(حشرات به ویژه عنکبوت) لانه، سوراخ، محل تخم گذاری، گشنگاه، محل زاد و ولد، جای تخم گذاری، پرورشگاه تخم، پرورشکاه هاگ، مرکز فساد
nidus
(حشرات به ویژه عنکبوت) لانه، سوراخ، محل تخم گذاری، گشنگاه، محل زاد و ولد، جای تخم گذاری، پرورشگاه تخم، پرورشکاه هاگ، مرکز فساد
انگلیسی به فارسی
(حشرات بهویژه عنکبوت) لانه، سوراخ، محل تخم گذاری
گشنگاه، محل زاد و ولد
(پزشکی) مرکز عفونت، کانون عفونی
nidus
انگلیسی به انگلیسی
• nest for laying eggs, place for breeding (especially for insects); place where something is formed; place where develops or originates; (medicine) point of origin of a nerve; (medicine) any structure that looks like a nest in its function or appearance; central location of infection in an organism
جملات نمونه
1. Figure Asplenium nidus . A . Width of plants; B.
[ترجمه ترگمان]شکل Asplenium nidus الف عرض گیاهان؛ ب
[ترجمه گوگل]شکل Asplenium nidus الف عرض گیاهان؛ ب
[ترجمه گوگل]شکل Asplenium nidus الف عرض گیاهان؛ ب
2. When Nidus links webs, she is not more clever than anychildren.
[ترجمه ترگمان]وقتی تاره ای nidus را به هم پیوند می زند، او باهوش تر از anychildren نیست
[ترجمه گوگل]وقتی Nidus پیام های شبکه را می فرستد، او از هر بچه ای باهوش تر نیست
[ترجمه گوگل]وقتی Nidus پیام های شبکه را می فرستد، او از هر بچه ای باهوش تر نیست
3. Asplenium nidus, Conservatory, Hong Kong Park, Central.
[ترجمه ترگمان]Asplenium nidus، کنسرواتوار، پارک هنگ کنگ، آسیای مرکزی
[ترجمه گوگل]Asplenium nidus، کنسرواتوار، پارک هنگ کنگ، مرکزی
[ترجمه گوگل]Asplenium nidus، کنسرواتوار، پارک هنگ کنگ، مرکزی
4. A detached osteophyte may have provided the primary nidus for this loose body.
[ترجمه ترگمان]یک osteophyte مجزا ممکن است the اولیه برای این جسم آزاد داشته باشد
[ترجمه گوگل]استئوپتیک جداگانه ممکن است برای این بدن سست در نظر گرفته شود
[ترجمه گوگل]استئوپتیک جداگانه ممکن است برای این بدن سست در نظر گرفته شود
5. Natural nidus of Trichobilharzia exists in Huainan area.
[ترجمه ترگمان]nidus طبیعی of در ناحیه Huainan وجود دارد
[ترجمه گوگل]nidus طبیعی Trichobilharzia در منطقه Huainan وجود دارد
[ترجمه گوگل]nidus طبیعی Trichobilharzia در منطقه Huainan وجود دارد
6. It is also possible that the nidus of the osteochondral loose body was a completely detached portion of calcified ligamentum flavum.
[ترجمه ترگمان]همچنین این امکان وجود دارد که the بدن آزاد شده به طور کامل بخشی از calcified ligamentum flavum باشد
[ترجمه گوگل]همچنین ممکن است که بدن نازک osteochondral بخشی کاملا جدا شده از کلسیم لیگاموموم فلووم باشد
[ترجمه گوگل]همچنین ممکن است که بدن نازک osteochondral بخشی کاملا جدا شده از کلسیم لیگاموموم فلووم باشد
7. Individuals of the Arachnida in substrates of A. nidus and P. coronans accounted for 5 46% and 2 50% of the total, respectively.
[ترجمه ترگمان]افراد of در سوبستراهای A nidus و پی coronans به ترتیب ۵ تا ۴۶ % و ۲ درصد از کل را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]افرادی از Arachnida در زیر پوسته A nidus و P coronans به ترتیب 46٪ و 50٪ از کل
[ترجمه گوگل]افرادی از Arachnida در زیر پوسته A nidus و P coronans به ترتیب 46٪ و 50٪ از کل
8. Conclusion The nidus of osteoid osteoma is so small, that the diagnosis is easy to miss. Both X-ray and CT scan can often demonstrate the central radiolucent nidus for . . .
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری The of osteoma بسیار کوچک است و تشخیص آسان است هر دو اشعه ایکس و سی تی اسکن اغلب می توانند the radiolucent مرکزی را برای …
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری پوکی استخوان استئوئید بسیار کوچک است که تشخیص آسان است هر دو اشعه ایکس و سی تی اسکن اغلب می توانند نشان دهنده مرکزی رادیولولنسیتی باشند
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری پوکی استخوان استئوئید بسیار کوچک است که تشخیص آسان است هر دو اشعه ایکس و سی تی اسکن اغلب می توانند نشان دهنده مرکزی رادیولولنسیتی باشند
9. Bacteria or bile pigment may serve as a nidus for crystal formation.
[ترجمه ترگمان]باکتری ها یا رنگدانه های bile می توانند به عنوان a برای تشکیل کریستال عمل کنند
[ترجمه گوگل]باکتری یا رنگدانه صفاقی ممکن است به عنوان یکی از نشانه ها برای تشکیل کریستال باشد
[ترجمه گوگل]باکتری یا رنگدانه صفاقی ممکن است به عنوان یکی از نشانه ها برای تشکیل کریستال باشد
10. Pain is the main symptom and nidus is the key to the diagnosis of osteoid osteoma. CT scan is the best method to demonstrate the nidus.
[ترجمه ترگمان]درد علامت اصلی است و nidus کلید تشخیص of osteoma است سی تی اسکن بهترین روش برای نشان دادن the است
[ترجمه گوگل]درد علائم اصلی است و کلیدی برای تشخیص osteoid osteoid است CT scan بهترین روش برای نشان دادن nidus است
[ترجمه گوگل]درد علائم اصلی است و کلیدی برای تشخیص osteoid osteoid است CT scan بهترین روش برای نشان دادن nidus است
11. A detached osteophyte may hae proided the primary nidus for this loose body.
[ترجمه ترگمان]یه گروه جدا جدا ممکنه هایموسو برای این جسم آزاد شده باشه
[ترجمه گوگل]استئوپتیک جداگانه ممکن است به دلیل ابتلا به این بدن سست باشد
[ترجمه گوگل]استئوپتیک جداگانه ممکن است به دلیل ابتلا به این بدن سست باشد
12. This is the central nidus of an osteoid osteoma composed of irregular reactive new bone.
[ترجمه ترگمان]این the مرکزی یک osteoma osteoid است که از استخوان جدید واکنش پذیری نامنظم تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]این تومور مرکزی یک استئوتومی استئوئیدی است که متشکل از استخوان جدید واکنش نامنظم است
[ترجمه گوگل]این تومور مرکزی یک استئوتومی استئوئیدی است که متشکل از استخوان جدید واکنش نامنظم است
13. This presumably reflects the fact that biliary stasis remains with a nidus of infection already present even after stones are removed.
[ترجمه ترگمان]این احتمالا منعکس کننده این واقعیت است که ثابت ماندن biliary با یک سری عفونت در حال حاضر حتی بعد از حذف سنگ ها وجود دارد
[ترجمه گوگل]این احتمالا منعکس کننده این واقعیت است که استریای صفراوی همچنان با عفونت پیش از قاعدگی حتی بعد از حذف سنگ ها نیز باقی می ماند
[ترجمه گوگل]این احتمالا منعکس کننده این واقعیت است که استریای صفراوی همچنان با عفونت پیش از قاعدگی حتی بعد از حذف سنگ ها نیز باقی می ماند
14. It is thought that uric acid crystals serve as a nidus for calcium oxalate crystallization resulting in subsequent stone formation.
[ترجمه ترگمان]تصور می شود که کریستال های اسید اوره به عنوان a برای تبلور کربنات کلسیم به کار گرفته می شوند که منجر به تشکیل سنگ بعدی می شود
[ترجمه گوگل]تصور می شود که کریستال های اسید اوریک به عنوان یک کریستالیزاسیون کلسیم اگزالات به کار می روند و منجر به تشکیل سنگ های بعدی می شود
[ترجمه گوگل]تصور می شود که کریستال های اسید اوریک به عنوان یک کریستالیزاسیون کلسیم اگزالات به کار می روند و منجر به تشکیل سنگ های بعدی می شود
پیشنهاد کاربران
جای تخم گذاری - پرورشگاه هاگ - پرورشگاه - مرکز فساد
کلمات دیگر: