کلمه جو
صفحه اصلی

bring back


1- باز آوردن 2- به یاد آوردن، به خاطر خطور دادن

انگلیسی به فارسی

برگرداندن چیزی


به یاد کسی آوردن


تصویب مجدد قانونی قدیمی


انگلیسی به انگلیسی

• make return

مترادف و متضاد

Fetch something


Cause someone to remember something from the past


Reenact an old rule or law


جملات نمونه

1. All the treasures of the earth would not bring back one lost moment.
[ترجمه علیرضا] تمام گنجینه های جهان نمی توانند یک لحظه ی از دست رفته را برگردانند.
[ترجمه ترگمان]تمام گنجینه های جهان یک لحظه از دست نخواهد رفت
[ترجمه گوگل]تمام گنجینه های زمین یک لحظه گمشده را بر نمی گرداند

2. Bring back some tea for me.
[ترجمه ترگمان]برای من چای بیاور
[ترجمه گوگل]چای برای من بفرست

3. Please bring back all library books by the end of the week.
[ترجمه ترگمان]لطفا تمام کتاب های کتابخانه را تا آخر هفته بیاورید
[ترجمه گوگل]لطفا همه کتاب های کتابخانه را تا انتهای هفته بازگردانید

4. Please bring back the book tomorrow.
[ترجمه ترگمان] لطفا فردا کتاب رو برگردون
[ترجمه گوگل]لطفا فردا کتاب را بازگردانید

5. What shall I bring back for the children from Paris?
[ترجمه علیرضا فدکی] چه چیزی باید برای بچه ها از پاریس باخود بیاورم ؟
[ترجمه ترگمان]من از پاریس چه خواهم آورد؟
[ترجمه گوگل]برای کودکان پاریس چه باید کرد؟

6. Those old songs bring back memories.
[ترجمه ترگمان]اون آهنگ های قدیمی خاطراتی رو زنده می کنه
[ترجمه گوگل]این آهنگ های قدیمی خاطرات را به یاد می آورند

7. She went to Paris to bring back her errant son.
[ترجمه ترگمان]به پاریس رفت تا پسر errant را به خانه بیاورد
[ترجمه گوگل]او به پاریس رفت تا پسر فریبنده اش را باز کند

8. It's now unlikely that future parliaments will bring back the death penalty.
[ترجمه علی] اکنون بعید است که پارلمان های بعدی مجازات اعدام را احیا کنند
[ترجمه ترگمان]اکنون بعید است که پارلمان های آینده مجازات اعدام را به تعویق بیاندازند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر بعید است که پارلمان آینده مجازات اعدام را مجددا بازگردانند

9. Should we bring back the birch as a punishment?
[ترجمه ترگمان]آیا باید از درخت غان را به عنوان تنبیه بر گردونیم؟
[ترجمه گوگل]آیا ما باید به عنوان یک مجازات برگردیم؟

10. The photos bring back lots of good memories.
[ترجمه ترگمان]عکس ها خاطرات خوب بسیاری را به همراه می آورند
[ترجمه گوگل]عکس ها خاطرات خوبی را پشت سر می گذارد

11. The city council has decided to bring back the old electric trams.
[ترجمه ترگمان]شورای شهر تصمیم گرفته است که the برقی قدیمی را مجددا باز گرداند
[ترجمه گوگل]شورای شهر تصمیم گرفته است که تراموا الکتریکی قدیمی را بازگرداند

12. This is going to bring back into print and the public eye the real man.
[ترجمه ترگمان]این قرار است به چاپ برسد و مردم واقعی به چشم مردم نگاه کنند
[ترجمه گوگل]این در حال رفتن به چاپ و چشم عمومی مرد واقعی است

13. If one effect of recession is to bring back collecting, rather than investing, then the market will recover.
[ترجمه ترگمان]اگر یکی از اثرات رکود اقتصادی، به جای سرمایه گذاری، جمع آوری شود، پس بازار بهبود خواهد یافت
[ترجمه گوگل]اگر یک اثر از رکود به جمع آوری بازگرداندن، و نه سرمایه گذاری، پس از آن بازار بهبود خواهد یافت

14. When can you bring back those books I lent you?
[ترجمه ترگمان]کی می توانی آن کتاب هایی را که به تو قرض دادم برگرداند؟
[ترجمه گوگل]چه زمانی می توانم کتابهایی را که من به شما قرض دادم بازگردانم؟

15. This time you bring back a whole box of plugs to put under the counter.
[ترجمه ترگمان]این دفعه یک جعبه پر از دو شاخه داری که باید زیر پیشخوان جا بدهی
[ترجمه گوگل]این بار شما یک جعبه ای کامل از شاخه ها را به زیر شمارنده می آورید

پیشنهاد کاربران

?What brings you back to london
چی تو رو به لندن کشونده

برمی گردیم

برگرداندن

زنده کردن خاطرات

باز پس فرستادن

بازگرداندن

Return sb to a place, usually by car

Bring sb/sth back:
( کسی/ چیزی رو هنگام برگشت ) با خود بردن



Longman:👇👇👇
to take something or someone with you when you come back from somewhere

Eg: Don’t forget to bring something back for the kids.
یادت نره یه چیزی رو همراه خودت برای بچه ها ببری.

زنده کردن خاطرات
تجدید خاطره کردن
به گذشته فکر کردن
یاد گذشته ها افتادن
از قدیم ها یاد کردن

چیزی را در برگشت از یک سفر یا منطقه با خود آوردن

تداعی کردن

مجددا استفاده کردن
مجددا اعمال کردن
مجددا برقرار کردن


کلمات دیگر: