کلمه جو
صفحه اصلی

messenger


معنی : پیک، رسول، فرستاده، خبر رسان، قاصد، پیغام اور، خبر آور
معانی دیگر : پیام رسان، پیام آور، نامه رسان، تلگراف رسان، نامه بر، پیامبر، پیغمبر، (قدیمی) رجوع شود به: harbinger

انگلیسی به فارسی

پیغام اور، پیک، فرستاده، رسول


انگلیسی به انگلیسی

• one who carries a message or goes on an errand, person employed to deliver official dispatches or go on special errands
a messenger is someone who takes a message to someone else or who takes messages regularly as their job.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] فرستنده، انتقال دهنده (زمین شناسی پزشکی ) مولکول یا یونی که برای انتقال سریع اطلاعات درون یا بین سلول ها بکار برده می شوند.

مترادف و متضاد

پیک (اسم)
ambassador, courier, messenger, nuncio, mercury, peon

رسول (اسم)
messenger, nuncio, apostle, prophet, presager

فرستاده (اسم)
envoy, envoi, messenger, apostle, prophet, emissary

خبر رسان (اسم)
messenger, bode, herald, informer

قاصد (اسم)
courier, messenger, peon, herald, harbinger, commissionaire

پیغام اور (اسم)
messenger

خبر آور (اسم)
messenger

person carrying information to another


Synonyms: agent, ambassador, bearer, carrier, commissionaire, courier, crier, delegate, delivery person, detachment, detail, dispatcher, emissary, envoy, errand person, flag-bearer, forerunner, go-between, gofer, harbinger, herald, intermediary, mediator, minister, post, precursor, prophet, runner, schlepper


Antonyms: receiver


جملات نمونه

1. a messenger of god
رسول خدا

2. a lone messenger made his way to the camp
پیام رسان تک و تنها خود را به اردوگاه رساند.

3. a wing-footed messenger
قاصد بادپا

4. an ethereal messenger
پیک فرا زمانی

5. the queen's messenger entered the city carrying several important letters
پیک ملکه با چندین نامه ی مهم به شهر وارد شد.

6. i come to you as a messenger of good will
من به عنوان پیام رسان حسن نیت نزد شما می آیم.

7. The president dispatched a messenger to tell the premier what happened.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور پیکی را فرستاد تا به نخست وزیر بگوید چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک پیام رسان را فرستاد تا نخست وزیر را به آنچه که اتفاق افتاده است بگوید

8. A messenger was dispatched to take the news to the soldiers at the front.
[ترجمه ترگمان]قاصدی آمده بود تا خبر را به سربازان در جبهه برساند
[ترجمه گوگل]یک پیام رسان برای فرستادن خبر به سربازان در جلو فرستاده شد

9. The messenger brought your note today.
[ترجمه ترگمان] پیغام رسان امروز پیغامت رو آورد
[ترجمه گوگل]پیام رسان امروز شما را آورده است

10. Don't shoot the messenger.
[ترجمه ترگمان]به قاصد شلیک نکن
[ترجمه گوگل]رسول را شلیک نکن

11. The messenger gasped out his story after running all the way from the battle.
[ترجمه ترگمان]قاصد بعد از اینکه تمام راه را از میدان نبرد دور کرد، پیغام خود را در پیش گرفت
[ترجمه گوگل]پیامبر پس از تمام راه از نبرد، داستان خود را گشود

12. The documents were delivered by special messenger.
[ترجمه ترگمان]مدارک توسط پیک مخصوص تحویل داده شد
[ترجمه گوگل]اسناد توسط رسول رسمی تحویل داده شد

13. The messenger bent and scratched at his knee where the strapping chafed.
[ترجمه ترگمان]قاصد خم شد و روی زانو خم شد
[ترجمه گوگل]پیامبر خم شد و در زانویش خراشیده شد و جیغ کشید

14. I'll transmit the letter by special messenger.
[ترجمه ترگمان]من نامه را با پیک مخصوص منتقل خواهم کرد
[ترجمه گوگل]نامه را با پیام رسان ویژه ارسال خواهم کرد

15. Don't blame me, I'm only the messenger!
[ترجمه ترگمان]مرا سرزنش نکن، من فقط یک قاصد هستم
[ترجمه گوگل]من را سرزنش نکن، من فقط رسول هستم!

The queen's messenger entered the city carrying several important letters.

پیک ملکه با چندین نامه‌ی مهم به شهر وارد شد.


I come to you as a messenger of good will.

من به‌عنوان پیام‌رسان حسن‌نیت نزد شما می‌آیم.


a messenger of God

رسول خدا


پیشنهاد کاربران

Mohammad the messenger of God
محمد رسول الله

پیک
فرستنده

messenger ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: پیام‏رسان
تعریف: نرم‏افزاری برای استفاده از خدمات پیام‏رسانی فوری


کلمات دیگر: