کلمه جو
صفحه اصلی

in difficulty

انگلیسی به انگلیسی

• during a distressful episode, during times of trouble, he has hardships

جملات نمونه

1. The bank is in difficulty / difficulties.
[ترجمه ترگمان]بانک در دشواری \/ دشواری قرار دارد
[ترجمه گوگل]این بانک مشکل / مشکلات را دارد

2. We bore her out when she was in difficulty.
[ترجمه ترگمان]وقتی دچار مشکل شده بودیم او را از خانه بیرون کشیدیم
[ترجمه گوگل]وقتی او دچار مشکل شد ما او را بیرون آوردیم

3. One of the station staff saw he was in difficulty and came to his aid .
[ترجمه ترگمان]یکی از کارکنان ایستگاه متوجه شد که او به زحمت به کمک او آمده است
[ترجمه گوگل]یکی از کارکنان ایستگاه متوجه شد که او دچار مشکل شده است و به کمکش آمد

4. When you are in difficulty, you may ask for her help.
[ترجمه ترگمان]وقتی به سختی وارد شدید، ممکن است از او کمک بخواهی
[ترجمه گوگل]وقتی دچار مشکل شدید، ممکن است از او کمک بخواهید

5. Each book goes up one step in difficulty.
[ترجمه ترگمان]هر کتاب یک قدم به دشواری پیش می رود
[ترجمه گوگل]هر کتاب یک گام در دشواری است

6. The tests vary in difficulty.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها به سختی تغییر می کنند
[ترجمه گوگل]تست ها در دشواری متفاوت است

7. She had also been taught, when in difficulty, to think of a good life to imitate.
[ترجمه ترگمان]همچنین یاد گرفته بود که وقتی به سختی توانست از زندگی خوب تقلید کند
[ترجمه گوگل]او همچنین زمانی که در معرض دشواری قرار گرفت، به فکر یک زندگی خوب برای تقلید کردن بود

8. The second day's trek mirrored the first in difficulty.
[ترجمه ترگمان]سفر دوم اولین باری بود که به دشواری دیده می شد
[ترجمه گوگل]سفر روز دوم اولین بار در دشواری نشان داده شد

9. It is a disgrace if students are in difficulty on account of administrative failures by local education authorities.
[ترجمه ترگمان]اگر دانش آموزان به دلیل نقص اداری توسط مقامات آموزش محلی دچار مشکل شوند، این یک ننگ محسوب می شود
[ترجمه گوگل]این ناامیدی است اگر دانش آموزان در معرض نارضایتی اداری توسط مقامات آموزش و پرورش محلی در معرض دشواری باشند

10. She likes to help any one who is in difficulty.
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره به هر کسی که مشکل داره کمک کنه
[ترجمه گوگل]او دوست دارد به هر کسی که دچار مشکل است کمک کند

11. Whenever he is in difficulty, he turns to astrology for a prediction.
[ترجمه ترگمان]هر وقت که دچار مشکل می شود، برای پیش بینی به علم احکام نجوم برمی گردد
[ترجمه گوگل]هر زمان که او در معرض دشواری باشد، او برای پیش بینی به طالع بینی تبدیل می شود

12. The factory is in difficulty since its loss has outweighed the profit.
[ترجمه ترگمان]این کارخانه به سختی می توان آن را از دست داد زیرا از دست رفتن آن کاسته شده است
[ترجمه گوگل]کارخانه در معرض دشواری قرار دارد، زیرا از دست دادن آن سود بیشتر شده است

13. I fear that she be in difficulty.
[ترجمه ترگمان]می ترسم که او به دردسر افتاده باشد
[ترجمه گوگل]من ترس دارم که او دچار مشکل شود

14. He always give a hand to anyone in difficulty.
[ترجمه ترگمان]او همیشه به سختی به کسی دست می دهد
[ترجمه گوگل]او همیشه به کسی دچار مشکل می شود


کلمات دیگر: