کلمه جو
صفحه اصلی

reminder


معنی : تذکر، یاداوری، یاداور
معانی دیگر : (شخص یا چیز) یادآور، یاد انداز، تذکار، یاداوری کننده

انگلیسی به فارسی

یاد آور، یاد آوری کننده، یاد آوری


تذکر، یاد آوری


یادآور، تذکر، یاداور، یاداوری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: something that causes a person to remember something.

- The rubber band she wears around her wrist is a reminder not to bite her nails.
[ترجمه سلیمان فرهادیان] نوار لاستیکی که دور مچش بسته است، به یادش می آ ورد که ناخنش را نجود.
[ترجمه ترگمان] نوار لاستیکی که دور مچ دستش است به یاد می آورد که ناخن هایش را گاز نزند
[ترجمه گوگل] باند لاستیکی که در اطراف مچ دستش قرار می گیرد یادآوری است که ناخن ها را نپوشاند

• person or thing that evokes a memory, person or thing that reminds
if one thing is a reminder of another, the first thing makes you think about the second.
a reminder is also a letter that is sent to tell you that you have not done something such as pay a bill or return library books.

مترادف و متضاد

تذکر (اسم)
mention, hint, remark, admonition, reminder, notification, remembrance

یاداوری (اسم)
mention, reminder, anamnesis, remembrance, reminiscence

یاداور (اسم)
reminder, memento

warning, notice; keepsake


Synonyms: admonition, expression, gesture, hint, indication, intimation, memento, memo, memorandum, memorial, note, relic, remembrance, remembrancer, sign, souvenir, suggestion, token, trinket, trophy


Antonyms: forgetfulness


جملات نمونه

1. a rude reminder of his sufferings
یادآور تکان دهنده ی مشقت های او

2. he tied a string around his finger as a reminder
برای یادآوری ریسمانی به دور انگشت خود بست.

3. It always took a final reminder to get her to pay her share of the rent.
[ترجمه ترگمان]همیشه یک یادآوری نهایی برای این بود که او را وادار به پرداخت سهم اجاره کند
[ترجمه گوگل]او همیشه یادآوری نهایی را برای دریافت او به سهم خود از اجاره پرداخت کرد

4. I have had another reminder from the library.
[ترجمه ترگمان]یه یادآوری دیگه از کتابخونه داشتم
[ترجمه گوگل]یادآوری دیگری از کتابخانه دارم

5. Her face was a poignant reminder of the passing of time.
[ترجمه ترگمان]چهره اش حاکی از یادآوری زمان بود
[ترجمه گوگل]چهره او یک یادآوری شکننده از گذشت زمان بود

6. Occasional bursts of gunfire are a reminder that the rebels are still active.
[ترجمه ترگمان]انفجار اتفاقی گلوله یادآور این است که شورشیان هنوز فعال هستند
[ترجمه گوگل]انفجار های گاه به گاه یادآوری می کنند که شورشیان هنوز فعال هستند

7. This latest attack is a grim reminder of how vulnerable our airports are to terrorist attack.
[ترجمه ترگمان]این حمله اخیر یادآور شوم این است که چقدر فرودگاه های ما در برابر حملات تروریستی آسیب پذیر هستند
[ترجمه گوگل]این آخرین حمله یادآوری مخرب است که فرودگاه های ما آسیب پذیر هستند به حملات تروریستی

8. The accident was a salutary reminder of the dangers of climbing.
[ترجمه ترگمان]این حادثه یک یادآور مفید از خطرات بالا رفتن بود
[ترجمه گوگل]این حادثه یک یادآوری سالم از خطرات صعود بود

9. Venice was a painful reminder of her marriage.
[ترجمه ترگمان]ونیز یادآور دردناکی از ازدواج او بود
[ترجمه گوگل]ونیز یادآوری دردناک ازدواج او بود

10. The incident served as a timely reminder of just how dangerous mountaineering can be.
[ترجمه ترگمان]این حادثه به عنوان یک یادآور به موقع از این که کوه یخی چقدر می تواند خطرناک باشد، به عمل آمد
[ترجمه گوگل]این حادثه به عنوان یک یادآوری به موقع در مورد اینکه چگونه کوهنوردی خطرناک می تواند باشد، به کار گرفته شد

11. The article concludes with a chilling reminder that the disease can strike anyone at any time.
[ترجمه ترگمان]این مقاله با یک یادآور دلسرد کننده به این نتیجه می رسد که این بیماری می تواند هر زمانی به کسی حمله کند
[ترجمه گوگل]این مقاله با یادآوری دلخواه به این نتیجه می رسد که بیماری می تواند در هر زمان به هر کسی برسد

12. The letter was an uncomfortable reminder of my debts.
[ترجمه ترگمان]این نامه یادآور ناراحت کننده ای از بدهی های من بود
[ترجمه گوگل]این نامه یک یادآوری ناراحت کننده از بدهی های من بود

13. The temple ruins are a distant reminder of a vanished empire.
[ترجمه ترگمان]خرابه های معبد یک یادآوری دور از یک امپراطوری ناپدید هستند
[ترجمه گوگل]خرابه های معبد یک یادآوری دور از امپراطوری ناپدید شده است

14. The monument stands as a chilling reminder of man's inhumanity to man.
[ترجمه ترگمان]این بنای یادبودی به عنوان یک یاد chilling و غیر انسانی است که انسان را به یاد می اورد
[ترجمه گوگل]این بنای یاد شده به عنوان یک یادآوری دلگرم کننده برای انسان غیرانسانی انسان است

15. It was a sharp reminder of how dangerous the world can be.
[ترجمه ترگمان]این یک یادآوری تیز از این بود که دنیا چقدر می تواند خطرناک باشد
[ترجمه گوگل]این یک یادآوری دقیق بود که جهان چقدر خطرناک است

He tied a string around his finger as a reminder.

برای یادآوری ریسمانی به دور انگشت خود بست.


Destroyed buildings were the sad reminders of war.

ساختمان‌های ویران یادآور حزن‌انگیز جنگ بود.


پیشنهاد کاربران

یادگار

یادآور ( یادداشت، علامت و. . . . . )

یادآورنده

یاداور برنامه

my little sister often forgets to turn the TV off but a reminder will help her remember it
خواهر کوچک من اغلب فراموش میکنه که تلویزیون رو خاموش کنه ولی یک یادآور کمکش میکنه به یاد بیاره ⬆️

یادآور
یادآوری

( n )
Some thing that helps a person remember some thing
( یاودآور ) 🖇📒
_I must send him a reminder
من باید برای او یک یاداور ارسال کنم.


جریمه، تذکر

باقیمانده، مابقی، بقیه

تذکر
اخطار

something that helps a person to remember something

remainder :::::: باقی مانده

reminder:::: یادآور، یادآوری


remainer=the rest=residue=باقی مانده

نشانه


کلمات دیگر: