به دام افتاده، بدام انداختن، در تله انداختن
trapped
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. people who are trapped by poverty
مردمی که گرفتار فقر شده اند
2. the children were trapped in a burning building
بچه ها در یک ساختمان که دچار آتش سوزی شده بود گیر افتاده بودند.
پیشنهاد کاربران
گرفتار شدن
به دام افتادن
گیر افتادن
گرفتار چیزی شدن
با ed در انتهای فعل، اگر در جایگاه فعلی که در زمان گذشته استفاده شده نباشه، باید بصورت صفت معنی بشه.
به معنای:
خفه، ناخوشایند
تعریف انگلیسی: If you feel trapped, you are in an unpleasant situation in which you lack freedom, and you feel you cannot escape from it. ( منبع تعریف: collinsdictionary. com )
به معنای:
خفه، ناخوشایند
تعریف انگلیسی: If you feel trapped, you are in an unpleasant situation in which you lack freedom, and you feel you cannot escape from it. ( منبع تعریف: collinsdictionary. com )
زندانی شدن
بدبخت، گرفتار
I got trapped
عجب گیری افتادما
I got trapped
عجب گیری افتادما
فریبنده / فریب دهنده ( به عنوان صفت )
محصور شده
گیر کرده در جایی
trapped gases
گاز های گیرافتاده ، به دام افتاده ، محبوس شده
گاز های گیرافتاده ، به دام افتاده ، محبوس شده
اسیر شدن، اسارت
این کلمه صفت میباشد و فعل نیست.
به معنی گیر افتاده یا گرفتار
به معنی گیر افتاده یا گرفتار
به دام افتادن یا گرفتارشدن
کلمات دیگر: