یکی یکی
one at a time
یکی یکی
انگلیسی به انگلیسی
• one every time, each one in his turn
جملات نمونه
1. Blend in the eggs, one at a time, beating well after each one.
[ترجمه ترگمان]در تخم مرغ ها نیز یکی پس از دیگری ترکیب می شود و پس از هر کدام به خوبی می تپد
[ترجمه گوگل]مخلوط کردن تخم مرغ، یک بار در هر زمان، ضرب و شتم خوب پس از هر یک
[ترجمه گوگل]مخلوط کردن تخم مرغ، یک بار در هر زمان، ضرب و شتم خوب پس از هر یک
2. If you raise your hands, I'll answer questions one at a time.
[ترجمه ترگمان]اگر دستت را بالا ببری، من هم فوری به این سوال جواب می دهم
[ترجمه گوگل]اگر دستانتان را بالا ببرید، به سؤالاتی که در یک زمان پاسخ می دهم پاسخ می دهم
[ترجمه گوگل]اگر دستانتان را بالا ببرید، به سؤالاتی که در یک زمان پاسخ می دهم پاسخ می دهم
3. We had to go and see the principal one at a time.
[ترجمه ترگمان]باید به دیدن مدیر مدرسه می رفتیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم که یکی از اصلی ترین مدیران را ببینیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم که یکی از اصلی ترین مدیران را ببینیم
4. Beat in the eggs, one at a time.
[ترجمه ترگمان]در تخم مرغ ها، هر دفعه یکی شان را بزن
[ترجمه گوگل]یک تخم مرغ را بچرخانید، یکی در یک زمان
[ترجمه گوگل]یک تخم مرغ را بچرخانید، یکی در یک زمان
5. Cross the road one at a time -- don't bunch up.
[ترجمه ترگمان]تو جاده یکی رو ببر بالا - زیاد تکون نخور -
[ترجمه گوگل]یک جاده را در یک لحظه عبور کنید - دسته را نگذارید
[ترجمه گوگل]یک جاده را در یک لحظه عبور کنید - دسته را نگذارید
6. He chose to favour us one at a time and the others were left out in the cold.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که ما را در یک زمان مورد عنایت قرار دهد و بقیه را در سرما رها کنند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که ما را در یک زمان به نفع ما بگذارد و دیگران در سرما قرار داشتند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که ما را در یک زمان به نفع ما بگذارد و دیگران در سرما قرار داشتند
7. Send it to one at a time and be prepared to wait a good while for a reply.
[ترجمه ترگمان]آن را در یک زمان ارسال کنید و آماده باشید که در جواب یک جواب خوب صبر کنید
[ترجمه گوگل]ارسال آن به یکی در یک زمان و آماده باشید تا منتظر یک خوب در حالی که برای یک پاسخ
[ترجمه گوگل]ارسال آن به یکی در یک زمان و آماده باشید تا منتظر یک خوب در حالی که برای یک پاسخ
8. Four lawyers whisk through this small outer room, one at a time, always rushing, never speaking.
[ترجمه ترگمان]چهار وکیل از این اتاق کوچک بیرون آمدند، یکی یکی، همیشه عجله داشت و هیچ وقت حرف نمی زد
[ترجمه گوگل]چهار وکیل از طریق این اتاق بیرونی کوچک، یک بار در هر زمان، همیشه با عجله، هرگز صحبت نمی کنند
[ترجمه گوگل]چهار وکیل از طریق این اتاق بیرونی کوچک، یک بار در هر زمان، همیشه با عجله، هرگز صحبت نمی کنند
9. In which free-lance warriors are selected one at a time to carry out a dangerous mission.
[ترجمه ترگمان]در آن جنگجویان آزاد نیزه یکی پس از دیگری انتخاب می شوند تا یک ماموریت خطرناک انجام دهند
[ترجمه گوگل]در آن جنگجویان آزاد، یک بار برای انجام ماموریت خطرناک انتخاب شده اند
[ترجمه گوگل]در آن جنگجویان آزاد، یک بار برای انجام ماموریت خطرناک انتخاب شده اند
10. One at a time as they turned the bend, Ezra watched their faces stretch.
[ترجمه ترگمان]یکی یکی پس از دیگری خم شد و صورت آن ها را تماشا کرد
[ترجمه گوگل]عزرا تماشا کرد که چهره هایشان دراز کشیدند
[ترجمه گوگل]عزرا تماشا کرد که چهره هایشان دراز کشیدند
11. These factors will be taken one at a time, and the scientist will set up experiments to test them.
[ترجمه ترگمان]این عوامل یکی پس از دیگری گرفته خواهند شد و دانشمندان آزمایش هایی برای آزمودن آن ها انجام خواهند داد
[ترجمه گوگل]این عوامل در یک زمان گرفته می شود و دانش آموز آزمایش های لازم را برای آنها انجام خواهد داد
[ترجمه گوگل]این عوامل در یک زمان گرفته می شود و دانش آموز آزمایش های لازم را برای آنها انجام خواهد داد
12. In each case contestants are voted out one at a time by their colleagues and by viewers until just two are left.
[ترجمه ترگمان]در هر مورد، رقابت کنندگان از سوی همکاران و بینندگان تا زمانی که تنها دو نفر باقی مانده اند، رای می دهند
[ترجمه گوگل]در هر مورد، مسابقه ها توسط همکاران و تماشاگران به یک بار برگزار می شوند تا زمانی که فقط دو نفر باقی مانده باشند
[ترجمه گوگل]در هر مورد، مسابقه ها توسط همکاران و تماشاگران به یک بار برگزار می شوند تا زمانی که فقط دو نفر باقی مانده باشند
13. He advocates marking the stretchers off one at a time instead of squaring cross all four at once.
[ترجمه ترگمان]او به جای اینکه هر چهار ساعت یک بار عبور کند، برانکار را به سمت یکی از آن ها برمی گرداند
[ترجمه گوگل]او طرفداران نشاندادن چاقوها را در یک زمان به جای تقسیم هر چهار بار در یک بار
[ترجمه گوگل]او طرفداران نشاندادن چاقوها را در یک زمان به جای تقسیم هر چهار بار در یک بار
14. It's not easy taking my problems one at a time when they refuse to get in line. Ashleigh Brilliant
[ترجمه ترگمان]گرفتن مشکلات من در زمانی که آن ها از رسیدن به صف خودداری می کنند آسان نیست Ashleigh Brilliant
[ترجمه گوگل]این آسان نیست که مشکلات خود را در یک زمان زمانی که آنها از رفتن به خط می گیرند نیست Ashleigh Brilliant
[ترجمه گوگل]این آسان نیست که مشکلات خود را در یک زمان زمانی که آنها از رفتن به خط می گیرند نیست Ashleigh Brilliant
پیشنهاد کاربران
یکی یکی
هر بار
هربار یکی
کلمات دیگر: