه ناپذیری است؟
[ترجمه گوگل]آیا تشنگی نیست وقتی که چشمتان پر است، تشنه ناپذیری است؟
پیشنهاد کاربران
سیری ناپذیر
سیری ناپذیر - راضی ناشدنی - پرولع
خاموش نشدنی یا سیری ناپذیری که معمولا در احساسات یا در یادگیری مداوم استفاده میشود
کلمات دیگر: