کلمه جو
صفحه اصلی

fattening

انگلیسی به فارسی

چاق شدن، فربه کردن، چاق کردن، پرواری کردن، حاصلخیز کردن، کود دادن


انگلیسی به انگلیسی

• causing weight gain, serving to fatten
process of becoming fat; process of making fat
fattening food tends to make people fat.

جملات نمونه

1. fattening foods
خوراک های چاق کننده

2. For years the directors have been fattening on the efforts of the workers.
[ترجمه دکتر علی ناجی] در طول سالیان ، مدیران بواسطه تلاشها و زحمات کارگران ، چاق شده اند .
[ترجمه ترگمان]برای سال ها، مدیران به تلاش های کارگران fattening
[ترجمه گوگل]سال ها مدیران به تلاش های کارگران چاق شده اند

3. We're fattening the livestock up for slaughter.
[ترجمه ترگمان]ما داریم احشام را برای سلاخی کردن up می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای دام کشت می کنیم

4. You need fattening up a bit.
[ترجمه ترگمان] باید یکم چاق بشی
[ترجمه گوگل]شما نیاز به چاقی دارید

5. Fame portends trouble for men just as fattening does for pigs.
[ترجمه ترگمان]شهرت برای انسان ها به همان اندازه که fattening برای خوک ها درست می کند، مایه دردسر است
[ترجمه گوگل]شهرت برای مردان مشکل است زیرا چاقی نیز برای خوک ها انجام می شود

6. We substitute margarine for cream because cream is fattening.
[ترجمه ترگمان]ما مارگارین را برای خامه قرار می دهیم، چون cream پر کننده است
[ترجمه گوگل]مارگارین را برای کرم جایگزین می کنیم چون کرم چاق است

7. The doctor has advised him to keep off fattening food.
[ترجمه ترگمان]پزشک به او توصیه کرده است که غذای fattening را دور نگه دارد
[ترجمه گوگل]دکتر او را توصیه کرده است که غذا را از بین ببرد

8. Pasta is not as fattening as people think it is.
[ترجمه ترگمان]پاستا به آن اندازه که مردم فکر می کنند fattening نیست
[ترجمه گوگل]پاستا همانطور که مردم فکر می کنند، چاق نیستند

9. Some foods are more fattening than others.
[ترجمه ترگمان]بعضی از غذاها more از بقیه هستند
[ترجمه گوگل]برخی از غذاها بیشتر از دیگران چاق هستند

10. Fats are the most fattening foods of all.
[ترجمه ترگمان]چربی ها از most غذاها هستند
[ترجمه گوگل]چربی ها بیشتر از همه چاق هستند

11. The weight-conscious so often choose the most fattening dishes on the menu, in the mistaken idea that they were being virtuous.
[ترجمه ترگمان]وزن - آگاهی اغلب most غذاها را در منوی غذا انتخاب می کند، در این ایده اشتباه که آن ها با فضیلت بودند
[ترجمه گوگل]آگاه بودن وزن اغلب غذاهای روغنی را در منو انتخاب می کند، در این ایده اشتباه که آنها فضیلت دارند

12. Revenge is sweet and not fattening. Alfred Hitchcock
[ترجمه ترگمان]انتقام شیرین است و fattening نیست آلفرد هیچکاک
[ترجمه گوگل]انتقام شیرین و چاقی نیست آلفرد هیچکاک

13. Besides fattening the wallets of local merchants, the negotiators challenged each other to solve disputes on agriculture and textiles.
[ترجمه ترگمان]در کنار پر کردن کیف پول بازرگانان محلی، مذاکره کنندگان یکدیگر را به چالش کشیدند تا اختلافات مربوط به کشاورزی و منسوجات را حل کنند
[ترجمه گوگل]مذاکره کنندگان علاوه بر کشت زباله های تجار محلی، برای حل اختلافات در زمینه کشاورزی و منسوجات، یکدیگر را به چالش کشیدند

14. Other record companies offered long, fattening lunches in over-priced restaurants as part of the deal-making process.
[ترجمه ترگمان]شرکت های ضبط دیگر غذاهای بلند و fattening را به عنوان بخشی از فرآیند تصمیم گیری عرضه کردند
[ترجمه گوگل]شرکت های ضبط دیگر شرکت های طولانی و ناهار چاشتی را در رستوران های بیش از حد قیمت به عنوان بخشی از روند معامله ارائه می دهند

15. I have shewn middle class respectability. . . fattening on the poverty of the slum as flies fatten on filth.
[ترجمه ترگمان]من respectability را نشان داده ام که در فقر و فلاکت این محله، مثل مگس های زیادی که در چرک و کثافت پروار می شن، چاق و چله
[ترجمه گوگل]من احترام متوسطی را نشان دادم فقر فقر فقر را به عنوان مگس های کثیف می کند

پیشنهاد کاربران

Miking you fatter
چاق شدن

چاق کننده
Likely to make you fat

چاق کننده
پرچرب

چاق کننده

چاق کردن ( پایپ یا قلیان )
Fattening the pipe

fattening ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: پرواربندی
تعریف: تغذیۀ دام برای رساندن وزن آن به حد مناسب و رسیدن به اندازه و ترکیب مطلوب برای کشتار


کلمات دیگر: