پاروئید شده، اندکی جوشاندن، جوشانده کردن، نیمه پختن
parboiled
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• boiled until partly cooked
جملات نمونه
1. parboiled in the crowded bus, the passengers began to protest
مسافران که در اتوبوس شلوغ از گرما پخته بودند زبان به اعتراض گشودند.
کلمات دیگر: