غیر متعارف
unconventionally
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• in an unconventional manner, not in a routine manner, in an unusual way
جملات نمونه
1. From then on, Nana starts to behave unconventionally and unrestrainedly . She flirts with every man she meets till the end of jumping bed with them.
[ترجمه ترگمان]از این به بعد، \"نانا\" شروع میکنه به مراقبت از \"unconventionally\" و \"unrestrainedly\" او با هر مردی که تا آخر عمرش با آن ها ملاقات می کند، لاس می زند
[ترجمه گوگل]از آن زمان، نانا شروع به رفتار غیرمعمول و بدون محدودیت می کند او با هر مردی که با تخت پریدن با آنها ملاقات می کند، عاشق می شود
[ترجمه گوگل]از آن زمان، نانا شروع به رفتار غیرمعمول و بدون محدودیت می کند او با هر مردی که با تخت پریدن با آنها ملاقات می کند، عاشق می شود
2. The longevity lock around the boy's neck is unconventionally made.
[ترجمه ترگمان]قفل طولانی در اطراف گردن پسر به صورت غیر مرسوم ساخته شده است
[ترجمه گوگل]قفل طول عمر در اطراف گردن پسر غیر معمول ساخته شده است
[ترجمه گوگل]قفل طول عمر در اطراف گردن پسر غیر معمول ساخته شده است
3. He writes unconventionally, and outshines others by his imposing manner.
[ترجمه ترگمان]او به صورت غیر مرسوم می نویسد و با روش his دیگران را تحت فشار قرار می دهد
[ترجمه گوگل]او غیرمعمول می نویسد و به شیوه تحمیل شده دیگران را از بین می برد
[ترجمه گوگل]او غیرمعمول می نویسد و به شیوه تحمیل شده دیگران را از بین می برد
4. This radio set is unconventionally shaped.
[ترجمه ترگمان]این مجموعه رادیویی به صورت غیر مرسوم شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]این رادیو مجموعه بی نظم شکل گرفته است
[ترجمه گوگل]این رادیو مجموعه بی نظم شکل گرفته است
5. Shows initiative in solving problems independently and unconventionally.
[ترجمه ترگمان]این ابتکار را در حل مشکلات به طور مستقل و غیر مرسوم نشان می دهد
[ترجمه گوگل]ابتکار عمل را در حل مسائل به طور مستقل و غیرمعمول نشان می دهد
[ترجمه گوگل]ابتکار عمل را در حل مسائل به طور مستقل و غیرمعمول نشان می دهد
6. She always behaves rather unconventionally.
[ترجمه ترگمان] اون همیشه مثل \"unconventionally\" رفتار میکنه
[ترجمه گوگل]او همیشه رفتار غیر متعارف است
[ترجمه گوگل]او همیشه رفتار غیر متعارف است
7. It is better, he said, to be conventionally wrong than unconventionally right.
[ترجمه ترگمان]او گفت که این بهتر است که به طور قراردادی غلط از غیر مرسوم باشد
[ترجمه گوگل]او گفت، بهتر است، به طور معمول، اشتباه نسبت به غیر معمول صحیح باشد
[ترجمه گوگل]او گفت، بهتر است، به طور معمول، اشتباه نسبت به غیر معمول صحیح باشد
8. I recently worked with a psychiatrist who dealt quite unconventionally with a patients anxiety, she was virtually agoraphobic and rarely left her house.
[ترجمه ترگمان]من به تازگی با یک روان پزشک کار کردم که کاملا غیر مرسوم با یک بیمار روانی رفتار کرده بود، اما او واقعا مریض بود و به ندرت خانه اش را ترک می کرد
[ترجمه گوگل]من به تازگی با یک روانپزشک کار می کردم که با اضطراب بیمار کاملا غیرمعمول برخورد می کرد، او تقریبا آزار دهنده بود و به ندرت خانه اش را ترک کرد
[ترجمه گوگل]من به تازگی با یک روانپزشک کار می کردم که با اضطراب بیمار کاملا غیرمعمول برخورد می کرد، او تقریبا آزار دهنده بود و به ندرت خانه اش را ترک کرد
کلمات دیگر: