کلمه جو
صفحه اصلی

grub


معنی : نویسنده مزدور، مزدور، خوشهچین، کرم حشره، بچه مگس، کوتوله، نوزاد، خوراک، قلع کردن، جان کندن، خوراک دادن، خوردن، جستجو کردن، زمین کندن، از کتاب استخراج کردن، از ریشه کندن یا دراوردن
معانی دیگر : حفر کردن، (زمین) کندن، از زیر خاک درآوردن، سخت کار کردن، کسی که کار طاقت فرسا می کند، کار بدنی کردن، دنبال چیزی گشتن، کاوش کردن، زمین را از تنه و ریشه ی گیاهان پاک کردن، ریشه کنی کردن، (خودمانی) خوردن، (خودمانی) خوراک، غذا، لارو کوتاه و چاق و کرم مانند برخی از حشرات (به ویژه سوسک)، لیسه ی (شفیره ی) سوسک، تخم مگس، زحمتکش، ع خوراک، خواربار، غذا دادن

انگلیسی به فارسی

کرم حشره، نوزاد، بچه مگس، زحمتکش، (عامیانه) خوراک،خواربار، کوتوله، مزدور، نویسنده مزدور، زمین کندن،جستجو کردن، جان کندن، ازریشه کندن یا درآوردن، قلع کردن، (مجازا) از کتاب استخراج کردن، خوردن، غذا دادن


گرب، خوراک، مزدور، کرم حشره، نوزاد، بچه مگس، کوتوله، نویسنده مزدور، خوشهچین، جان کندن، زمین کندن، جستجو کردن، قلع کردن، از کتاب استخراج کردن، خوردن، خوراک دادن، از ریشه کندن یا دراوردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the slow-moving, wormlike larva of a beetle or similar insect.

- Grubs resemble plump worms and are eaten by many species of animals.
[ترجمه ترگمان] grubs شبیه کرم های چاق هستند و توسط بسیاری از گونه های حیوانات خورده می شوند
[ترجمه گوگل] گربها شبیه کرم های چرکین هستند و توسط بسیاری از گونه های حیوانی خورده می شوند

(2) تعریف: a tedious, dull person.

- Why do you want to hang around with those grubs?
[ترجمه ترگمان] چرا می خو ای با اون کرم ها معاشرت کنی؟
[ترجمه گوگل] چرا میخواهی با آن گربها بجنگی؟

(3) تعریف: (slang) food.

- I'm going to the store to get some grub.
[ترجمه ترگمان] من میرم فروشگاه تا یه مقدار غذا گیر بیارم
[ترجمه گوگل] من به فروشگاه می روم تا برخی از گراب ها را بگیرم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: grubs, grubbing, grubbed
(1) تعریف: to dig, esp. to remove things such as rocks or roots from.
مشابه: root

- We grubbed the soil before starting to plant.
[ترجمه ترگمان] قبل از شروع گیاه، خاک را تمیز می کنیم
[ترجمه گوگل] قبل از شروع گیاه، خاک را خاک زدیم

(2) تعریف: to dig up by the roots (often fol. by out or up).
مشابه: eradicate, root

- We grubbed the weeds out of the garden.
[ترجمه ترگمان] علف های هرز را از باغ بیرون کشیدیم
[ترجمه گوگل] ما علف های هرز را از باغ بیرون کشیدیم

(3) تعریف: (slang) to get by importuning.

- He grubbed a ride with us.
[ترجمه ترگمان] اون با ما میاد
[ترجمه گوگل] او سوار ما شد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: grubber (n.)
(1) تعریف: to dig in the soil or to search as by digging.
مشابه: root

- The raccoons had grubbed through the garbage that night.
[ترجمه ترگمان] اون شب راکون ها رفتن تو سطل آشغال
[ترجمه گوگل] راکون ها از طریق زباله در همان شب غارت کردند

(2) تعریف: to engage in an arduous or tedious task; drudge.
مشابه: drudge, labor, moil, plod, slave, travail

- I've been grubbing all morning trying to clean the basement.
[ترجمه ترگمان] تمام صبح را داشتم سعی می کردم زیرزمین را تمیز کنم
[ترجمه گوگل] من صبح زود سعی می کنم زیرزمین را تمیز کنم

• food, cheap meal (slang); larva of some insects; slob, slovenly person; person who performs dull monotonous work
dig; uproot; clear out (weeds, roots, etc.); search for; supply with food (slang)
a grub is a worm-like young insect which has just come out of an egg.
grub is food; an informal use.
if you grub about for something, you search for it by moving things or digging.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] ریشه خواران. لارو قاب بالان.

مترادف و متضاد

Antonyms: idle, laze, tinker


نویسنده مزدور (اسم)
devil, grub, hack

مزدور (اسم)
help, grub, hireling, hack, laborer, workman, galley slave, hired laborer, hired labourer

خوشه چین (اسم)
grub, plagiarist

کرم حشره (اسم)
grub, larva, maggot

بچه مگس (اسم)
grub

کوتوله (اسم)
stub, gnome, atomy, dwarf, homunculus, grub

نوزاد (اسم)
grub, babe, baby, newborn, hatchling, bambino, chick

خوراک (اسم)
feed, food, tack, dish, nutrition, nourishment, grub, fare, repast, meat, viand, cuisine, nutriment, tucker

قلع کردن (فعل)
deracinate, grub

جان کندن (فعل)
grub, moil, fag, swot

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

خوردن (فعل)
fit, gnaw, feed, strike, hit, match, eat, grub, drink, corrode, hurtle, devour, erode, take a meal

جستجو کردن (فعل)
search, attempt, quest, seek, grub, scour, look for, ransack, fish, comb, mouse, snook

زمین کندن (فعل)
grub

از کتاب استخراج کردن (فعل)
grub

از ریشه کندن یا دراوردن (فعل)
grub

larva


Synonyms: caterpillar, entozoon, maggot, worm


food


Synonyms: chow, comestibles, eats, edibles, feed, nosh, nurture, provisions, rations, sustenance, viands, victuals, vittles


dig, uncover


Synonyms: beat, break, burrow, clean, clear, comb, delve, excavate, ferret, fine-tooth-comb, forage, hunt, poke, prepare, probe, pull up, rake, ransack, root, rummage, scour, search, shovel, spade, unearth, uproot


Antonyms: cover, hide


work very hard


Synonyms: drudge, grind, labor, moil, plod, slave, slog, sweat, toil


جملات نمونه

old men grubbing for a bare subsistence

پیرمردانی که برای یک نان بخور و نمیر جان می‌کندند


Women grubbed potatoes while men put them in sacks.

زن‌ها از زیرزمین سیب‌زمینی در می‌آورند و مردها آنها را در کیسه می‌ریختند.


1. She told them to grub up the roots.
[ترجمه ترگمان]به آن ها گفت که از ریشه های درخت تغذیه کنند
[ترجمه گوگل]او به آنها گفت که آنها ریشه می کنند

2. Get yourself some grub and come and sit down.
[ترجمه ترگمان]برو غذا بخور و بیا بنشین
[ترجمه گوگل]خودتان را گرب کنید و بیایید و نشست

3. A grub looks like a short fat worm.
[ترجمه ترگمان]یک حشره مثل یک کرم چربی کوتاه به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]یک گربه به نظر می رسد یک کرم چربی کوتاه است

4. They do really good grub in our local pub.
[ترجمه ترگمان]آن ها غذای خوبی در میخانه ما هستند
[ترجمه گوگل]آنها در خیمه محلی ما واقعا خوب کار می کنند

5. Where did the leader grub up that nasty bunch of soldier?
[ترجمه ترگمان]رهبر آن دسته سرباز کثیف کجا غذا می خورد؟
[ترجمه گوگل]رهبر کجا کشید که این گروه تند و زننده از سرباز؟

6. They serve good pub grub there.
[ترجمه ترگمان]اونجا غذای خوبی برای غذا سرو میکنن
[ترجمه گوگل]آنها در آنجا خدمت می کنند

7. It took the farmer weeks to grub the stumps on his land.
[ترجمه ترگمان]هفته ها طول کشید تا از روی زمین کنده شود
[ترجمه گوگل]هفته های مزرعه را برای سرخوردگی در سرزمین خود گرفت

8. Farmers were encouraged to grub up hedgerows.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان تشویق شدند که بوته های خار را grub
[ترجمه گوگل]کشاورزان به گرده افشانی ها هجوم آوردند

9. Could I grub a cigarette off you?
[ترجمه ترگمان]میتونم یه سیگار از تو بدزدم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم یک سیگار را از شما دور کنم؟

10. She sprinkled pepper on my grub, watching me nosh.
[ترجمه ترگمان]She را روی grub ریخت و به من خیره شد
[ترجمه گوگل]او فلفل را بر روی گربه من آبیاری کرد و به من نگاه کرد

11. Let's get some grub.
[ترجمه ترگمان]بریم یه مقدار غذا بخوریم
[ترجمه گوگل]بیایید کمی گراب بگیریم

12. You have to grub up the roots.
[ترجمه ترگمان]تو باید از ریشه گیاه grub
[ترجمه گوگل]شما مجبورید که ریشه ها را از بین ببرید

13. You run in the compound, your grub hoe held at port arms.
[ترجمه ترگمان]تو در مقر اصلی فرار می کنی، بیل و بیل تو در بندر لنگر انداخته
[ترجمه گوگل]شما در ترکیب کار می کنید، کلاه قرمزی که در بندر نگهداری می شود

14. A worker stimulates the grub to produce its silk by giving it a little squeeze.
[ترجمه ترگمان]یک کارگر حشره را تحریک می کند تا پارچه ابریشمی خود را با دادن فشار کمی به آن، تولید کند
[ترجمه گوگل]یک کارگر باعث می شود گراب برای تولید ابریشم خود را با فشار دادن آن کمی تحریک کند

15. What grub had chewed galleries in solid maple wood?
[ترجمه ترگمان]کدام حشره galleries را در چوب درخت افرا می جوید؟
[ترجمه گوگل]چه گرب در گالری چوب در چوب چوب افرا چیده بود؟

پیشنهاد کاربران

غذا

میشه همان let's have a grab

لقمه غذا

Slang for food
She was standing there with her sack of grub in one hand


کلمات دیگر: