کلمه جو
صفحه اصلی

curry


معنی : کاری، زردچوبه هندی، شانه یا قشو کردن، مالیدن، پرداخت کردن چرم
معانی دیگر : (اسب) قشو کردن، (چرم سازی) عمل آوردن، دباغی کردن، ورزیدن (پوست)، شلاق زدن، کتک زدن، خوراک کاری دار، (ادویه) کاری (رجوع شود به: curry powder)

انگلیسی به فارسی

مالیدن، شانه یا قشو کردن، پرداخت کردن چرم


( currie =) کاری، زردچوبه هندی


ادویه کاری، کاری، زردچوبه هندی، شانه یا قشو کردن، مالیدن، پرداخت کردن چرم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: curries
(1) تعریف: any of a large variety of Eastern, esp. Indian, dishes made with numerous spices, such as cumin, coriander, and turmeric.

(2) تعریف: a commercial mixture of spices similar to those used in a curry; curry powder.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: curries, currying, curried
• : تعریف: to prepare (food) using curry.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: curries, currying, curried
عبارات: curry favor
(1) تعریف: to comb and groom (a horse) by using a currycomb.
مشابه: brush, groom

(2) تعریف: to process (leather) for use, as by soaking, dyeing, or scraping.

• curry powder, seasoning which is made from a combination of tumeric and other spices (commonly used in east indian dishes); food seasoned with curry
brush down a horse; prepare leather; beat, hit; flavor with curry powder
curry is an asian way of cooking which uses hot spices.
if you curry favour with someone, you try to please them by praising them or doing things to help them; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

کاری (اسم)
acting, curry, impotence, impotency

زردچوبه هندی (اسم)
curry

شانه یا قشو کردن (فعل)
curry

مالیدن (فعل)
rub, scrub, curry, knead, daub, polish

پرداخت کردن چرم (فعل)
curry

جملات نمونه

1. curry powder
گرد کاری

2. curry favor (with)
چاپلوسی کردن،خود شیرینی کردن،تحبیب کردن،خوش خدمتی کردن

3. he tried to curry favor with his boss
او کوشید با خوش خدمتی خود را پیش رئیسش عزیز کند.

4. for dinner, we had curry and rice
شام برنج و خورش کاری داشتیم.

5. I'm going to plump for the vegetable curry.
[ترجمه ترگمان]من به خاطر کاری که کردم، چاق میشم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم برای کارهای گیاهی

6. I made enough curry for three people and he ate the lot.
[ترجمه بدون نام] من برای سه نفر به مقدار کافی خورشت درست کردم اما او زیاد خورد.
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی برای سه نفر کاری کردم و اون خیلی غذا خورد
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی کاری برای سه نفر انجام دادم و او مقدار زیادی خورد

7. Rice makes an excellent complement to a curry dish.
[ترجمه ترگمان]برنج یک مکمل عالی برای یک غذای کاری است
[ترجمه گوگل]برنج یک مکمل عالی برای یک ظرف کاری است

8. I went for a curry last night.
[ترجمه ترگمان] دیشب یه کاری کردم
[ترجمه گوگل]من شب گذشته یک کاری می دیدم

9. That prawn curry gave me the trots.
[ترجمه ترگمان]همان کاری که خوراک گوشت خوک به من داد
[ترجمه گوگل]این آفتابگردان به من عادت کرد

10. Add a teaspoonful of curry powder.
[ترجمه ترگمان]پودر کاری پودر کاری را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]یک قاشق چای خوری پودر کاری اضافه کنید

11. He brought her some flowers, hoping to curry favor with her.
[ترجمه ترگمان]برایش گل آورده بود، امیدوار بود که کاری با او داشته باشد
[ترجمه گوگل]او بعضی از گلها را به او آورد، امیدوار بود که با او ازدواج کند

12. Heat the curry thoroughly and serve it on a bed of rice.
[ترجمه ترگمان]کاری را به طور کامل انجام دهید و آن را روی یک تخت برنج بمالید
[ترجمه گوگل]خمیر را به طور کامل حرارت داده و روی بستر برنج قرار دهید

13. That was a pretty hot curry!
[ترجمه سبحان] چه کاریه داغی بود.
[ترجمه ترگمان]! عجب کاری بود
[ترجمه گوگل]این یک کاری بسیار گرم بود!

14. Which page is that curry recipe on?
[ترجمه ترگمان]کدام یک از این صفحات یک دستورالعمل کاری است؟
[ترجمه گوگل]کدام صفحه است که دستور غذا در آن است؟

15. Let's go for a curry after the film.
[ترجمه ترگمان]بیایید یک کاری بعد از فیلم شروع کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید کاری را بعد از فیلم انجام دهیم

16. This curry is a mite too hot for me!
[ترجمه ترگمان]این پودر کاری برای من خیلی گرمه
[ترجمه گوگل]این کاری یک عناب برای من خیلی داغ است!

17. Walter seasoned beef with curry.
[ترجمه سبحان] والتر خیلی گوشت خورده.
[ترجمه ترگمان] والتر \"گوشت خورده گوشت خورده\"
[ترجمه گوگل]گوشت گاو دارای گوشت گاو با گوشت گاو

18. "Ruby Murray" is rhyming slang for "curry".
[ترجمه ترگمان]\"روبی موری\" یک اصطلاح عامیانه برای \"کاری کاری\" است
[ترجمه گوگل]'روبی موری' برای 'کاری' عامیانه قافیه است

19. Add more curry powder depending on the strength required.
[ترجمه ترگمان]به استحکام مورد نیاز، پودر کاری بیشتری اضافه کنید
[ترجمه گوگل]با توجه به قدرت مورد نیاز، پودر کاری بیشتری اضافه کنید

He tried to curry favor with his boss.

او کوشید با خوش‌خدمتی خود را پیش رئیسش عزیز کند.


For dinner, we had curry and rice.

شام برنج و خورش کاری داشتیم.


اصطلاحات

curry favor (with)

چاپلوسی کردن، خود‌شیرینی کردن، تحبیب کردن، خوش‌خدمتی کردن


پیشنهاد کاربران

خوراک کاری دار

خوراکی که با مرغ و سبزیجات درست میشه

I made that fish curry you love yesterday.

به معنی خوراک اگر باشد:

یک نوع غذای هندی شامل گوشت یا سبزیجات در یک سس تند
a type of food from India, consisting of meat or vegetables in a spicy sauce

خورش کاری
مثال:
خورش کاری مرغ و برنج
chicken curry and rice

بیک نوع غذای تند

زرد چوبه

نوعی ادویه به نام کاری

نوعی زردچوبه ی هندی کاری

یک نوع غذای تایلندی یا هندی

- ادویه کاری
- عمل آوردن، دباغی کردن، ورزیدن ( در چرم سازی )
- قشو کردن ( در حیوانات )
- شلاق زدن، کتک زدن


کلمات دیگر: