کلمه جو
صفحه اصلی

perpetrator


معنی : مرتکب جنایت یا جنحه
معانی دیگر : مرتکب

انگلیسی به فارسی

مرتکب


انگلیسی به انگلیسی

• one who commits an illegal act, one who carries out a crime; transgressor, criminal
the perpetrator of a crime or act of violence is a person who has committed that crime or act; a formal word.

مترادف و متضاد

مرتکب جنایت یا جنحه (اسم)
delinquent, perpetrator

جملات نمونه

1. The perpetrator of this crime must be traced.
[ترجمه سید محمد علوی نسب اشکذری] مرتکب این جرم باید ردیابی شود
[ترجمه ترگمان]جرم این جنایت باید ردیابی بشه
[ترجمه گوگل]مجرم این جرم باید شناسایی شود

2. You will meet the perpetrator in a special interview room.
[ترجمه ترگمان]شما مجرم را در یک اتاق مصاحبه ویژه ملاقات خواهید کرد
[ترجمه گوگل]شما مجرم را در یک اتاق مصاحبه ویژه ملاقات خواهید کرد

3. He manages not only to identify the perpetrator but also to overcome Harriet's feminist objections to marriage.
[ترجمه ترگمان]او نه تنها فرد مجرم را تشخیص می دهد بلکه برای غلبه بر اعتراضات فمینیستی به ازدواج نیز موفق می شود
[ترجمه گوگل]او نه تنها به شناسایی مجرمان عمل می کند، بلکه همچنین برای غلبه بر اعتراض های فمینیست هریت به ازدواج است

4. This person might easily be the perpetrator of the crime that led to that appalling interment.
[ترجمه ترگمان]این شخص می تواند به آسانی شریک جرم باشد که به آن تدفین وحشتناک منتهی می شد
[ترجمه گوگل]این فرد ممکن است به راحتی مرتکب جرمی شود که منجر به این مصیبت وحشتناک شده است

5. Anything but admit the perpetrator of a crime is to blame.
[ترجمه ترگمان]هر چیزی جز اعتراف به جرم، گناه است
[ترجمه گوگل]هر چیزی جز اعمال مجرم جرم است، سرزنش می شود

6. Admittedly, unemployment insurance is not the key perpetrator of unemployment.
[ترجمه ترگمان]مسلما، بیمه بیکاری عامل اصلی بیکاری نیست
[ترجمه گوگل]درست است که بیمه بیکاری عامل اصلی بیکاری نیست

7. The perpetrator was like a phantom or a supernatural being.
[ترجمه ترگمان]شریک جرم مثل اشباح یا یک موجود فوق طبیعی بود
[ترجمه گوگل]مجرم مانند یک فانتوم یا یک موجود فوقالعاده بود

8. The act of perpetrator is a kind of acts that are realistic dangers to legal interests.
[ترجمه ترگمان]عمل مجرم نوعی از اقداماتی است که خطرات واقع گرایانه برای منافع قانونی هستند
[ترجمه گوگل]قانون مجرمان نوعی اعمال است که خطرات واقعی برای منافع قانونی است

9. Perhaps very soon a crime with perpetrator unknown will come to light.
[ترجمه ترگمان]شاید خیلی زود جنایتی که با آن ناشناس نا آشنا به نظر برسد روشن خواهد شد
[ترجمه گوگل]شاید خیلی زود یک جرم با ناشناخته مرتکب شود

10. The perpetrator could have been anyone.
[ترجمه ترگمان]شریک جرم میتونست هر کسی باشه
[ترجمه گوگل]مرتکب شده ممکن است کسی بوده باشد

11. Wait - you mean you saw the perpetrator stealing the vehicle?
[ترجمه ترگمان]صبر کن ببینم، منظورت اینه که شاهد دزدی ماشین رو دیدی؟
[ترجمه گوگل]صبر کنید - منظور شماست که مرتکب جنایتکار را دزدیدی؟

12. The victims of a crime are demanding the perpetrator be dealt with appropriately.
[ترجمه ترگمان]قربانیان یک جرم درخواست می کنند که مجرم به طور مناسب رفتار شود
[ترجمه گوگل]قربانیان یک جرم خواستار مرتکب شدن می شوند

13. The trail led straight to the perpetrator.
[ترجمه ترگمان] مسیر مستقیم به شریک جرم ختم شد
[ترجمه گوگل]پیگیری مستقیم به عاملین منجر شد

14. That notorious perpetrator of robbery was sentenced to death yesterday.
[ترجمه ترگمان]اون شریک جرم و دزدی دیروز به قتل محکوم شد
[ترجمه گوگل]این مرتکب جنایتکار سرقت، دیروز به اعدام محکوم شد

پیشنهاد کاربران

عوضی، اشغال

مجرم


عامل، کُننده

عامل ( جرم ) - عامل ( جنایت )

مرتکب یا مرتکبین جرم و جنایت

مباشر

شریک جرم

I'm naming all these different strike forces to just emphasize regardless of who the victim was, regardless of who the perpetrator was, we're treating all of these cases equally. "
CNN. com@

بزهکار

culprit


کلمات دیگر: