کلمه جو
صفحه اصلی

pulsate


معنی : تکان دادن، زدن، تپیدن، جهند کردن، بضربان افتادن
معانی دیگر : (به ویژه قلب) تپیدن، ضربان داشتن، پکیدن، به نبض در آمدن، لرزیدن، ارتعاش داشتن، پر از جنبش و حرارت بودن، زدن نب­، تپیدن قلب

انگلیسی به فارسی

زدن (نبض)، جهند کردن، تپیدن (قلب)، تکان دادن،بضربان افتادن


ضربان قلب، تکان دادن، زدن، جهند کردن، تپیدن، بضربان افتادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pulsates, pulsating, pulsated
(1) تعریف: to throb or beat with a regular rhythm, as the heart or some music.
مترادف: beat, pound, pulse, throb, thump
مشابه: palpitate, pant, resonate, thud, tick

(2) تعریف: to vibrate; tremble; quiver.
مترادف: quiver, vibrate
مشابه: flutter, oscillate, palpitate, pant, pulse, quaver, shake, shiver, shudder, tremble

• expand and contract rhythmically; beat, throb; vibrate, quiver; agitate mined soil in order to sift out diamonds
if something pulsates, it moves in and out or shakes with strong, regular movements.

مترادف و متضاد

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

زدن (فعل)
cut off, cut, attain, get, strike, stroke, hit, play, touch, bop, lop, sound, haze, amputate, beat, slap, put on, tie, fly, clobber, slat, belt, whack, drub, mallet, chap, throb, imprint, knock, pummel, bruise, pulsate, spray, bunt, pop, frap, smite, nail, clout, poke, ding, shoot, pound, inject, lam, thwack, snip

تپیدن (فعل)
beat, pulse, throb, palpitate, skip, pulsate

جهند کردن (فعل)
pulsate

بضربان افتادن (فعل)
pulsate

beat


Synonyms: drum, fluctuate, go pit-a-pat, hammer, oscillate, palpitate, pound, pulse, pump, quiver, roar, throb, thrum, thud, thump, tick, vibrate


quiver, beat


Synonyms: drum, fluctuate, hammer, oscillate, palpitate, pound, pump, roar, throb, thrum, thud, thump, tick, vibrate


جملات نمونه

1. pulsate with (something)
به هیجان آمدن،به شور آمدن

2. The whole room was pulsating with music.
[ترجمه ترگمان]تمام اتاق پر از موسیقی بود
[ترجمه گوگل]تمام اتاق با موسیقی پوسیدگی داشت

3. I could see the veins in his neck pulsating.
[ترجمه ترگمان]می توانستم رگ های گردنش را ببینم که به تپش افتاده بود
[ترجمه گوگل]من می توانم رگه ها را در گردن بگذارم

4. Lights were pulsating in the sky.
[ترجمه ترگمان]نور در آسمان به تپش افتاده بود
[ترجمه گوگل]چراغ ها در آسمان پرش می کردند

5. The whole city seemed to pulsate with excitement.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید تمام شهر از هیجان افتاده باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که کل شهر با هیجان به سر می برد

6. A regular rhythm pulsated in our ears.
[ترجمه ترگمان]یک آهنگ تند تند تند در گوش ما نواخت
[ترجمه گوگل]یک ریتم منظم در گوش ما پالس کرد

7. The needle pulsates when the engine is running.
[ترجمه ترگمان]سوزن در حال دویدن است
[ترجمه گوگل]سوزن زمانی که موتور در حال اجرا است بیدار می شود

8. The air seemed to pulsate with the bright light.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هوا با نور روشن شروع به pulsate می کند
[ترجمه گوگل]هوا به نظر می رسد با نور روشن خاموش است

9. The streets were pulsating with life.
[ترجمه ترگمان]خیابان ها مالامال از حیات بودند
[ترجمه گوگل]خیابان ها با زندگی پوسیدگی داشتند

10. Marley's mellow reggae music pulsates from the speakers.
[ترجمه ترگمان]این موسیقی، موسیقی موسیقی رگی مارلی را از بلندگوها پخش می کند
[ترجمه گوگل]موسیقی رگی معروف مارلی از سخنرانان پراکنده است

11. Its sulphur-yellow throat was visibly pulsating with the effort.
[ترجمه ترگمان]در این تلاش، گلوی زرد گوگرد در آن به طور آشکار ضربانی دیده می شد
[ترجمه گوگل]گلودرد گوگردی زرد به شدت با تلاش تلاش کرد

12. It was a harrowing din, a cascade of furious voices merged into a single pulsating shout.
[ترجمه ترگمان]صدای آزار دهنده ای به گوش رسید، صدای آبشاری از صداهای خشم آلود در یک فریاد به هم بدل شد
[ترجمه گوگل]این یک دین مزاحم بود، یک آبشار از صدای خشمگین به یک فریاد تند و تیز تنها می پیوندد

13. Life had always pulsated; death for ever lay in wait.
[ترجمه ترگمان]زندگی همیشه تب آلود بود و مرگ برای همیشه در انتظار بود
[ترجمه گوگل]زندگی همیشه بیدار بود؛ مرگ برای همیشه در انتظار است

14. Desire is the starting point of all achievement, not a hope, not a wish, but a keen pulsating desire which transcends everything. Napoleon Hill
[ترجمه ترگمان]Desire نقطه شروع همه دستاورد است، نه یک امید، نه یک آرزو، بلکه یک آرزوی pulsating که از همه چیز فراتر می رود ناپلیون هیل
[ترجمه گوگل]هوس نقطه شروع تمام دستاورد هاست، نه امید، نه آرزو، بلکه میل تمایل زیادی است که بیش از همه چیز را فراتر می گذارد ناپلئون هیل

An artery pulsates.

سرخرگ می‌زند.


the pulsating beat of Latin American music

ضرب پرجنب‌و‌جوش موسیقی امریکای لاتین


She was pulsating with joy.

از شدت خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید.


اصطلاحات

pulsate with (something)

به هیجان آمدن، به شور آمدن


پیشنهاد کاربران

پرطراوت ardency حرارت شور و شوق perfervid تابان، با حرارت بسیار غیور ، مشتاق
pulsate پرجنب و جوش بودن قلب ، پر حرارت بودن Hum ، feisty
Hot and Boost Hypopotamous Riding
سواری هیپوپوتاموس داغ و تقویت


کلمات دیگر: