کلمه جو
صفحه اصلی

reassuringly

انگلیسی به انگلیسی

• comfortingly, in a pacifying manner; in a manner that restores confidence

جملات نمونه

1. "It's okay now," he said reassuringly.
[ترجمه ترگمان]او با لحنی اطمینان بخش گفت: \" حالا خوب است \"
[ترجمه گوگل]او گفت: 'اکنون خوب است '

2. He patted her knee reassuringly.
[ترجمه ترگمان]با مهربانی زانوی خود را نوازش کرد
[ترجمه گوگل]او زانو را آرام کرد

3. "You need to rest," she told her reassuringly as she moved to plump up her pillows.
[ترجمه ترگمان]او با لحنی اطمینان بخش گفت: تو باید استراحت کنی
[ترجمه گوگل]او به آرامش گفت: 'شما باید بمانید، وقتی که او به بالش هایش پاره شد

4. His songs are often both hypnotic and reassuringly pleasant.
[ترجمه ترگمان]آهنگ او اغلب هم آرام بخش و هم قانع کننده است
[ترجمه گوگل]آهنگ های او اغلب هر دو هیپنوتیزم و دلگرم کننده است

5. Not yet signed to a major, but reassuringly, still peeping out of the wardrobe of their best friend's older sister.
[ترجمه ترگمان]هنوز هم برای یک سرگرد امضا نشده بود، اما اطمینان دهنده، هنوز از کمد لباس خواهر بزرگ تر دوست خود بیرون را نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]هنوز به بزرگ، اما مطمئن، هنوز هم از کمد بهترین خواهر بزرگتر خود را دوست داشتنی امضا نشده است

6. But Ember contrived to nudge her reassuringly and a gravity-shift bounced her high and maybe it was all possible after all.
[ترجمه ترگمان]اما امبر سعی کرد به او اطمینان خاطر بدهد و نیروی جاذبه بالا او را بالا برد و شاید همه چیز ممکن بود
[ترجمه گوگل]اما مامان مامور شد به آرامش برود و یک حرکت گرانشی او را بالا برد و شاید هم همه چیز ممکن بود

7. What Zyuganov reassuringly says to nervous westerners is not what he has been saying for the past five years to his compatriots.
[ترجمه ترگمان]چیزی که به او اطمینان دهنده می گوید این نیست که او در پنج سال گذشته به هم میهنان خود گفته است
[ترجمه گوگل]آنچه زایوگانوف به اطمینان به غربگران عصبی می گوید، چیزی نیست که او در طی پنج سال گذشته به هموطنانش گفته است

8. The voice sounded reassuringly calm.
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام و اطمینان بخش به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]صدای آرام آرام صدا می کرد

9. The doctor smiled reassuringly.
[ترجمه ترگمان]دکتر لبخندی حاکی از اطمینان بر لب آورد
[ترجمه گوگل]دکتر لبخند زد

10. He squeezed her arm reassuringly.
[ترجمه ترگمان]او بازویش را برای اطمینان فشرد
[ترجمه گوگل]او بازویش را به آرامی فشار داد

11. 'Stop worrying, you look very nice,' she smiled reassuringly.
[ترجمه ترگمان]با لحنی اطمینان بخش گفت: نگران نباش، خیلی خوب به نظر می رسی
[ترجمه گوگل]'متوقف نگران نباشید، شما بسیار خوشحال می شوید،' او آرام لبخند زد

12. She reached out and touched his arm reassuringly.
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد و بازویش را برای اطمینان لمس کرد
[ترجمه گوگل]او دست و پا زد و دستش را به آرامی در آغوش گرفت

13. With a cautious look back at the reassuringly immobile tableau, he slipped through.
[ترجمه ترگمان]با نگاهی حاکی از احتیاط، نگاهی اطمینان بخش به دور و برش انداخت و از میان آن ها رد شد
[ترجمه گوگل]با نگاه محتاط به تابلو امیدوار کننده ی ملایم، او از بین رفته است

پیشنهاد کاربران

به طور اطمینان بخشی



با اطمینان خاطر


کلمات دیگر: