رضایت بخش
satisfyingly
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• gratifyingly, in a manner that satiates; in a manner that fulfills a desire or need
جملات نمونه
1. It is an elegant procedure, producing satisfyingly concrete results when it works, which it did for us.
[ترجمه ترگمان]این یک روش ظریف است که باعث ایجاد نتایج واقعی در زمانی می شود که کار می کند، که برای ما انجام می شود
[ترجمه گوگل]این یک روش ظریف است، وقتی که کار می کند نتایج حاصل از نتایج رضایت بخش تولید می کند که برای ما انجام می شود
[ترجمه گوگل]این یک روش ظریف است، وقتی که کار می کند نتایج حاصل از نتایج رضایت بخش تولید می کند که برای ما انجام می شود
2. It shatters satisfyingly when hammered, and it does so in a characteristic way.
[ترجمه ترگمان]وقتی چکش خرد می شود خرد می شود، و این کار به شیوه ای خاص انجام می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که چکش می کند، آن را رضایت بخش می کند و این کار را به شیوه ای مشخص انجام می دهد
[ترجمه گوگل]هنگامی که چکش می کند، آن را رضایت بخش می کند و این کار را به شیوه ای مشخص انجام می دهد
3. Most satisfyingly, of course, debt collectors made an enormous number of personal calls, sometimes international ones.
[ترجمه ترگمان]البته اکثر collectors ها تعداد زیادی از تماس های شخصی و گاهی اوقات بین المللی را تشکیل می دادند
[ترجمه گوگل]البته رضایت بخش، البته، گردانندگان بدهی تعداد بسیار زیادی از تماس های شخصی، گاهی اوقات بین المللی ساخته شده است
[ترجمه گوگل]البته رضایت بخش، البته، گردانندگان بدهی تعداد بسیار زیادی از تماس های شخصی، گاهی اوقات بین المللی ساخته شده است
4. The ride is satisfyingly unpleasant, and we get our thrill.
[ترجمه ترگمان]این سواری خوشایند است و ما هیجان خود را به دست می آوریم
[ترجمه گوگل]سوار رضایت بخش ناخوشایند است، و ما هیجان ما را دریافت می کنیم
[ترجمه گوگل]سوار رضایت بخش ناخوشایند است، و ما هیجان ما را دریافت می کنیم
5. The tuners are Jackson's own and feel satisfyingly smooth and efficient, with no unwanted backlash.
[ترجمه ترگمان]این tuners متعلق به مایکل جکسون هستند و احساس راحتی و راحتی بیشتری دارند و واکنش ناخواسته آن ها هیچ گونه واکنشی ناخواسته را به خود جلب نمی کنند
[ترجمه گوگل]تیونر ها جکسون هستند و احساس رضایت بخش و صاف و کارآمد، بدون هیچ واکنش ناخواسته
[ترجمه گوگل]تیونر ها جکسون هستند و احساس رضایت بخش و صاف و کارآمد، بدون هیچ واکنش ناخواسته
6. Crisp yellow leaves scrunched satisfyingly underfoot, giving off a sweet sad scent.
[ترجمه ترگمان]برگ های زرد Crisp جا به جا می شد و بوی خوشی به مشام می رسید
[ترجمه گوگل]برگ های زرد رنگارنگ به طرز شگفت انگیزی زیر پا قرار گرفته و عطر خوشایند شیرین را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]برگ های زرد رنگارنگ به طرز شگفت انگیزی زیر پا قرار گرفته و عطر خوشایند شیرین را به ارمغان می آورد
7. Backstage was satisfyingly mysterious and full of a tumultuous, different kind of life.
[ترجمه ترگمان]Backstage و full و پر جنب و جوش و tumultuous و از نوع متفاوت زندگی است
[ترجمه گوگل]پشت صحنه رضامندی مرموز و پر از نوع پر سر و صدا و متفاوت زندگی است
[ترجمه گوگل]پشت صحنه رضامندی مرموز و پر از نوع پر سر و صدا و متفاوت زندگی است
8. In fact, This system could satisfyingly meet the demands of many users' collecting and compiling the natural resources information in different places simultaneously.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، این سیستم می تواند پاسخگوی نیازهای بسیاری از کاربران جمع آوری و گردآوری اطلاعات منابع طبیعی در نقاط مختلف به طور همزمان باشد
[ترجمه گوگل]در واقع، این سیستم می تواند به رضایت بخش تقاضای جمع آوری و جمع آوری اطلاعات منابع طبیعی در مکان های مختلف به طور همزمان پاسخگو باشد
[ترجمه گوگل]در واقع، این سیستم می تواند به رضایت بخش تقاضای جمع آوری و جمع آوری اطلاعات منابع طبیعی در مکان های مختلف به طور همزمان پاسخگو باشد
9. It is not detailed for show but is satisfyingly clean, and brightened up by chromed air filter rain guards and polished trim.
[ترجمه ترگمان]این برنامه برای نمایش دقیق نیست اما تمیز و تمیز است، و با استفاده از فیلتر هوای آزاد و تمیز کردن جلا داده شده از طریق هوا روشن می شود
[ترجمه گوگل]این برای نمایش نمایش دقیق نیست، اما با رضایت بخش پاک و روشن شده توسط نگهبانان باران فیلتر کروم فیلتر و تر و تمیز لحیم کاری
[ترجمه گوگل]این برای نمایش نمایش دقیق نیست، اما با رضایت بخش پاک و روشن شده توسط نگهبانان باران فیلتر کروم فیلتر و تر و تمیز لحیم کاری
10. The gun's satisfyingly solid pump action provides fast, fun firing.
[ترجمه ترگمان]عملیات پمپ سوخت جامد (gun)سریع، شروع به تیراندازی سریع و سرگرم کننده می کند
[ترجمه گوگل]عمل پمپ رضایت بخش قوی اسلحه سریع و سرگرم کننده را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]عمل پمپ رضایت بخش قوی اسلحه سریع و سرگرم کننده را فراهم می کند
11. Satisfyingly, this is a catwalk trend in menswear that is very practical indeed.
[ترجمه ترگمان]satisfyingly، این یک گرایش پیاده رو در menswear است که در واقع بسیار عملی است
[ترجمه گوگل]رضایت بخش، این یک روند گربه در لباس مردانه است که در واقع واقعا عملی است
[ترجمه گوگل]رضایت بخش، این یک روند گربه در لباس مردانه است که در واقع واقعا عملی است
12. Working by torchlight, she located the bread and jam and made two satisfyingly thick rounds.
[ترجمه ترگمان]در حالی که زیر نور چراغ قوه کار می کرد، نان و مربا را در آن جمع کرد و دو راند از آن را دور زد
[ترجمه گوگل]او در حال کار با چراغ قوه، نان و مربا را در بر داشت و دو ردیف ضخیم و ضخیم داشت
[ترجمه گوگل]او در حال کار با چراغ قوه، نان و مربا را در بر داشت و دو ردیف ضخیم و ضخیم داشت
13. No, manhood today is about us, about living our own lives as fully and satisfyingly as we can.
[ترجمه ترگمان]نه، مردانگی امروز درباره ما است و زندگی خود را به همان اندازه که می توانیم زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]نه، امروزه ماجرا درباره ماست و زندگی خودمان را به طور کامل و رضایت بخش می توانیم انجام دهیم
[ترجمه گوگل]نه، امروزه ماجرا درباره ماست و زندگی خودمان را به طور کامل و رضایت بخش می توانیم انجام دهیم
14. By the time that we got to the airport in Beijing though, Emily and I bee-lined it for Pizza Hut, then got our satisfyingly American burgers in LA.
[ترجمه ترگمان]در آن زمان که ما به فرودگاه پکن رسیدیم، امیلی و من آن را برای پیتزا Hut lined تهیه کردیم و سپس satisfyingly burgers آمریکایی را در لس آنجلس گرفتیم
[ترجمه گوگل]با آنکه ما در پکن به پکن سفر کردیم، امیلی و من آن را برای پیتزای هات گذاشتند، سپس همبرگر آمریکایی رضایت بخش ما در لس آنجلس بود
[ترجمه گوگل]با آنکه ما در پکن به پکن سفر کردیم، امیلی و من آن را برای پیتزای هات گذاشتند، سپس همبرگر آمریکایی رضایت بخش ما در لس آنجلس بود
پیشنهاد کاربران
با رضایت کامل
خاطر جمع
خاطر جمع
کلمات دیگر: